شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین
ای روی نکو! روی سوی من کن و بنشین
زنهار ز من دور مدار آن لب شیرین
توسروی وبر پای نکوتر که بود سرو
نی نی که ترا سرو رهی زیبد بنشین
امروز مرا رای چنانست که تاشب
پیوسته ترا بینم تو نیز مرا بین
چشم من و آن روی پر از لاله و پرگل
دست من و آن زلف پر از حلقه و پر چین
زان رخ چنم امروز گل و لاله سیراب
زان ساده زنخدان، سمن تازه و نسرین
تا ظن نبری، چشم وچراغا! که شب آمد
چشم و دل من سیر شود زان رخ سیمین
من بر تو شب و روز نگه خواهم کردن
چندین به چه کارست حدیثان نگارین
امروز به شادی بخورم با تو که فردا
ناچار مرا میر برد باز به غزنین
یوسف پسر ناصردین آن سر و مهتر
سالار و سرلشکر سلطان سلاطین
ای بار خدایی که نبیند چو تویی تخت
ای شهر گشایی که نبیند چو تویی زین
پر پاره زر گردد جایی که خوری می
پر چشمه خون گردد جایی که کشی کین
چون جام بکف گیری از زر بشود قدر
چون تیغ بر آهنجی از خون برود هین
شیران فکنی شرزه و پیلان فکنی مست
شیران به خدنگ افکنی و پیل به زوبین
پیل ازتو چنان ترسد چون گودره از باز
شیر از تو چنان ترسد چون کبک ز شاهین
ای سخت کمانی که خدنگ تو ز پولاد
ز آنسان گذرد کز دل بدخواه تو نفرین
گر موی بر آماج نهی موی شکافی
وین از گهر آموخته ای تو نه ز تلقین
آماج تواز بست بودتا به سپیجاب
پرتاب تو از بلخ بود تا به فلسطین
از گوی تو روزی که بچوگان زدن آیی
ده بر رخ ماه آیدو صد بر رخ پروین
چندانکه بشمشیر تو بدخواه فکندی
فرهاد مگر که بفکنده ست به میتین
از آرزوی جنگ زره خواهی بستر
وز دوستی جنگ سپرداری بالین
بیننده که در جنگ ترابیند با خصم
پندارد تو خسروی و خصم تو شیرین
آیین خرد داری جایی که ندارند
مردان جهان دیده آموخته آیین
گر در خرد و رای چون تو بودی بیژن
در چاه مر اورا بنیفکندی گرگین
رادی بر تو پوید چون یار بر یار
بخل از تو نهان گردد چون دیو زیس
از زر تو گویند کجا یاد شود زی
وز سیم تو گویند کجا یاد شود سین
زر تو و سیم تو همه خلق جهانراست
ویلخال بدانند همه گیتی همگین
از خلعت تو مدح سرایان تو ای شاه
در خانه همه روزه همه بندندآذین
کس را دل آن نیست که گوید به تو مانم
بر راست ترین لفظ شداین شعر نو آیین
تا چون مه آبان بنباشد مه آذار
تا چون گل سوری بنباشد گل نسرین
تاچون ز در باغ درآید مه نیسان
از دیدن او تازه شود روی بساتین
شاهی کن و شادی کن آنسان که تو خواهی
جز نیک میندیش و جز از رادی مگزین
می خور ز کف آنکه به چینش بپرستند
گرصورت او را بفرستی بسوی چین
زین عید عدو را غم و اندوه و ترا لهو
تو با رخ پر لاله و او با رخ پر چین
شمارهٔ ۱۴۹ - در مدح امیرابویعقوب یوسف برادر سلطان محمود گوید: همه گره گره است آن دو زلف چین بر چینشمارهٔ ۱۵۱ - نیز در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین گوید: تا پرنیان سبز بورن کرد بوستان
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای روی نکو! روی سوی من کن و بنشین
زنهار ز من دور مدار آن لب شیرین
هوش مصنوعی: ای چهره زیبا! به من نگاه کن و پیشم بیا، ولی مراقب باش که از من دور نشوید، زیرا آن لبهای شیرینت را نمیخواهم از دست بدهم.
توسروی وبر پای نکوتر که بود سرو
نی نی که ترا سرو رهی زیبد بنشین
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و استواری درخت سرو اشاره میکند و از کسی میخواهد که در مقام و شخصیت خود، از زیبایی و مقام برتر استفاده کند. به عبارت دیگر، او میگوید که فردی با ویژگیهای برجسته و نیکو، باید در جایگاه خود بنشیند و درخشش و شکوه خود را حفظ کند، زیرا او شایسته این مقام است.
امروز مرا رای چنانست که تاشب
پیوسته ترا بینم تو نیز مرا بین
هوش مصنوعی: امروز احساس میکنم که تا شب باید هر لحظه تو را ببینم و تو هم باید مرا ببینی.
