شمارهٔ ۱۵۶ - در مدح شمس الکفاة خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی
مکن ای ترک مکن قدر چنین روز بدان
چون شد این روز، درین روز رسیدن نتوان
گر بناگوش تو چون سیم سپیدست چه سود
تو ندانی که بود شب ز پس روز نهان
نه تو آورده ای آیین بناگوش سپید
مردمان را همه بوده ست بناگوش چنان
بس بناگوش چون سیما که سیه شد چو شبه
آن تو نیز شود صبر کن ای جان جهان
هر که را عارض ساده ست سیه خواهد شد
نه به انگشت، فرو رفت بخواهی ز میان (؟)
دست خدمت نه و ناگاه بر آوردن خط
خرد ذاتی او آمد پست دگران (؟)
ورتو خدمت نکنی بر دل من رنج منه
تا بی اندوه برم خدمت خواجه به کران
کدخدای ملک مشرق و سلطان بزرگ
صاحب سید ابوالقاسم خورشید زمان
آن ملک رسم و ملک طبع و ملک خو که بدو
هر زمان زنده شود نام ملک نوشروان
رای فرخنده او جلوه ده مملکتست
لاجرم مملکت آراسته دارد چو جنان
آفرین باد بر آن رای پسندیده کزو
شاه شادست وسپه شاد جهان آبادان
عالمی همچو کمانی به کفش داد امیر
رای اوکرد به آسانی چون تیر کمان
چون ازو یاد کنی زو به دعا یاد کنند
خلق گیتی که و مه، مرد و زن و پیرو جوان
در همه عمر نرفته ست و ازین پس نرود
نام او جز به ثنا گفتن و بر هیچ زبان
تابراین بالش بنشسته نگفته ست کسی
که بر این بالش جز خواجه نشسته ست فلان
هم بگویندی، اگر جای سخن یابندی
مردم یاوه سخن را نتوان بست دهان
او ازین کار گریزنده و این بالش ازو
اندر آویخته پیوسته چو قالب به روان
هر که این بالش و این صدر طلب کرد همی
از پی سود طلب کرد نه از بهر زیان
خواجه میراث پدر برد بدین شغل بکار
این خبر نیست که من گفتم، چیزیست عیان
لاجرم بر در ایوان ملک مدح و ثناست
پیش ازین بود شبانرزی فریاد و فغان
ای به حری و به آزادگی از خلق پدید
چو گلستان شکفته ز سیه شورستان
خداندان تو شریفست، از آنی تو شریف
تو چنانی به شریفی که بود زراز کان
دست بخشنده تو نام تو بازرگان کرد
تو کنون گویی این را چه دلیلست و نشان
شغل بازرگان آنست که چیزی بخرد
تا به مقدار و به اندازه کند سود از آن
تو به دینار همه روزه همی شکر خری
کیست آن کو نکند یاد تو چون بازرگان
شکر تو برما فرضست چوهر پنج نماز
بیشتر گردد هر روز ونگیرد نقصان
بگزاریم بر آنسان که توانیم گزارد
نشود شکر بر ما به تغافل نسیان
اثر نعمت تو بر ما زان بیشترست
که توان آورد آن را به تغافل کفران
شاعران را زتو زر و شاعران را ز تو سیم
شاعران را ز تونام و شاعران را زتو نان
ای سر بار خدایان سر سال عجمست
تو به شادی بزی و سال به شادی گذران
زین بهار خوش برگیر نصیب دل خویش
بر صبوحی قدحی چند می لعل ستان
شمارهٔ ۱۵۵ - در وزارت یافتن خواجه احمد بن حسن میمندی بعد از عزل شش ساله: میغ بگشاد و دگرباره بیفروخت جهانشمارهٔ ۱۵۷ - در مدح شمس الکفات خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی: آمد آن نو بهار توبهشکن
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مکن ای ترک مکن قدر چنین روز بدان
چون شد این روز، درین روز رسیدن نتوان
هوش مصنوعی: ای ترک، قدر و ارزش چنین روزی را ندان و نگذار که این لحظه به پایان برسد. چون که در چنین روزی نمیتوان به رسیدن یا دستیابی امید داشت.
گر بناگوش تو چون سیم سپیدست چه سود
تو ندانی که بود شب ز پس روز نهان
هوش مصنوعی: اگر گوشهای تو مانند سیم سپید است، چه فایده دارد که تو نمیدانی در پس این روز، شب نهفته است.
