گنجور

شمارهٔ ۱۶ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری گوید

دل آن ترک نه اندر خور سیمین بر اوست
سخن او نه ز جنس لب چون شکر اوست
با لب شیرین با من سخنان گوید تلخ
سخن تلخ نداند که نه اندر خور اوست
نه باندازه کند کار و نگویم که مکن
چکنم پس که مرا جان جهان در بر اوست
از همه خلق دل من سوی او دارد میل
بیهده نیست پس آن کبر که اندر سر اوست
سرو را ماند کآورده گل سوری بار
بینی آن سرو که خندان گل سوری بر اوست
مادرش گفت پسر زایم سرو و مه زاد
پس مرا این گله و مشغله با مادر اوست
آن رخ چون گل بشکفته وبالای چو سرو
خواجه دیده ست همانا که رهش بردر اوست
خواجه سیدبوبکر حصیری که خدای
هرچه داده ست بدو، در خور او، وز در اوست
مهتر محتشمانست بحشمت نه بزاد
از همه محتشمان هر که بود کهتر اوست
هر که از چاکری و خدمت او رنج برد
رنج نادیده جهان چاکر و خدمتگر اوست
چاکری کردن او در شرف از میری به
ورنه چون چشم همه میران بر چاکر اوست
دشمنی کردن با مرد چنو بیخردیست
خرد دشمن او در سخن مضمر اوست
دشمن خواجه ببال و پر مغرور مباد
که هلاک و اجل مورچه بال و پر اوست
هر مخالف که بدو قصد کند نیست شود
ور مثل سعد فلکها همه از اختر اوست
آتشی دان تو خلافش را در سوزش و تف
که مثل چرخ اثیر از تف خاکستر اوست
مهر فرزندی بر خواجه فکنده ست جهان
زانکه چون مادرانده خوروانده براوست
دشمن ار مهر طمع دارد ازو بیهدگیست
که جهان مادر او نیست که مادندر اوست
کس در این گیتی با دشمن او دوست مباد
کاژدهاییست جهان دشمن خواجه خور اوست
او کریمیست عطا بخش و کریمی که مدام
روزی خلق بدان دست ولی پرور اوست
دل او وقت عطا دادن بحریست فراخ
که مه زود رو اندر طلب معبر اوست
نتوان گفت که دریای دمان را دگرست
نتوان گفت که درهای دگر جز در اوست
از کریمی دل او سیر شود هرگز نه
این سرشتیست که در خلقت و در گوهر اوست
دست او همچو درختیست که چشم همه خلق
ببهار و بخزان برگل و برگ و بر اوست
برتن هیچکس از هیچ ستمگر نبود
آن ستم کز کف بخشنده او برزر اوست
گر بکف گیرد ساغر بخروش آید زر
آن خروش از کف او ناید کز ساغر اوست
هر چه در گیتی از معنی خواهند گیست
نام او با صلت نیکو در دفتراوست
این عطا دادن دایم خوی پیغمبر ماست
ای خنک آنکس کورا خوی پیغمبر اوست
سببی باید تا فخر توان کرد بدان
رادی و فخرو بزرگی سبب مفخر اوست
مخبری باید بر منظر پاکیزه گواه
مخبری در خور منظر بجهان مخبر اوست
همه خوبی و نکویی بود او را ز خدای
وین رهی را که ستایشگر و مدحتگر اوست
عید او فرخ و او شاد بفرخنده بتی
که گه استاده می اندر کف و گه در بر اوست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل آن ترک نه اندر خور سیمین بر اوست
سخن او نه ز جنس لب چون شکر اوست
هوش مصنوعی: دل آن جوان ترک به خاطر زیبایی‌اش جلب توجه می‌کند و سخنانش از شیرینی لبانش نشأت می‌گیرد، همچون طعم شیرینی شکر.
با لب شیرین با من سخنان گوید تلخ
سخن تلخ نداند که نه اندر خور اوست
هوش مصنوعی: با زبان شیرین با من حرف می‌زند، اما نمی‌داند که صحبت‌های تلخ در شأن او نیست.
نه باندازه کند کار و نگویم که مکن
چکنم پس که مرا جان جهان در بر اوست
هوش مصنوعی: هرگز به خودت زحمت نده که به کار مشغول شوی و من هم نمی‌گویم که نباید این کار را انجام دهی، چرا که وجودم به او وابسته است.
