شمارهٔ ۱۵۸ - در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی وزیر گوید
نگار من آن لعبت سیمتن
مه خُلُخ و آفتاب ختن
برون آمد از خیمه و از دو زلف
بنفشه پریشیده بر نسترن
تماشا کنان گرد خیمه بگشت
چو سروی چمان بر کنار چمن
ز سر تا به بن زلف او پُر گره
ز بن تا به سر جعد او پر شکن
همی داد بینندگان را درود
ز دو رخ گل و از دو عارض سمن
کمر خواست بستن همی بر میان
سخن خواست گفتن همی با دهن
نه بستن توانست زرین کمر
نه گفتن توانست شیرین سخن
بلی کس نبندد کمر بی میان
بلی کس نگوید سخن بی دهن
دهان و میان زان ندارد بُتم
که هردو عطا کرد روزی به من
دل و تن مرا زین دو آمد پدید
وگرنه مرا دل کجا بود و تن
فری روی شیر بن آن ماهروی
که دلها تبه کرد بر مرد و زن
فری خوی آن بت که وقت شراب
همه مدحت خواجه خواهد ز من
سپهر هنر خواجهٔ نامور
وزیر جلیل احمد بن الحسن
نوازنده اهل علم و ادب
فزاینده قدر اهل سنن
پژوهنده رای شاه عجم
نصیحتگر شهریار زَمَن
وزیر جهاندار گیتی فروز
وزیر هنرپرور رایزن
وزارت به اصل و کفایت گرفت
وزیران دیگر به زرق و به فن
وزارت به ایام او باز کرد
دو چشم فرو خوابنیده وسن
به جنگ عدو با ملک روز و شب
زمانی نیاساید از تاختن
گهی رنجه ز آوردن ژنده پیل
گهی مانده ز آوردن کرگدن
جهان را همه ساله اندیشه بود
ازین تا نهد تخت او بر پرن
کسی را که دختر بود چاره نیست
که باشد یکی مرد او را ختن
جهان دختر خواجگی را همی
بدو داد چون باز کرد از لبن
سخاوت پرستندهٔ دست اوست
بتست این همانا و آن برهمن
گریزنده گشتهست بخل از کفَش
کفش «قل اعوذ» است و بخل اهرمن
ایا ناصح خسرو و کلک تو
بر احوال و بر گنج او مؤتمن
چو من جلوه کردهست جود ترا
عطای تو اندر هزار انجمن
عطای تو بر زایران شیفتهست
سخای تو بر شاعران مفتنن
مثل زر کاهست و دست تو باد
خزانه تو گنج تو بادخَن
بسا مردم مستحقق را که تو
بر آوردی از ژرف چاه مِحَن
نشان کریمی و آزادگیست
بر آوردن مردم ممتحن
به آزاد مردی و مردانگی
تو کس دیدهای همسر خویشتن؟
که باشد چون تو، هر که را گویمت
ز بر تو پوشد همی پیرهن
ز آزادگان هر که او پیشتر
به شکر تو دارد زبان مرتهن
بزرگان همه زیر بار تواند
چه بارست شکر تو بی ذل و من
کسی نیست کز بندگان تو نیست
به هر گردنی طوق اندر فکن
جهان زیر فرمانت گر شد رواست
به دارش وز او بیخ دشمن بکن
مگر خدمت تست حبل المتین
که نوعیست از طاعت ذوالمنن
اگر حاسد تست سالار ترک
وگر دشمن تست میر یمن
به یک رقعه برزن ختن بر چگل
به یک نامه برزن یمن بر عدن
چه چیزست مهر تو در هر دلی
که شیرینتر از زر بود وز وطن
بُخور و لباس عدوی ترا
زمانه چه خواند حنوط و کفن
همی تا چو قمری بنالد ز سرو
نوا برکشد بلبل از نارون
چو پشت برهمن شود شاخ گل
بر او بر گل نو بسان وثن
جهان دار و شادی کن و نوش خور
می از دست آن ترک سیمین ذقن
فزودهست قدر تو بفزای لهو
گشادهست گنج تو بگشای دن
شمارهٔ ۱۵۷ - در مدح شمس الکفات خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی: آمد آن نو بهار توبهشکنشمارهٔ ۱۵۹ - در مدح شمس الکفات احمد بن الحسن میمندی: گفتم گلست یا سمنست آن رخ و ذقن
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگار من آن لعبت سیمتن
مه خُلُخ و آفتاب ختن
هوش مصنوعی: عزیز من، آن معشوقه زیبا و خوشاستایل من، مانند ماهی که درخشش زیبای خود را از سرزمین ختن به ارث برده است.