نه تو آورده ای آیین بناگوش سپید
مردمان را همه بوده ست بناگوش چنان
هوش مصنوعی: تو در حقیقت هیچ چیزی به سنت و فرهنگ مردم نیاوردهای، زیرا این ویژگی از دیرباز در آنها وجود داشته است.
بس بناگوش چون سیما که سیه شد چو شبه
آن تو نیز شود صبر کن ای جان جهان
هوش مصنوعی: چهرهات مانند ابر تیره شده است، اما صبر کن تا دوباره مثل شب روشن شوی، ای عزیز جانم.
هر که را عارض ساده ست سیه خواهد شد
نه به انگشت، فرو رفت بخواهی ز میان (؟)
هوش مصنوعی: هر کسی که به سادگی و بیپیرایهای دچار شود، سرانجام با مشکلات و سختیها مواجه خواهد شد. این موضوع به انسان بستگی دارد که چگونه از میان مشکلات عبور کند و خود را نجات دهد.
دست خدمت نه و ناگاه بر آوردن خط
خرد ذاتی او آمد پست دگران (؟)
هوش مصنوعی: دست خدمت را به ناگاه بلند کرد و نشان داد که خردی که در وجود اوست، از دیگران پایینتر است.
ورتو خدمت نکنی بر دل من رنج منه
تا بی اندوه برم خدمت خواجه به کران
هوش مصنوعی: اگر به من خدماتی نرسانی، دل مرا دچار رنج نکن، تا من بدون اندوه به خدمت محبوب بروم.
کدخدای ملک مشرق و سلطان بزرگ
صاحب سید ابوالقاسم خورشید زمان
هوش مصنوعی: این جمله به فردی اشاره دارد که در سرزمینهای شرقی حکومت میکند و مقام و موقعیت بلندی دارد. او به عنوان سرور و پیشوای بزرگ شناخته میشود و به نوعی نماد روشنی و نور در زمان خود به حساب میآید.
آن ملک رسم و ملک طبع و ملک خو که بدو
هر زمان زنده شود نام ملک نوشروان
هوش مصنوعی: آن سرزمین که ویژگیها و خلق و خوهای خوب دارد، به گونهای است که در هر زمانی با یاد نام شاه معروفی مانند نوشروان زنده و شاداب میشود.
رای فرخنده او جلوه ده مملکتست
لاجرم مملکت آراسته دارد چو جنان
هوش مصنوعی: اندیشه و نظر خوش او نمایانگر کشورش است، بنابراین کشور او نیز مانند بهشتی زیبا و آراسته است.
آفرین باد بر آن رای پسندیده کزو
شاه شادست وسپه شاد جهان آبادان
هوش مصنوعی: باد به آن فکر نیکو و پسندیده، که باعث خوشحالی شاه و سپاه شده و جهان را آباد کرده، گفته میشود.
عالمی همچو کمانی به کفش داد امیر
رای اوکرد به آسانی چون تیر کمان
هوش مصنوعی: امیر در دستش عالم و دانشوانی دارد که مانند کمان است و به راحتی میتواند از آن برای دستیابی به هدفهایش استفاده کند، همانطور که تیر از کمان رها میشود.
چون ازو یاد کنی زو به دعا یاد کنند
خلق گیتی که و مه، مرد و زن و پیرو جوان
هوش مصنوعی: هرگاه که از او یاد کنی، مردم دنیا به دعا از او یاد خواهند کرد، چه مردان و چه زنان، چه جوانان و چه پیران.
در همه عمر نرفته ست و ازین پس نرود
نام او جز به ثنا گفتن و بر هیچ زبان
هوش مصنوعی: در طول زندگیاش هیچگاه به جایی نرفته و از این به بعد هم فقط نامش برای ستایش و تحسین خواهد بود و نه برای هیچ چیز دیگری بر زبانها خواهد آمد.
تابراین بالش بنشسته نگفته ست کسی
که بر این بالش جز خواجه نشسته ست فلان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بر روی این بالش هیچکس به جز شخص خاصی ننشسته و کسی نتوانسته چیزی بگوید. به نوعی اشاره دارد که این مکان یا موقعیت تنها برای یک فرد خاص است و دیگران اجازه ابراز نظر یا حضور در آن را ندارند.
هم بگویندی، اگر جای سخن یابندی
مردم یاوه سخن را نتوان بست دهان
هوش مصنوعی: اگر شما بتوانید به خوبی صحبت کنید، دیگران نمیتوانند به آسانی شما را ساکت کنند یا به شما بیاحترامی کنند.
