گنجور

شمارهٔ ۱۵ - در مدح ابوالحسن علی بن الفضل بن احمد معروف به حجاج

ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
ازهمه ترکان چون ترک من امروز کجاست
مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش
سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست
همه نازیدن آن ماه بدیدار منست
همه کوشیدن آن ترک بمهر و بوفاست
او سمن سینه و نوشین لب و شیرین سخنست
مشتری عارض و خورشید رخ و زهره لقاست
روی او را من از ایزد بدعا خواسته ام
آنچنان روی ز ایزد بدعا باید خواست
دل من خواست همی بر کف او دادم دل
ور بجای دل جان خواهد، بدهم که سزاست
اندرین عشق مرا نیز ملامت مکنید
کاین قضاییست بر این سر که ندانم چه قضاست
مردمان گویند این دل شده کیست برو
که ز من دل شده این انده و اندیشه مراست
در دلم هیچکسی دست نیابد ببدی
تا درو مدحت فرزند وزیر الوزراست
خواجه سید حجاج علی بن الفضل
آنکه از بار خدایان جهان بی همتاست
روز وشب درگه او خانه اهل هنرست
سال و مه مجلس او مسکن و جای ادباست
بسخا مرده صد ساله همی زنده کند
این سخا معجز عیسی است همانا نه سخاست
همچو بر شاخ درختان اثر باد بهار
اثرنعمت او بر همه گیتی پیداست
همچنو ما همه از نعمت او بهره وریم
پس چو نیکو نگری نعمت او نعمت ماست
مردمی زنده بدویست و سخا زنده بدو
وین دو چیزست که او را بجهان کام و هواست
سال و مه در طلب نعمت و ناز خدمست
روز و شب در سخن زائر و تدبیر عطاست
همه نازیدنش از دیدن زوار بود
وامق است او بمثل گوئی وزائر عذراست
کهتری را بر او خدمت جاه و کرمست
خدمتی را بر او نعمت بسیار جزاست
خدمت فرخ او باید ورزید امروز
هر که را آرزوی نعمت و ناز فرداست
مرد را خدمت یکروزه آن بارخدای
گرچه مسرف بودو مفرط، صد ساله نواست
مهتران سپهی عاشق مهرو درمند
بس درمهای درستست وبر این قول گواست
دل خواجه است که هرگز نگراید بدرم
دل خواجه نه دلستی که همانا دریاست
از پی عرض نگهداشتن و جاه عریض
خواسته بر دل او خوارتر از خاک و حصاست
چونکه داور بود او داور بیغل و غشست
چونکه حاکم بود او حاکم بی روی و ریاست
ضعفا را بهمه حالی یارست و، خدای
یار آنست بهر وقت که یار ضعفاست
هم ز بهر ضعفا مال خداوند بسا
بپذیرفت و بیفزود و برآورد و بکاست
نامه یی کرد سوی خواجه سید که بفضل
شغل آن کار کفایت کن، کان کار تراست
هم دل خلق نگه دارد و هم مال امیر
کارفرمای چنین در مه آفاق کجاست
رمضان آمد و دیوان مؤونت برداشت
خلق را گفت مرا شادی از ایام شماست
مردمان اکنون دانند که چون باید خفت
مردمان اکنون دانندکه چون باید خاست
لا جرم بر تن و بر جان امیر از همه خلق
روز تا روز به نیکی ز دگرگونه دعاست
گر کسی گوید کافی تر و کامل تر ازو
هیچ مهتر بود این لفظ چنان دان که خطاست
در جهان با نظر او نه بلاماند و نه غم
نظر نیکوی او نفی غم و دفع بلاست
از حلیمی چو زمینست و به رادی چو فلک
از تمامی چو جهانست و بپاکی چو هواست
تا فلکها را دورست و بروجست و نجوم
تا کواکب را سیرست و فروغست و ضیاست
تا بسال اندر سه ماه بود فصل ربیع
نه مه دیگر صیفست و خریفست و شتاست
مجلس و پیشگه از طلعت او فرد مباد
که ازو پیشگه و مجلس با فر و بهاست
شادمان باد و نصیبش ز جهان نعمت و ناز
نعمت و نازی کانرا نه زوال و نه فناست
دیدن ماه نو و عید بدو فرخ باد
که همایون پی و فرخ رخ و فرخنده لقاست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
ازهمه ترکان چون ترک من امروز کجاست
هوش مصنوعی: درد دل من از جدایی عشق‌ام برطرف شد و این موضوع برای من موجه است، زیرا هیچ‌یک از معشوقان دیگر به اندازه او برای من ارزش ندارد.
مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش
سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست
هوش مصنوعی: عطر مشک به خاطر موهای سیاهش نه به خاطر رنگ سیاهش است و قد بلند و خوش قواره او نیز نه به خاطر بلندی‌اش است و نه به خاطر استحکامش.
همه نازیدن آن ماه بدیدار منست
همه کوشیدن آن ترک بمهر و بوفاست
هوش مصنوعی: تمام زیبایی و ناز و کرشمه آن ماه در دیدار من است و همه تلاش‌ها و کوشش‌ها به خاطر عشق و محبت آن ترک زیباست.
او سمن سینه و نوشین لب و شیرین سخنست
مشتری عارض و خورشید رخ و زهره لقاست
هوش مصنوعی: او دارای سینه‌ای معطر به بوی گل و لب‌های شیرین و گفتاری دلنشین است. چهره‌اش مانند مشتری درخشان و رخسارش همچون آفتاب تابان و دیدارش همچون زهره‌ای زیباست.
روی او را من از ایزد بدعا خواسته ام
آنچنان روی ز ایزد بدعا باید خواست
هوش مصنوعی: من برای زیبایی صورت او از خداوند دعا کرده‌ام، چرا که آن زیبایی باید به اندازه‌ای باشد که فقط از خداوند خواسته شود.
دل من خواست همی بر کف او دادم دل
ور بجای دل جان خواهد، بدهم که سزاست
هوش مصنوعی: دل من خواست که عشق و محبت خود را به او تقدیم کنم و اگر او بجای دل من جانم را بخواهد، برای او خواهم داد؛ زیرا این کار شایسته و به جاست.
اندرین عشق مرا نیز ملامت مکنید
کاین قضاییست بر این سر که ندانم چه قضاست
هوش مصنوعی: در این عشق، لطفاً مرا سرزنش نکنید، زیرا این سرنوشت و تقدیری است که برای من رقم خورده و نمی‌دانم چه سرنوشتی برایم در نظر گرفته شده است.
مردمان گویند این دل شده کیست برو
که ز من دل شده این انده و اندیشه مراست
هوش مصنوعی: مردم می‌گویند که این دل متعلق به کیست، بروید که این دل، این غم و تفکر، از آنِ من است.
در دلم هیچکسی دست نیابد ببدی
تا درو مدحت فرزند وزیر الوزراست
هوش مصنوعی: در دل من هیچکس نمی‌تواند به بدی دست پیدا کند؛ زیرا درون دل من ستایش فرزند وزیر بزرگ وجود دارد.
خواجه سید حجاج علی بن الفضل
آنکه از بار خدایان جهان بی همتاست
هوش مصنوعی: سید حجاج علی بن الفضل، شخصی است که در بین خدایان جهان یکتا و بی‌نظیر است.
روز وشب درگه او خانه اهل هنرست
سال و مه مجلس او مسکن و جای ادباست
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، آنجا خانه اهل هنر است و هر سال و هر ماه، آن مجلس محل زندگی و اجتماع ادیبان و نویسندگان می‌باشد.
بسخا مرده صد ساله همی زنده کند
این سخا معجز عیسی است همانا نه سخاست
هوش مصنوعی: سخاوت می‌تواند حتی مرده‌ای را که صد سال از عمرش گذشته زنده کند. این خاصیت سخاوت مانند معجزه عیسی (ع) است و در واقع خود سخاوت نیست که چنین تاثیری دارد.
همچو بر شاخ درختان اثر باد بهار
اثرنعمت او بر همه گیتی پیداست
هوش مصنوعی: به مانند نشانه‌های وزش باد در بهار که بر روی شاخه‌های درختان دیده می‌شود، آثار نعمت او در تمام جهان به وضوح نمایان است.