چشم من و آن روی پر از لاله و پرگل
دست من و آن زلف پر از حلقه و پر چین
هوش مصنوعی: چشمان من و آن چهره زیبا که پر از گلها و لالههاست، دستان من و آن موهای بافتدار و چیندار که پر از حلقه است.
زان رخ چنم امروز گل و لاله سیراب
زان ساده زنخدان، سمن تازه و نسرین
هوش مصنوعی: امروز به خاطر آن چهرهی زیبا، گلها و لالهها سرشار از شادابی شدهاند و از آن لبخند ساده، سمن و نسرین تازهای به وجود آمده است.
تا ظن نبری، چشم وچراغا! که شب آمد
چشم و دل من سیر شود زان رخ سیمین
هوش مصنوعی: نگران نباشید، ای چراغها! که شب فرا رسیده و چشم و دلم میخواهد از آن چهرهی زیبا سیراب شوند.
من بر تو شب و روز نگه خواهم کردن
چندین به چه کارست حدیثان نگارین
هوش مصنوعی: من همیشه به یاد تو هستم و وقتم را به صحبت دربارهی تو میگذرانم، حالا این قصههای زیبا چه فایدهای دارد؟
امروز به شادی بخورم با تو که فردا
ناچار مرا میر برد باز به غزنین
هوش مصنوعی: امروز را با تو شاد میگذرانم، زیرا میدانم که فردا ناچار باید به غزنین برگردم.
یوسف پسر ناصردین آن سر و مهتر
سالار و سرلشکر سلطان سلاطین
هوش مصنوعی: یوسف، پسر ناصردین، فردی با وقار و توانمند است که در مقام سالار و فرمانده، در خدمت سلطان بزرگ سلاطین قرار دارد.
ای بار خدایی که نبیند چو تویی تخت
ای شهر گشایی که نبیند چو تویی زین
هوش مصنوعی: ای خداوندی که هیچکس مانند تو را نمیبیند، ای کسی که شهرها را فتح میکنی و هیچکس در قدرت و عظمت تو شبیه نیست.
پر پاره زر گردد جایی که خوری می
پر چشمه خون گردد جایی که کشی کین
هوش مصنوعی: در هر مکانی که اوج شادی و خوشی باشد، براعتماد، طلا و جواهر خواهد بود، و در جایی که خونریزی و کینه وجود داشته باشد، به شدت درد و رنج به بار خواهد آورد.
چون جام بکف گیری از زر بشود قدر
چون تیغ بر آهنجی از خون برود هین
هوش مصنوعی: وقتی که جام را در دست بگیری و آن از طلا شود، ارزشش مانند تیغی است که روی آهن میافتد و از آن خون میریزد. بنابراین، به این نکته توجه کن.
شیران فکنی شرزه و پیلان فکنی مست
شیران به خدنگ افکنی و پیل به زوبین
هوش مصنوعی: اگر شیران را گم کنی، به سراغ نرها برو و اگر فیلها را نادیده بگیری، باز هم با تیرهای تند به شیرها و نیزه به فیلها بزن.
پیل ازتو چنان ترسد چون گودره از باز
شیر از تو چنان ترسد چون کبک ز شاهین
هوش مصنوعی: فیل از تو به حدی ترسیده است که مانند گودک میلرزد و شیر از تو به اندازهای میترسد که همانند کبک از شاهین فرار میکند.
ای سخت کمانی که خدنگ تو ز پولاد
ز آنسان گذرد کز دل بدخواه تو نفرین
هوش مصنوعی: ای کمان سخت و محکم، تیرهای تو به گونهای پرتاب میشوند که حتی دلهای بدخواه تو را نیز به هدف نمیزنند و آنها را نفرین میکند.
گر موی بر آماج نهی موی شکافی
وین از گهر آموخته ای تو نه ز تلقین
هوش مصنوعی: اگر موهایت را در معرض تیغ قرار دهی، آنها را میزنی و این به خاطر دانشی است که از دل آموختهای، نه اینکه چیزی را از دیگران شنیده باشی.
آماج تواز بست بودتا به سپیجاب
پرتاب تو از بلخ بود تا به فلسطین
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف هدفی اشاره میکند که از بلخ شروع شده و تا فلسطین ادامه دارد. او به حرکت و پرتابی در آن مسیر اشاره دارد که در واقع نشانهای از حماسه و جنگ است. این اشاره میتواند نشاندهندهی آرزوها و تلاشهایی باشد که از گذشته شروع شده و به مقصدی دوردست خواهد رسید.
از گوی تو روزی که بچوگان زدن آیی
ده بر رخ ماه آیدو صد بر رخ پروین
هوش مصنوعی: در روزی که بچهها بازی میکنند، صورت ماه زیباتر میشود و درخشش پروین نیز چند برابر میگردد.
