گنجور

شمارهٔ ۱۵۹ - در مدح شمس الکفات احمد بن الحسن میمندی

گفتم گلست یا سمنست آن رخ و ذقن
گفتا یکی شکفته گلست و یکی سمن
گفتم در آن دو زلف شکن بیش یا گره
گفتایکی همه گره است و یکی شکن
گفتم چه چیز باشد زلفت در آن رخت
گفتا یکی پرند سیاه و یکی پرن
گفتم دو زلف تو چه فشانند بر دورخ
گفتا یکی به تنگ عبیر و یکی به من
گفتم زمن چه بردند آن نرگس دو چشم
گفتا یکی قرار تو برد ویکی وسن
گفتم تن من و دل من چیست مر ترا
گفتا یکی میان منست و یکی دهن
گفتم بلای من همه زین دیده و دلست
گفتا یکی از این دو بسوز و یکی بکن
گفتم مراد و بوسه فروش و بها بخوان
گفتا یکی به جان بخر از من یکی به تن
گفتم که جان طلب کنی از من به بوسه ای
گفتا یکی همی ز تو باشد یکی زمن
گفتم دو چیز چیست ز روی تو خوبتر
گفتا یکی سخاوت صاحب یکی سخن
گفتم که نام صاحب و نام پدرش چیست
گفتا یکی خجسته پی احمد یکی حسن
گفتم رضا و خدمت صاحب چه کم کند
گفتا یکی نیاز ولی و یکی محن
گفتم دو دست خواجه چه چیزست جود را
گفتا یکی خجسته مکان و یکی وطن
گفتم دو گونه طوق به هر گردن افکند
گفتا یکی ز شکر فکند و یکی ز من
گفتم دلش چه دارد وعقلش چه پرورد
گفتا یکی مودت دین و یکی سنن
گفتم چه پیشه دارد مهر و هوای او
گفتا یکی ملال زداید یکی حزن
گفتم چه چیز یابد ازو ناصح و عدو
گفتا یکی نوازش و خلعت یکی کفن
گفتم موافقانرا مهرو هواش چیست
گفتا یکی سلیح تمام و یکی مجن
گفتم که گر دو تیر گشاید سوی چگل
گفتا یکی چگل بستاند یکی ختن
گفتم که گر دو نامه فرستد سوی عمان
گفتا یکی عمان بستاندیک عدن
گفتم چه باد حاسد او وان دگر چه باد
گفتا یکی به مادر غمگین یکی به زن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم گلست یا سمنست آن رخ و ذقن
گفتا یکی شکفته گلست و یکی سمن
هوش مصنوعی: از من پرسیدند آیا چهره‌ات شبیه گل است یا کندره‌ات مانند سمن؟ پاسخ داد که یکی از آنها شکفته و زیباست و دیگری نیز به خاطر لطافتش قابل مقایسه است.
گفتم در آن دو زلف شکن بیش یا گره
گفتایکی همه گره است و یکی شکن
هوش مصنوعی: گفتم که در آن دو زلف پیچیده و نرم، کدامیک بیشتر شبیه گره است یا نرمش؟ او جواب داد که یکی همه گره است و دیگری همه نرمش.
گفتم چه چیز باشد زلفت در آن رخت
گفتا یکی پرند سیاه و یکی پرن
هوش مصنوعی: از من پرسیدند زلف تو چه چیزی را به یاد می‌آورد؟ در پاسخ گفت: یکی پرند سیاه و دیگری پرنیان.
گفتم دو زلف تو چه فشانند بر دورخ
گفتا یکی به تنگ عبیر و یکی به من
هوش مصنوعی: گفتم چه زیبایی در زلف‌های تو وجود دارد که بر چهره‌ات می‌تابد، او گفت یکی از آنها بوی عطر را به خود جذب کرده و دیگری به من نزدیک است.
گفتم زمن چه بردند آن نرگس دو چشم
گفتا یکی قرار تو برد ویکی وسن
هوش مصنوعی: گفتم از من چه گرفتند آن چشمان زیبا، پاسخ داد که یکی آرامش تو را گرفت و دیگری نیز عشق و اشتیاق را.
گفتم تن من و دل من چیست مر ترا
گفتا یکی میان منست و یکی دهن
هوش مصنوعی: گفتم که بدن و دل من چه ارتباطی با تو دارد؟ او پاسخ داد که یکی از آن‌ها من هستم و دیگری تنها وسیله‌ای برای بیان من است.