برون آمد از خیمه و از دو زلف
بنفشه پریشیده بر نسترن
هوش مصنوعی: او از خیمه بیرون آمد و دو زلفش مانند گل بنفشه به هم ریخته شده بر روی گل نسترن بود.
تماشا کنان گرد خیمه بگشت
چو سروی چمان بر کنار چمن
هوش مصنوعی: نگاه کن که چه زیبا در دور خیمه میچرخد، همچون درختی بلند و خوش قامت که در کنار چمنها ایستاده است.
ز سر تا به بن زلف او پُر گره
ز بن تا به سر جعد او پر شکن
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و حالتی از موهای یک شخص معشوق اشاره دارد. در آن، از تارهای پیچیده و گرهخورده مو صحبت میشود که به شکلی جذاب و دلربا بر روی سر او ریخته شدهاند. به عبارتی دیگر، زیبایی موهای او به قدری دلانگیز است که شگفتی و تحسین را در بیننده به وجود میآورد.
همی داد بینندگان را درود
ز دو رخ گل و از دو عارض سمن
هوش مصنوعی: نگاهکنندگان را همیشه از دو چهره گل و از دو سمت صورت سمن درود و سلام میفرستد.
کمر خواست بستن همی بر میان
سخن خواست گفتن همی با دهن
هوش مصنوعی: میخواست کمربند ببندد و همزمان میخواست حرفی بزند.
نه بستن توانست زرین کمر
نه گفتن توانست شیرین سخن
هوش مصنوعی: نه میتوان کمر زرین را به زور بست، نه میتوان به کسی که شیرین سخن است، چیزی ناگفته گفت.
بلی کس نبندد کمر بی میان
بلی کس نگوید سخن بی دهن
هوش مصنوعی: بله، هیچکس نمیتواند بدون میانهداری خود را محکم کند و هیچکس نمیتواند بیگفتگو و سخن گفتن، چیزی بگوید.
دهان و میان زان ندارد بُتم
که هردو عطا کرد روزی به من
هوش مصنوعی: دو چیز بسیار ارزشمند از خداوند به من عطا شده است که یکی دهان و دیگری میان است.
دل و تن مرا زین دو آمد پدید
وگرنه مرا دل کجا بود و تن
هوش مصنوعی: دل و جسم من از این دو شکل گرفتهاند و گرنه نه دلی بود و نه بدنی.
فری روی شیر بن آن ماهروی
که دلها تبه کرد بر مرد و زن
هوش مصنوعی: فریاد و سر و صدای زیبای او مانند شیر در جنگل است و چهره زیبا و دلربایش باعث تیرهروزی و پریشانی دلها شده است، چه برای مردان و چه برای زنان.
فری خوی آن بت که وقت شراب
همه مدحت خواجه خواهد ز من
هوش مصنوعی: در دل شگفتی و زیبایی آن معشوق، هر وقت که وقت نوشیدن شراب میرسد، فقط میخواهد که من به ستایش خواجه بپردازم.
سپهر هنر خواجهٔ نامور
وزیر جلیل احمد بن الحسن
هوش مصنوعی: آسمان هنر، نام والا و مشهور وزیر بزرگ، احمد بن الحسن را در بر گرفته است.
نوازنده اهل علم و ادب
فزاینده قدر اهل سنن
هوش مصنوعی: موسیقیدان به فردی تحصیلکرده و فرهیخته اشاره دارد که به ارزشهای فرهنگی و سنتهای اجتماعی اهمیت میدهد و آنها را ارج مینهد.
پژوهنده رای شاه عجم
نصیحتگر شهریار زَمَن
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که یک محقق یا پژوهشگر که تحت نظر شاه عجم (شاید به معنای یک پادشاه ایرانی) است، نصیحتی برای بزرگ، محترم یا فرمانروای دیگری دارد و این نصیحت به نوعی از من ناشی میشود. در واقع، به قدرت و با تجربه بودن فرد اشاره شده و اینکه نظرات او میتواند برای دیگران مفید باشد.
وزیر جهاندار گیتی فروز
وزیر هنرپرور رایزن
هوش مصنوعی: وزیر گیتیافروز که در جهان rules/government دارد، وزیر هنرپرور و مشاور است.