همچنو ما همه از نعمت او بهره وریم
پس چو نیکو نگری نعمت او نعمت ماست
هوش مصنوعی: همه ما از نعمت‌های خداوند بهره‌مندیم، بنابراین اگر به خوبی دقت کنیم، می‌بینیم که نعمت‌های او خود نعمت‌های ما نیز هستند.
مردمی زنده بدویست و سخا زنده بدو
وین دو چیزست که او را بجهان کام و هواست
هوش مصنوعی: مردم با استعداد و سخاوتمند، همیشه پرتحرک و زنده‌اند. این دو ویژگی از جمله چیزهایی هستند که به آن‌ها کمک می‌کند تا در زندگی به خواسته‌ها و آرزوهای خود برسند و به خوبی زندگی کنند.
سال و مه در طلب نعمت و ناز خدمست
روز و شب در سخن زائر و تدبیر عطاست
هوش مصنوعی: در طول سال و ماه، انسان به دنبال نعمت و زیبایی است و روز و شب در گفت‌وگو و تدبیر به دنبال کسب آنچه که مورد نیاز است می‌باشد.
همه نازیدنش از دیدن زوار بود
وامق است او بمثل گوئی وزائر عذراست
هوش مصنوعی: همه زیبایی و جذابیت او به خاطر دیدن زائران است، او انگار که با عذرا در ارتباط است و همواره تحت تأثیر حضور آن‌ها قرار دارد.
کهتری را بر او خدمت جاه و کرمست
خدمتی را بر او نعمت بسیار جزاست
هوش مصنوعی: شخصی که در مرتبه پایین‌تری از دیگران قرار دارد، با کمک و بزرگ‌منشی دیگران مورد لطف و خوبی قرار می‌گیرد. همچنین برای خدمت به چنین فردی، نعمت‌های زیادی در نظر گرفته شده است.
خدمت فرخ او باید ورزید امروز
هر که را آرزوی نعمت و ناز فرداست
هوش مصنوعی: امروز باید به کسی که خواهان زندگی پرنعمت و خوشبختی در آینده است، خدمت کرد و او را مورد توجه قرار داد.
مرد را خدمت یکروزه آن بارخدای
گرچه مسرف بودو مفرط، صد ساله نواست
هوش مصنوعی: خدمت و کار یک روزه برای انسان ارزشمندتر از عمری است که فرد در آن به اسراف و زیاده‌روی پرداخته باشد.
مهتران سپهی عاشق مهرو درمند
بس درمهای درستست وبر این قول گواست
هوش مصنوعی: رئیس‌های گروه عاشق مهر و محبت هستند و بی‌دلیل بر این موضوع تأکید می‌کنند که انصاف و راستی در تمام این امور حاکم است.
دل خواجه است که هرگز نگراید بدرم
دل خواجه نه دلستی که همانا دریاست
هوش مصنوعی: دل خواجه همیشه به سمت من نگاه نمی‌کند؛ زیرا دل او دریایی است که نمی‌توان به راحتی آن را به دست آورد.
از پی عرض نگهداشتن و جاه عریض
خواسته بر دل او خوارتر از خاک و حصاست
هوش مصنوعی: برای حفظ مقام و موقعیت خود، کسی را در دلش پایین‌تر از خاک و ذلت قرار داده است.
چونکه داور بود او داور بیغل و غشست
چونکه حاکم بود او حاکم بی روی و ریاست
هوش مصنوعی: او که قضاوت می‌کند، قضاوتی عادلانه و خالی از نیرنگ دارد، و کسی که در مقام رهبری است، رهبری بدون فریب و خودنمایی دارد.
ضعفا را بهمه حالی یارست و، خدای
یار آنست بهر وقت که یار ضعفاست
هوش مصنوعی: ناتوانان در هر شرایطی یاری دارند و خدایی که یار آنهاست، در هر زمانی که آنان ضعیف هستند، به کمکشان می‌آید.
هم ز بهر ضعفا مال خداوند بسا
بپذیرفت و بیفزود و برآورد و بکاست
هوش مصنوعی: به خاطر نیاز ضعفا، خداوند مال خود را به آنها می‌بخشد و آن را افزایش می‌دهد، اما ممکن است در مواقعی آن را کاهش هم دهد.