او ازین کار گریزنده و این بالش ازو
اندر آویخته پیوسته چو قالب به روان
هوش مصنوعی: او از این کار فرار میکند و این بالش او همیشه به صورت پیوسته به او متصل است، مانند قالبی که به روان میچسبد.
هر که این بالش و این صدر طلب کرد همی
از پی سود طلب کرد نه از بهر زیان
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال مقام و جایگاه بالا باشد، در واقع به دنبال منافع و سودی است، نه اینکه بخواهد به ضرر و زیانی دچار شود.
خواجه میراث پدر برد بدین شغل بکار
این خبر نیست که من گفتم، چیزیست عیان
هوش مصنوعی: خواجه از پدرش ارثی به دست آورده و در این حرفه مشغول است. این موضوع پنهانی نیست و همه میدانند.
لاجرم بر در ایوان ملک مدح و ثناست
پیش ازین بود شبانرزی فریاد و فغان
هوش مصنوعی: بنابراین، در پیش دروازهی کاخ پادشاه، ستایش و توصیف وجود دارد. پیش از این، شب و روز فریاد و ناله میزدند.
ای به حری و به آزادگی از خلق پدید
چو گلستان شکفته ز سیه شورستان
هوش مصنوعی: ای کسی که با حریّت و آزادگی خود در میان مردم جلوهگری، همچون گلستانی که در دل یک سرزمین تاریک و پرخروش شکفته شده است.
خداندان تو شریفست، از آنی تو شریف
تو چنانی به شریفی که بود زراز کان
هوش مصنوعی: خاندان تو nobl است، بنابراین تو نیز به همان اندازه نیکو و بااصالت هستی که از نیکویی و بزرگواری خانوادهات برمیآید.
دست بخشنده تو نام تو بازرگان کرد
تو کنون گویی این را چه دلیلست و نشان
هوش مصنوعی: دست generous تو بازرگانی به نام تو کرده است. حالا تو خود بگو که این مسأله چه دلیلی و نشانی دارد؟
شغل بازرگان آنست که چیزی بخرد
تا به مقدار و به اندازه کند سود از آن
هوش مصنوعی: بازرگان وظیفهاش خرید کالا است به گونهای که بتواند آن را بفروشد و از این فروش سودی به دست آورد.
تو به دینار همه روزه همی شکر خری
کیست آن کو نکند یاد تو چون بازرگان
هوش مصنوعی: تو هر روز با پول خود شکر میخری، اما کیست که مثل یک بازرگان، تو را فراموش کند؟
شکر تو برما فرضست چوهر پنج نماز
بیشتر گردد هر روز ونگیرد نقصان
هوش مصنوعی: شکرگذاری از تو بر ما واجب است، همانطور که انجام پنج نماز در طول روز ضروری است و هیچگاه کم نمیشود.
بگزاریم بر آنسان که توانیم گزارد
نشود شکر بر ما به تغافل نسیان
هوش مصنوعی: بگذاریم بر همانطور که میتوانیم رفتار کنیم، اما نباید تصور کنیم که به خاطر بیتوجهی یا فراموشی، شکرگزاری از ما سلب میشود.
اثر نعمت تو بر ما زان بیشترست
که توان آورد آن را به تغافل کفران
هوش مصنوعی: اثر نعمت تو بر ما به قدری زیاد است که میتوانیم آن را با نادیدهگرفتن و کفران، کمتر از آنچه هست، نشان دهیم.
شاعران را زتو زر و شاعران را ز تو سیم
شاعران را ز تونام و شاعران را زتو نان
هوش مصنوعی: شاعران از تو ثروت و طلا و نقره میخواهند و همچنین نام و لقبی که به آنها اهمیت بدهد و در نهایت، نان و روزی هم از تو انتظار دارند.
ای سر بار خدایان سر سال عجمست
تو به شادی بزی و سال به شادی گذران
هوش مصنوعی: ای کسی که برترین و محبوبترین موجودات هستی، عید و جشن تو فرارسیده است. تو باید با شادی زندگی کنی و سال را نیز با خوشحالی سپری کنی.
زین بهار خوش برگیر نصیب دل خویش
بر صبوحی قدحی چند می لعل ستان
هوش مصنوعی: از این بهار دلانگیز بهرهای ببر و قدحی از شراب طلا مانند بنوش که افکار و احساساتت را شاداب کند.