گفتم بلای من همه زین دیده و دلست
گفتا یکی از این دو بسوز و یکی بکن
هوش مصنوعی: گفتم که همه مشکلات من از این چشم و دل من است. او پاسخ داد که یکی از این دو را بسوزان و دیگری را تغییر بده.
گفتم مراد و بوسه فروش و بها بخوان
گفتا یکی به جان بخر از من یکی به تن
هوش مصنوعی: گفتم معنی دلخواه و ارزش و بوسه را بگو، او گفت: یکی را با جان بخر و دیگری را با تن.
گفتم که جان طلب کنی از من به بوسه ای
گفتا یکی همی ز تو باشد یکی زمن
هوش مصنوعی: گفتم که از من عشق و جان بخواهی با یک بوسه، او پاسخ داد که یک بوسه از تو می‌خواهم و یک بوسه هم از خودم.
گفتم دو چیز چیست ز روی تو خوبتر
گفتا یکی سخاوت صاحب یکی سخن
هوش مصنوعی: پرسیدم چه چیزی از چهره‌ی تو زیباتر است؟ پاسخ داد: یکی سخاوتِ صاحبش و دیگری سخن.
گفتم که نام صاحب و نام پدرش چیست
گفتا یکی خجسته پی احمد یکی حسن
هوش مصنوعی: از او پرسیدم که نام صاحب و پدرش چیست. او پاسخ داد که یکی نام خوشبخت احمد است و دیگری حسن.
گفتم رضا و خدمت صاحب چه کم کند
گفتا یکی نیاز ولی و یکی محن
هوش مصنوعی: گفتم که آیا رضایت و خدمت کردن به صاحب‌منصبان چه کمکی به او می‌کند؟ او گفت که این کار دو چیز لازم دارد؛ یکی نیاز و خواسته، و دیگری گرفتاری و درد.
گفتم دو دست خواجه چه چیزست جود را
گفتا یکی خجسته مکان و یکی وطن
هوش مصنوعی: گفتم خواجه دو دست تو چه چیزی از سخاوت را نشان می‌دهد؟ او پاسخ داد که یکی مکان خوش‌یمنی است و دیگری وطن.
گفتم دو گونه طوق به هر گردن افکند
گفتا یکی ز شکر فکند و یکی ز من
هوش مصنوعی: گفتم دو نوع زنجیر بر گردن می‌گذارند، او پاسخ داد یکی از شکر ساخته شده و دیگری از وجود من.
گفتم دلش چه دارد وعقلش چه پرورد
گفتا یکی مودت دین و یکی سنن
هوش مصنوعی: گفتم دلش چه احساسی دارد و عقلش چه می‌پروراند، گفت: یکی محبت به دین و دیگری پیروی از سنت‌ها.
گفتم چه پیشه دارد مهر و هوای او
گفتا یکی ملال زداید یکی حزن
هوش مصنوعی: گفتم: مهر و عشق او چه تاثیری دارد؟ گفت: یکی از دلخوشی‌ها را از دل می‌برد و یکی از اندوه‌ها را.
گفتم چه چیز یابد ازو ناصح و عدو
گفتا یکی نوازش و خلعت یکی کفن
هوش مصنوعی: گفتم ناصح و دشمن چه چیز از او به دست می‌آورند، او پاسخ داد: یکی نوازش و هدیه، و دیگری کفن.
گفتم موافقانرا مهرو هواش چیست
گفتا یکی سلیح تمام و یکی مجن
هوش مصنوعی: گفتم دوستدارانش چه احساسی دارند، پاسخ داد که یکی محبت تمام و دیگری دیوانگی است.
گفتم که گر دو تیر گشاید سوی چگل
گفتا یکی چگل بستاند یکی ختن
هوش مصنوعی: گفتم اگر دو تیر به سمت چگل پرتاب شود، او پاسخ داد که یکی از تیرها چگل را خواهد برد و دیگری به ختن می‌رسد.
گفتم که گر دو نامه فرستد سوی عمان
گفتا یکی عمان بستاندیک عدن
هوش مصنوعی: گفتم اگر دو نامه به عمان بفرستی، پاسخ داد یکی برای عمان خواهد بود و دیگری برای عدن.
گفتم چه باد حاسد او وان دگر چه باد
گفتا یکی به مادر غمگین یکی به زن
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی می‌پرسد که چرا برخی افراد حسادت می‌کنند. پاسخی که می‌گیرد می‌گوید یکی از آنها به خاطر غم مادرش ناراحت است و دیگری به خاطر زن خود. در واقع، این پاسخ نشان‌دهنده این است که هر کس گرفتاری‌ها و مشکلات خود را دارد و ممکن است به خاطر آنها دچار حسرت یا حسد شود.