نامه یی کرد سوی خواجه سید که بفضل
شغل آن کار کفایت کن، کان کار تراست
هوش مصنوعی: نامه‌ای به سوی خواجه سید فرستاد و خواست که به خاطر شغل خود، آن کار را انجام دهد، زیرا آن کار به او مربوط می‌شود.
هم دل خلق نگه دارد و هم مال امیر
کارفرمای چنین در مه آفاق کجاست
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف شخصیتی می‌پردازد که همدل و همدرد مردم است و در عین حال اموال و دارایی‌های خود را نیز محترم می‌شمارد. در این جهان، فردی که بتواند به صورت همزمان بر نیازهای عاطفی و مادی مردم توجه کند، بسیار نادر است.
رمضان آمد و دیوان مؤونت برداشت
خلق را گفت مرا شادی از ایام شماست
هوش مصنوعی: ماه مبارک رمضان فرا رسید و دیوان خدمتی که به مردم ارائه می‌شود را باز کرد. خلق گفتند که شادی من به خاطر روزها و لحظات شماست.
مردمان اکنون دانند که چون باید خفت
مردمان اکنون دانندکه چون باید خاست
هوش مصنوعی: مردم امروز می‌دانند که چگونه باید خوابید و همچنین می‌دانند که چگونه باید برخاست.
لا جرم بر تن و بر جان امیر از همه خلق
روز تا روز به نیکی ز دگرگونه دعاست
هوش مصنوعی: بدون تردید، بر جسم و جان امیر، مردم هر روز به نیکی دعا می‌کنند و به خاطر او از دیگران می‌خواهند که به خوبی دعا کنند.
گر کسی گوید کافی تر و کامل تر ازو
هیچ مهتر بود این لفظ چنان دان که خطاست
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که هیچ کس از او بهتر و کامل‌تر است، باید بدانی که این حرف اشتباه است.
در جهان با نظر او نه بلاماند و نه غم
نظر نیکوی او نفی غم و دفع بلاست
هوش مصنوعی: در این دنیا، با نگاه خداوند، نه چیزی باقی می‌ماند و نه غمی وجود دارد. نگاه نیکو و رحمت او باعث از بین رفتن غم و دور کردن بلاهاست.
از حلیمی چو زمینست و به رادی چو فلک
از تمامی چو جهانست و بپاکی چو هواست
هوش مصنوعی: شخصی مانند زمین به صبر و حوصله معروف است و از نظر آرامش و راحتی به آسمان می‌ماند. همچنین او از همه جنبه‌ها کامل و بی‌نقص است و از نظر پاکی به هوا شباهت دارد.
تا فلکها را دورست و بروجست و نجوم
تا کواکب را سیرست و فروغست و ضیاست
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان‌ها و ستاره‌ها وجود دارند و سیاره‌ها در حرکت‌اند و نور و روشنایی دارند، دنیای ما نیز همین‌گونه خواهد بود.
تا بسال اندر سه ماه بود فصل ربیع
نه مه دیگر صیفست و خریفست و شتاست
هوش مصنوعی: پس از گذشت سه ماه از سال، فصل بهار آغاز می‌شود و دیگر ماه‌ها به ترتیب تابستان، پاییز و زمستان خواهند بود.
مجلس و پیشگه از طلعت او فرد مباد
که ازو پیشگه و مجلس با فر و بهاست
هوش مصنوعی: هر گونه مجلسی و هر جایی که او حضور داشته باشد، از زیبایی و شکوه او بی‌بهره است. زیرا حضور اوست که به آن مجلس و محفل ارزش و اعتبار می‌بخشد.
شادمان باد و نصیبش ز جهان نعمت و ناز
نعمت و نازی کانرا نه زوال و نه فناست
هوش مصنوعی: باشد که شاد و خوشحال باشد و از دنیای خود بهره‌مند از نعمت‌ها و زیبایی‌ها باشد. این نعمت و زیبایی نه زوال دارد و نه نابود می‌شود.
دیدن ماه نو و عید بدو فرخ باد
که همایون پی و فرخ رخ و فرخنده لقاست
هوش مصنوعی: دیدن هلال ماه و عید برای او مبارک باشد، چرا که او به نیکویی و زیبایی در چهره و ملاقاتش مشهور است.