شمارهٔ ۱۴۵ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین غزنوی
مکن ای دوست به ما بد نتوان کرد چنین
به حدیثی مرو از پیش و به کنجی منشین
چندازین خشم، جز از خشم رهی دیگر گیر
چند ازین ناز، جز از ناز طریقی بگزین
کودک خرد نیی تو که ندانی بد و نیک
ناز بسیار ندانی که نباشد شیرین؟
گر مثل چشم مرا روشنی از دیدن تست
نکشم ناز تو باید که بدانم به یقین
مر مرا شرم گرفت از تو و نازیدن تو
مر ترا ای دل و جان شرم همی ناید ازین؟
بیم آنست که جای تو بگیرد دگری
آگهت کردم و گفتم سخن باز پسین
بیش ازین گفت نخواهم به حق نعمت آن
که مرا خدمت او دوست تر از ملک زمین
لشکر آرای شه شرق و ولی نعمت من
عضد دولت یوسف پسر ناصر دین
برترین جای مرا پایگه خدمت اوست
پایه خدمت او نیست مگر حبل متین
به دعا روز و شب آن پایه همی خواهد و بس
آنکه در قدر گذشتهست ز ماه و پروین
از پی آنکه بدین خدمت نزدیکترند
بر غلامانش همی رشک برد حورالعین
عادتی دارد بی عیبتر از صورت حور
صورتی دارد پاکیزهتر از دُر ثمین
لاجرم بود و کنون هست و همی خواهد بود
در دل شاه مکین و به دل خلق مکین
روز بخشش نه همانا که چنو بیند صدر
روز کوشش نه همانا که چنو بیند زین
با عطا دادن او پای ندارد به قیاس
هرچه در کوه گهر باشد و در خاک دفین
زان برو بازو و زان دست و دل و فره و برز
زان به جنگ آمدن و کوشش با شیر عرین
گفتگویست به هند و گفتگویست به سند
گفتگویست به روم و گفتگویست به چین
به همه گیتی فخرست بدو غزنین را
شاد غزنین که چنو خیزد مرد از غزنین
به تنی تنها صد لشکر جنگی شکند
بی شبیخون و حیل کردن و دستان و کمین
بر من بیهده تر زان به جهان کس نبود
که خداوند مرا جوید همتا و قرین
بر خویش از پی آن گفتم کامروز چو من
کس نداند خوی آن نیک خوی راد رزین
دوست تر از همه عضویست جبین در بر من
که پی سجده شود در بر او سوده جبین
از پی آنکه در از خیبر برکند علی
شیر ایزد شد و بگذاشت سر از علیین
در قسطنطین صد ره ز در خیبر مه
قاضی شهر گواهی دهد امروز بر این
گر خداوند مرا شاه جهان امر کند
بر شاه آرد در دست در قسطنطین
ایزد او را ز پی آنکه عدو پست کند
قوت پیل دمان داد و دل شیر عرین
گر ز خیمه سوی جنگ آمد و خم داد کمان
دشمن او چه به صحرا و چه در حصن حصین
خوش نخسبند همی از فزعش زانسوی آب
نه قدر خان طغانخان نه ختا خان نه تگین
ای به فضل تو امامان جهان گشته مقر
ای به شکر تو بزرگان جهان گشته رهین
با چنین نام و چنین دل که تو داری نه عجب
گر جهان گردد یکرویه ترا زیر نگین
تا به هر چشم خوش و خرم و دلخواه بود
عارض ساده و زلفین پر از حلقه و چین
تا به هر گوش دل انگیز ودل آویز بود
غزل نغز و سماع خوش و آوای حزین
شاد باش و به دل نیک همه نیکی یاب
شاه باش و ز خداوند همه نیکی بین
به مراد دل تو بخت ترا راهنمای
به همه کاری یزدانت نگهدار و معین
مجلس تو همه سال ای ملک آراسته باد
از بت کبک خرام و صنم گور سرین
عید تو فرخ و روز تو بود فرخنده
روز آن فرخ و فرخنده که گوید آمین
شمارهٔ ۱۴۴ - در حسب حال و ملال خاطر امیر یوسف و سه سال مهجور ماندن از خدمت او و شفاعت امیر محمد گوید: خوشا بهاران کز خرمی و بخت جوانشمارهٔ ۱۴۶ - در مدح عضدالدوله یوسف بن ناصر الدین: جشن فریدون خجسته باد و همایون
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مکن ای دوست به ما بد نتوان کرد چنین
به حدیثی مرو از پیش و به کنجی منشین
هوش مصنوعی: ای دوست، کاری نکن که ما نتوانیم به تو پاسخی دهیم. از پیش این داستان را مگو و بیخود در آن فرو نرو.
چندازین خشم، جز از خشم رهی دیگر گیر
چند ازین ناز، جز از ناز طریقی بگزین
هوش مصنوعی: تا کی از خشم خود به این حال ادامه میدهی؟ راهی دیگر در پیش بگیر. و همچنین، از این ناز و لطافت چه فایدهای میبری؟ راهی متفاوت برگزین.