چندانکه بشمشیر تو بدخواه فکندی
فرهاد مگر که بفکنده ست به میتین
هوش مصنوعی: هر اندازه که تو با شمشیر خود بر دشمنان زدی، آیا فرهاد هم مانند تو میتواند به دنبال انتقام باشد؟
از آرزوی جنگ زره خواهی بستر
وز دوستی جنگ سپرداری بالین
هوش مصنوعی: اگر به جنگ و نبرد فکر کنی، برای خوابیدن زره نیاز خواهی داشت، اما اگر از دوست و دوستی صحبت کنی، آن وقت آرامش و آسایش به تو خواهد رسید.
بیننده که در جنگ ترابیند با خصم
پندارد تو خسروی و خصم تو شیرین
هوش مصنوعی: شخصی که در میدان جنگ در کنار تراب قرار دارد، ممکن است فکر کند که تو یک پادشاهی و دشمن تو شخصیتی شیرین و دوستداشتنی است.
آیین خرد داری جایی که ندارند
مردان جهان دیده آموخته آیین
هوش مصنوعی: خرد و دانایی به توجیه و رفتار انسانها توجه دارد و تو میتوانی این ویژگی را در خود پرورش دهی، در حالی که بسیاری از مردان در دنیا هنوز این آموزهها را نیاموختهاند.
گر در خرد و رای چون تو بودی بیژن
در چاه مر اورا بنیفکندی گرگین
هوش مصنوعی: اگر تو نیز مانند بیژن در عقل و اندیشه بودی، گرگین او را در چاه نمیافکند.
رادی بر تو پوید چون یار بر یار
بخل از تو نهان گردد چون دیو زیس
هوش مصنوعی: اگر تو به محبوب خود عشق بورزی، محبت و دوستی از تو به خوبی نمایان خواهد شد و در این حالت، بخل و کینه مانند دیو از تو دور خواهد شد.
از زر تو گویند کجا یاد شود زی
وز سیم تو گویند کجا یاد شود سین
هوش مصنوعی: میگویند از طلا کجا یاد میشود و از نقره کجا نامی برده میشود.
زر تو و سیم تو همه خلق جهانراست
ویلخال بدانند همه گیتی همگین
هوش مصنوعی: اگرچه تو تمام طلای دنیا را داری و ثروتمندترین فرد هستی، ولی صبر کن، چرا که همه مردم جهان تو را میشناسند و در مورد تو قضاوت خواهند کرد.
از خلعت تو مدح سرایان تو ای شاه
در خانه همه روزه همه بندندآذین
هوش مصنوعی: با زیبایی و شکوهی که تو به دنیای ما میافزایی، شاعران به ستایش تو پرداخته و هر روز در خانهها همه چیز را برای فرخندگی تو تزیین میکنند.
کس را دل آن نیست که گوید به تو مانم
بر راست ترین لفظ شداین شعر نو آیین
هوش مصنوعی: هیچ کس دلش نمیخواهد که بگوید همیشه با تو هستم؛ در حقیقت این جمله به سادهترین و درستترین شکل بیان شده است.
تا چون مه آبان بنباشد مه آذار
تا چون گل سوری بنباشد گل نسرین
هوش مصنوعی: هنگامی که ماه آبان به زیبایی و روشنی ماه آذر جلوه کند، همچنین مانند گل سوری (رنگین) باید مانند گل نسرین (خوشبو و لطیف) باشد.
تاچون ز در باغ درآید مه نیسان
از دیدن او تازه شود روی بساتین
هوش مصنوعی: زمانی که ماه نیسان از در باغ داخل میشود، با دیدن او چهره باغها شاداب و تازه میشود.
شاهی کن و شادی کن آنسان که تو خواهی
جز نیک میندیش و جز از رادی مگزین
هوش مصنوعی: پادشاهی کن و خوش باش به شیوهای که خود میپسندی، فقط به کارهای نیک فکر کن و از افراد بد پرهیز کن.
می خور ز کف آنکه به چینش بپرستند
گرصورت او را بفرستی بسوی چین
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که باید از زیبایی و خوشیهای زندگی بهره ببری و نگذارید کسی که به خاطر ظاهرت تو را تحسین میکند، تو را از لذتهای زندگی باز دارد. باید به دنبال خوشیهایی باشی که ارزش دارند و از فکر دیگران فاصله بگیری.
زین عید عدو را غم و اندوه و ترا لهو
تو با رخ پر لاله و او با رخ پر چین
هوش مصنوعی: در این جشن و عید، دشمن غمگین و ناراحت است و تو با چهرهای زیبا و شاداب در حال خوش گذرانی هستی، در حالی که او چهرهای پر از نگرانی و غم دارد.