از همه خلق دل من سوی او دارد میل
بیهده نیست پس آن کبر که اندر سر اوست
هوش مصنوعی: دل من به سوی او می‌تپد و این علاقه بی‌دلیل نیست، پس این تکبر که در وجود اوست معنایی ندارد.
سرو را ماند کآورده گل سوری بار
بینی آن سرو که خندان گل سوری بر اوست
هوش مصنوعی: سرو مانند کسی است که گل‌های زیبا و سرخ روی آن شکفته و می‌درخشد. وقتی به آن سرو نگاه می‌کنی، می‌بینی که چگونه گل‌های شاداب و رنگارنگ به آن زیبایی می‌بخشند.
مادرش گفت پسر زایم سرو و مه زاد
پس مرا این گله و مشغله با مادر اوست
هوش مصنوعی: مادرش گفت که من پسری داشتم که همچون سرو و ماه است. پس این اندوه و نگرانی من به خاطر مادر اوست.
آن رخ چون گل بشکفته وبالای چو سرو
خواجه دیده ست همانا که رهش بردر اوست
هوش مصنوعی: آن چهره مانند گلی شکفته و قدش همچون سرو بلند است. او به راستی در برابر چشمان ماست و راهی به جز خدمت به او نداریم.
خواجه سیدبوبکر حصیری که خدای
هرچه داده ست بدو، در خور او، وز در اوست
هوش مصنوعی: خواجه سیدبوبکر حصیری به نوعی نماینده‌ای است که برکت‌ها و نعمت‌های خداوند در زندگی‌اش مشاهده می‌شود. آنچه خداوند به او عطا کرده، مطابق ظرفیت و شایستگی اوست و همه این نعمت‌ها از طریق او به دیگران نیز می‌رسد.
مهتر محتشمانست بحشمت نه بزاد
از همه محتشمان هر که بود کهتر اوست
هوش مصنوعی: سرور و بزرگ‌تر از میان محترمان کسی است که به خاطر وقار و عظمتش به دنیا نیامده، بلکه هر کسی که کوچک‌تر از اوست، او را بزرگ‌تر می‌شمرد.
هر که از چاکری و خدمت او رنج برد
رنج نادیده جهان چاکر و خدمتگر اوست
هوش مصنوعی: هر کسی که از خدمت و چاکری دلسرد و رنجیده شود، در واقع به نوعی رنج نامرئی دنیا را برای خدمتکاری خود به دوش می‌کشد.
چاکری کردن او در شرف از میری به
ورنه چون چشم همه میران بر چاکر اوست
هوش مصنوعی: در حالیکه همه مردم به او توجه دارند و به او نگاه می‌کنند، او باید به خدمتگزاری و دانایی خود ادامه دهد تا نکند که از نظر دیگران بیفتد.
دشمنی کردن با مرد چنو بیخردیست
خرد دشمن او در سخن مضمر اوست
هوش مصنوعی: دشمن شدن با فردی همچون او بی‌خردی است، چرا که عقل و درک او در کلماتش نهفته است.
دشمن خواجه ببال و پر مغرور مباد
که هلاک و اجل مورچه بال و پر اوست
هوش مصنوعی: هرگز مغرور و متکبر نباش، چرا که دشمن سرسختی در کمین است و عاقبت بدی در انتظار توست. دشمنی که می‌تواند تو را به هلاکت برساند، به اندازه یک مورچه قدرت دارد.
هر مخالف که بدو قصد کند نیست شود
ور مثل سعد فلکها همه از اختر اوست
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد به او آسیب بزند، از میان می‌رود و اگر هم مثل سعد باشد، تمامی آسمان‌ها تحت تاثیر او هستند.
آتشی دان تو خلافش را در سوزش و تف
که مثل چرخ اثیر از تف خاکستر اوست
هوش مصنوعی: آتش را بشناس که در سوزش و بخار آن، ذرات خاکسترش مانند چرخ‌وار در گردش‌اند.
مهر فرزندی بر خواجه فکنده ست جهان
زانکه چون مادرانده خوروانده براوست
هوش مصنوعی: فرزند به پدر مهری دارد و این عشق و محبت باعث شده که دنیا نیز به او محبت کند، مانند محبتی که مادر به فرزندش دارد.
دشمن ار مهر طمع دارد ازو بیهدگیست
که جهان مادر او نیست که مادندر اوست
هوش مصنوعی: اگر دشمن به محبت و مهربانی امیدوار است، باید بداند که این امید بی‌اساس است، چون این جهان برای او مادر نیست بلک مادر او باید در جایی دیگر باشد.