وزارت به اصل و کفایت گرفت
وزیران دیگر به زرق و به فن
هوش مصنوعی: وزارت به شایستگی و لیاقت به دست آمد، اما برخی وزرای دیگر تنها به خاطر ظاهر و مهارتهای فریبنده وارد این مقام شدند.
وزارت به ایام او باز کرد
دو چشم فرو خوابنیده وسن
هوش مصنوعی: در دوره او، وزارت فعالیتش را آغاز کرد، در حالی که دو چشم خواب آلود و ناپیدا بود.
به جنگ عدو با ملک روز و شب
زمانی نیاساید از تاختن
هوش مصنوعی: جنگ دشمن با کشور همیشه ادامه دارد و هیچگاه از حمله و تهاجم بازنمیایستد.
گهی رنجه ز آوردن ژنده پیل
گهی مانده ز آوردن کرگدن
هوش مصنوعی: گاهی برای آوردن یک فیل رنج میکشم و گاهی برای آوردن یک کرگدن معطل میشوم.
جهان را همه ساله اندیشه بود
ازین تا نهد تخت او بر پرن
هوش مصنوعی: هر سال، جهان در پی این است که فکر کند چگونه میتواند تخت پادشاهی او را بر آسمانها قرار دهد.
کسی را که دختر بود چاره نیست
که باشد یکی مرد او را ختن
هوش مصنوعی: اگر فردی دختر داشته باشد، چارهای نیست جز اینکه برای او مردی پیدا کند تا او را به خانه بَرَد.
جهان دختر خواجگی را همی
بدو داد چون باز کرد از لبن
هوش مصنوعی: دنیا مانند دختری زیبا است که به خاطر زیباییاش به او توجه میشود، اما وقتی به او نزدیک میشویم و او را بهتر میشناسیم، متوجه میشویم که ماهیت واقعیاش چیز دیگری است.
سخاوت پرستندهٔ دست اوست
بتست این همانا و آن برهمن
هوش مصنوعی: دست بخشنده، نشانهای از سخاوت است و این خود نماد پرستش اوست.
گریزنده گشتهست بخل از کفَش
کفش «قل اعوذ» است و بخل اهرمن
هوش مصنوعی: بخلا از دستش فرار کرده و دیگر نمیتواند به او بچسبد؛ زیرا کفش او به دعا و طلب پناه برده است و بخلا نماد شر و بدی است.
ایا ناصح خسرو و کلک تو
بر احوال و بر گنج او مؤتمن
هوش مصنوعی: ای نصیحتگر، تو که بر اوضاع و احوال خسرو و داراییاش نظارت داری، مورد اعتماد هستی.
چو من جلوه کردهست جود ترا
عطای تو اندر هزار انجمن
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و بخشش تو در برابر من ظهور کرده، نعمت و عطای تو در میان هزاران محفل و جمعیت به چشم میآید.
عطای تو بر زایران شیفتهست
سخای تو بر شاعران مفتنن
هوش مصنوعی: بخشایش تو برای زائران شوریدهدل ستودنی است و generosity تو برای شاعران بینهایت جذاب است.
مثل زر کاهست و دست تو باد
خزانه تو گنج تو بادخَن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مثل طلا، ارزش و اهمیت خاصی دارد و حال آنکه دست تو، خزانهای است که در آن گنجینهای گرانبها وجود دارد. به عبارتی دیگر، تواناییها و داراییهای تو، به مانند گنجی میباشند که باید از آن بهرهبرداری کنی.
بسا مردم مستحقق را که تو
بر آوردی از ژرف چاه مِحَن
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که شایسته و لایق کمک هستند را تو از عمق مشکلات و سختیها نجات دادی.
نشان کریمی و آزادگیست
بر آوردن مردم ممتحن
هوش مصنوعی: این جمله به این اشاره دارد که نشانه بزرگی و آزادگی در انسانها، کمک به دیگران و یاری رسانی به کسانی است که در شرایط سختی قرار دارند. کسانی که در زندگی با چالشها و امتحانها روبرو هستند، به یاری و حمایت نیاز دارند و این عمل نشان از ارتقاء روح انسانی و کرامت فرد دارد.