کودک خرد نیی تو که ندانی بد و نیک
ناز بسیار ندانی که نباشد شیرین؟
هوش مصنوعی: تو هنوز کودک خردی که برای تمایز بین خوب و بد آگاهی نداری و نمیدانی که اگر ناز و با ملایمت رفتار نکنی، چیزهای شیرین و خوشایند وجود نخواهد داشت.
گر مثل چشم مرا روشنی از دیدن تست
نکشم ناز تو باید که بدانم به یقین
هوش مصنوعی: اگر مثل چشم من، روشنی و زیبایی تو را نداشته باشم، باید به خوبی بدانم که ناز تو چه حسی دارد.
مر مرا شرم گرفت از تو و نازیدن تو
مر ترا ای دل و جان شرم همی ناید ازین؟
هوش مصنوعی: من از عشق و زیبایی تو خجالت میکشم، ولی تو چرا از این موضوع شرمنده نیستی، ای دل و جان؟
بیم آنست که جای تو بگیرد دگری
آگهت کردم و گفتم سخن باز پسین
هوش مصنوعی: من نگرانم که کسی جای تو را بگیرد، به همین خاطر به تو هشدار میدهم و میگویم که حرفهایم را در آینده بیان خواهم کرد.
بیش ازین گفت نخواهم به حق نعمت آن
که مرا خدمت او دوست تر از ملک زمین
هوش مصنوعی: من دیگر از این بیشتر نمیگویم، زیرا به حق، نعمت آن کسی که خدمت او را بر دوستی ترجیح میدهم، بیشتر از پادشاهی زمین است.
لشکر آرای شه شرق و ولی نعمت من
عضد دولت یوسف پسر ناصر دین
هوش مصنوعی: سردار بزرگ و نیرومند مقتدری که حمایتکننده من است و همانند یوسف، پسر ناصر دین، در روزگار خود قدرت و شوکت دارد.
برترین جای مرا پایگه خدمت اوست
پایه خدمت او نیست مگر حبل متین
هوش مصنوعی: بهترین و با ارزشترین مکان برای من جایی است که در خدمت او باشم، و پایه و اساس این خدمت، تنها استوار و محکم بودن وابستگی به اوست.
به دعا روز و شب آن پایه همی خواهد و بس
آنکه در قدر گذشتهست ز ماه و پروین
هوش مصنوعی: دعای او همیشه بر این اساس است که تنها کسی که در سرنوشتش در زمانهای گذشته نقش داشته، همین ماه و ستارههای پروین هستند.
از پی آنکه بدین خدمت نزدیکترند
بر غلامانش همی رشک برد حورالعین
هوش مصنوعی: کسی که به خدمت او نزدیکتر است، به غلامانش حسد میورزد و آن حسرت بر عیش و آرامش اوست.
عادتی دارد بی عیبتر از صورت حور
صورتی دارد پاکیزهتر از دُر ثمین
هوش مصنوعی: او عادتهایی دارد که از زیبایی صورتی حور نیز عیبناپذیرتر است و چهرهاش از زیبایی درهای طلا نیز پاکیزهتر است.
لاجرم بود و کنون هست و همی خواهد بود
در دل شاه مکین و به دل خلق مکین
هوش مصنوعی: قطعا این داستان همیشه وجود داشته و اکنون نیز هست و در دل شاه و در دل مردم همیشه باقی خواهد ماند.
روز بخشش نه همانا که چنو بیند صدر
روز کوشش نه همانا که چنو بیند زین
هوش مصنوعی: روز بخشش روزی نیست که فقط به تماشای آن نشسته باشی، بلکه روزی است که باید در آن تلاش کنی و به عمل بپردازی.
با عطا دادن او پای ندارد به قیاس
هرچه در کوه گهر باشد و در خاک دفین
هوش مصنوعی: عطای او بیحد و اندازه است و نمیتوان آن را با هیچ چیز دیگری مقایسه کرد، چه بسا در کوهها جواهرات ارزشمندی وجود داشته باشد و چه در خاک چیزهای پنهان.
زان برو بازو و زان دست و دل و فره و برز
زان به جنگ آمدن و کوشش با شیر عرین
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که انسان باید از تواناییها و استعدادهای خود بهرهبرداری کند و با امید و ارادهای قوی در مقابل چالشها و سختیها بکوشد. در واقع، اشاره به این دارد که با استفاده از قوای جسمی و روحی، باید به مبارزه و تلاش ادامه داد، مانند شیر شجاعی که در میدان نبرد حاضر میشود.
گفتگویست به هند و گفتگویست به سند
گفتگویست به روم و گفتگویست به چین
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از تبادل فرهنگ و گفتگوهای مختلف در سرزمینهای گوناگون مانند هند، سند، روم و چین است. این اشاره به تنوع و گوناگونی افکار و نظرات در نقاط مختلف دنیا دارد.