کس در این گیتی با دشمن او دوست مباد
کاژدهاییست جهان دشمن خواجه خور اوست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در این دنیا با دشمنش دوست نباشد، زیرا این جهان همچون ماری است که دشمنی در دل دارد و در نهایت به او آسیب می‌زند.
او کریمیست عطا بخش و کریمی که مدام
روزی خلق بدان دست ولی پرور اوست
هوش مصنوعی: او بخشنده‌ای است که به همگان نعمت می‌دهد و روزی را همواره برای مردم فراهم می‌کند، اما در واقع این پرورش‌دهنده اوست که همه چیز را به او داده است.
دل او وقت عطا دادن بحریست فراخ
که مه زود رو اندر طلب معبر اوست
هوش مصنوعی: دل او مانند دریایی وسیع است که هنگام بخشش، مانند ماهی که به سرعت به دنبال راهی برای عبور است، به سرعت به سوی درخواست‌ها و نیازها می‌شتابد.
نتوان گفت که دریای دمان را دگرست
نتوان گفت که درهای دگر جز در اوست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نمی‌توان گفت که دیگر دری برای ورود به دنیای تازه‌ای وجود دارد و همه چیز در همان وضعیت گذشته باقی مانده است. در واقع، همه درها به یک سمت مشخص منتهی می‌شوند و جز این در، راه دیگری وجود ندارد.
از کریمی دل او سیر شود هرگز نه
این سرشتیست که در خلقت و در گوهر اوست
هوش مصنوعی: دل انسان از خوبی‌های او سیر نمی‌شود؛ این ویژگی بخشی از ذات و طبیعت اوست.
دست او همچو درختیست که چشم همه خلق
ببهار و بخزان برگل و برگ و بر اوست
هوش مصنوعی: دست او مانند درختی است که همه مردم در بهار و پاییز به آن نگاه می‌کنند و به زیبایی‌ها و شکوفه‌هایش توجه دارند.
برتن هیچکس از هیچ ستمگر نبود
آن ستم کز کف بخشنده او برزر اوست
هوش مصنوعی: هیچ کس از ستمگری آسیب ندیده، چرا که آن ظلمی که از سوی بخشنده بر زمین می‌آید، به خود او بازمی‌گردد.
گر بکف گیرد ساغر بخروش آید زر
آن خروش از کف او ناید کز ساغر اوست
هوش مصنوعی: اگر کسی جام می را در دست بگیرد و از آن سرشار شود، طلا از آن خروش معکوس نمی‌شود. زیرا آن حالت و شور و غوغا از خود آن جام ناشی می‌شود.
هر چه در گیتی از معنی خواهند گیست
نام او با صلت نیکو در دفتراوست
هوش مصنوعی: هر چه در دنیا از مفهوم و معنی وجود دارد، نام او با ویژگی‌های خوب در دفترش ثبت شده است.
این عطا دادن دایم خوی پیغمبر ماست
ای خنک آنکس کورا خوی پیغمبر اوست
هوش مصنوعی: این بخش از شعر به این موضوع اشاره دارد که بخشش و عطا کردن از ویژگی‌های بارز پیامبر ماست و خوشا به حال کسانی که خود نیز از همین صفات و ویژگی‌ها برخوردارند.
سببی باید تا فخر توان کرد بدان
رادی و فخرو بزرگی سبب مفخر اوست
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوان به افتخار پرداخت، باید دلیلی وجود داشته باشد، و این دلیل، خود موجب افتخار و بزرگی است.
مخبری باید بر منظر پاکیزه گواه
مخبری در خور منظر بجهان مخبر اوست
هوش مصنوعی: برای دریافت پیام درست و کامل، نیاز است که فردی با دیدگاه دقیق و پاک، به موضوع نگاه کند. تنها در این صورت می‌توان به درک صحیحی از واقعیت‌های جهان دست یافت.
همه خوبی و نکویی بود او را ز خدای
وین رهی را که ستایشگر و مدحتگر اوست
هوش مصنوعی: تمامی خوبی‌ها و زیبایی‌ها از سوی خداوند به او بخشیده شده است و او کسی است که شایسته‌ی ستایش و مدح است.
عید او فرخ و او شاد بفرخنده بتی
که گه استاده می اندر کف و گه در بر اوست
هوش مصنوعی: عید او جشن و سرور است و خوشبختی به همراه دارد، به بتی که گاهی در دست دارد و گاهی در آغوش.