به آزاد مردی و مردانگی
تو کس دیدهای همسر خویشتن؟
هوش مصنوعی: آیا کسی را دیدهای که به آزادی و مردانگی تو شبیه باشد، مثل همسرت؟
که باشد چون تو، هر که را گویمت
ز بر تو پوشد همی پیرهن
هوش مصنوعی: هر کس را که دربارهات صحبت کنم، نمیتواند به زیبایی و جاذبه تو باشد و همه در برابر تو کم میآورند.
ز آزادگان هر که او پیشتر
به شکر تو دارد زبان مرتهن
هوش مصنوعی: هر که از آزادگان پیش از دیگران زبانش برای شکرت گشوده شده است، در واقع تسلیم و وابسته به توست.
بزرگان همه زیر بار تواند
چه بارست شکر تو بی ذل و من
هوش مصنوعی: بزرگان همه به خاطر توانایی تو زیر بار میروند، چرا که شکر و سپاسگزاری تو بدون ذلت و خجالت است.
کسی نیست کز بندگان تو نیست
به هر گردنی طوق اندر فکن
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که به بندگی تو نپردازد، پس گردنها را با طوق بندگیات پر کن.
جهان زیر فرمانت گر شد رواست
به دارش وز او بیخ دشمن بکن
هوش مصنوعی: اگر جهان به تحت فرمان تو درآمد، اشکالی ندارد که دشمنان را به دار آویزه و از ریشه آنها را نابود کنی.
مگر خدمت تست حبل المتین
که نوعیست از طاعت ذوالمنن
هوش مصنوعی: آیا جز خدمت به تو رشته محکم و استواری وجود دارد که نوعی از اطاعت خدای بخشنده باشد؟
اگر حاسد تست سالار ترک
وگر دشمن تست میر یمن
هوش مصنوعی: این بیت به شایستگی و زیبایی شخصی اشاره دارد که اگر کسی به او حسادت ورزد، باید بداند که او در ردیف بهترینها قرار دارد و ویژگیهای بارز او، مثل پرچمداری و شکوه، او را از دیگران متمایز کرده است. در واقع، این شعر به قدرت و ابهت محبوبیتی اشاره دارد که حسودان نمیتوانند آن را نادیده بگیرند.
به یک رقعه برزن ختن بر چگل
به یک نامه برزن یمن بر عدن
هوش مصنوعی: به یک کاغذ، خبری به دختر ختنی بفرستم و با یک نامه، به زنی از یمن در عدن پیام برسانم.
چه چیزست مهر تو در هر دلی
که شیرینتر از زر بود وز وطن
هوش مصنوعی: مهر و محبت تو در دل هر کسی چه چیزی است که از طلا هم شیرینتر باشد و نسبت به وطن احساس وابستگی بیشتری ایجاد کند؟
بُخور و لباس عدوی ترا
زمانه چه خواند حنوط و کفن
هوش مصنوعی: بخور و لباس را بپوش و نگران قضا و قدر نباش که دنیا چگونه تو را خواهد نامید؛ زیرا ممکن است که تو را حنوط (پوشش مردگان) یا کفن بشناسند.
همی تا چو قمری بنالد ز سرو
نوا برکشد بلبل از نارون
هوش مصنوعی: چون قمری از زیبایی سرو ناله کند، بلبل نیز از درخت نارون شکایت خواهد کرد.
چو پشت برهمن شود شاخ گل
بر او بر گل نو بسان وثن
هوش مصنوعی: زمانی که بر ما سختیها میگذرد، مثل این است که بر روی گلهای تازهای سایه میافتد، و آن زیباییها تحت تأثیر قرار میگیرند.
جهان دار و شادی کن و نوش خور
می از دست آن ترک سیمین ذقن
هوش مصنوعی: دنیا را در آغوش بگیر و از زندگی لذت ببر و از شراب بنوش؛ به خاطر آن ترک با موهای نقرهای.
فزودهست قدر تو بفزای لهو
گشادهست گنج تو بگشای دن
هوش مصنوعی: بزرگتر شدهای، پس بیشتر شایستهی ارزش و اهمیت هستی. خوشی و لذت برای تو در دسترس است، پس باید از نعمتها و ثروتهای خود بهرهمند شوی.
حاشیه ها
1395/04/14 23:07
ایول ازنوازنده و خواننده بنده چندمصراع ازاین حکایت روبادوستان به اشترک گذاردم.
1404/01/20 00:04
رضا یوسف
کسی معنی این مصرع را میداند، لطفا؟ “ز دو رخ گل و از دو عارض سمن” چگونه ممکن است کسی دو رخ یا دو عارض داشته باشد؟؟