به همه گیتی فخرست بدو غزنین را
شاد غزنین که چنو خیزد مرد از غزنین
هوش مصنوعی: غزنین به عنوان یک شهر در جهان شناخته شده است و مردان از آنجا به عنوان افرادی با افتخار و شجاعت ظاهر میشوند. غزنین به خود میتواند به عنوان منبعی از قدرت و شادابی مطرح باشد که مردان از آنجا برخاسته و در زندگی خود موفقیت کسب میکنند.
به تنی تنها صد لشکر جنگی شکند
بی شبیخون و حیل کردن و دستان و کمین
هوش مصنوعی: به بدنی تنهای قوی میتوان با قدرتی هرچند بیرونی، حتی بدون نیاز به نقشهریزی یا تلهگذاری، بر دشمنان چیره شد.
بر من بیهده تر زان به جهان کس نبود
که خداوند مرا جوید همتا و قرین
هوش مصنوعی: هیچکس در دنیا به اندازه من بیفایده نیست، چرا که خداوند به دنبال همتایی و همسری برای من میگردد.
بر خویش از پی آن گفتم کامروز چو من
کس نداند خوی آن نیک خوی راد رزین
هوش مصنوعی: امروز به خودم گفتم که هیچکس جز من نمیداند ویژگیهای خوب من را که شایسته تقدیر است.
دوست تر از همه عضویست جبین در بر من
که پی سجده شود در بر او سوده جبین
هوش مصنوعی: عزیزترین عضوی که دارم، پیشانیام است که در برابر او به سجده میرود و بر روی زمین قرار میگیرد.
از پی آنکه در از خیبر برکند علی
شیر ایزد شد و بگذاشت سر از علیین
هوش مصنوعی: علی، که به عنوان شیر خدا شناخته میشود، در جنگ خیبر به پیروزی رسید و بر دوش خود افتخار و عزت را گذاشت.
در قسطنطین صد ره ز در خیبر مه
قاضی شهر گواهی دهد امروز بر این
هوش مصنوعی: در قسطنطنیه، صد مسیر به سوی در خیبر وجود دارد و مه قاضی شهر امروز بر این موضوع شهادت میدهد.
گر خداوند مرا شاه جهان امر کند
بر شاه آرد در دست در قسطنطین
هوش مصنوعی: اگر خداوند به من فرمان دهد که بر شاه برتری پیدا کنم، در قسطنطین بر او تسلط پیدا میکنم.
ایزد او را ز پی آنکه عدو پست کند
قوت پیل دمان داد و دل شیر عرین
هوش مصنوعی: خداوند به او نیرویی عطا کرد تا بتواند دشمن را که در تلاش است او را ذلیل کند، شکست دهد و به او دل و شجاعت مانند یک شیر بخشید.
گر ز خیمه سوی جنگ آمد و خم داد کمان
دشمن او چه به صحرا و چه در حصن حصین
هوش مصنوعی: اگر او از خیمه به سوی جنگ بیاید و کمانش را خم کند، دیگر برای دشمن فرقی نمیکند که در بیابان باشد یا در دژی مستحکم.
خوش نخسبند همی از فزعش زانسوی آب
نه قدر خان طغانخان نه ختا خان نه تگین
هوش مصنوعی: از ترس او کسی خوابش نمیبرد؛ نه خان طغانخان و نه خان ختا و نه تگین، هیچکدام.
ای به فضل تو امامان جهان گشته مقر
ای به شکر تو بزرگان جهان گشته رهین
هوش مصنوعی: ای تو که به برکت وجودت، رهبران و پیشوایان جهان به مقام و منزلت رسیدهاند، و به خاطر نعمتهایت، بزرگترین افراد عالم به تو مدیون و قدردان هستند.
با چنین نام و چنین دل که تو داری نه عجب
گر جهان گردد یکرویه ترا زیر نگین
هوش مصنوعی: با چنین نام و دل بزرگی که داری، نه چیز عجیبی است اگر دنیا به یکباره به سمت تو جذب شود و تو را در اوج قدرت ببیند.
تا به هر چشم خوش و خرم و دلخواه بود
عارض ساده و زلفین پر از حلقه و چین
هوش مصنوعی: هر کسی که به چهره زیبا و دلنشین او نگاه میکند، از دیدن آن چهره ساده و موهای پر از حلقه و چروک، خوشحال و شاداب میشود.
تا به هر گوش دل انگیز ودل آویز بود
غزل نغز و سماع خوش و آوای حزین
هوش مصنوعی: برای شنیدن صدای دلنشین و زیبا، غزل شیرین و نوازشگر و آهنگ دلخوشکنندهی غمانگیز وجود دارد.
شاد باش و به دل نیک همه نیکی یاب
شاه باش و ز خداوند همه نیکی بین
هوش مصنوعی: شاد زندگی کن و با دل خوب، هر خوبی را در زندگی پیدا کن. مانند یک پادشاه رفتار کن و از خداوند همه خوبیها را مشاهده کن.
به مراد دل تو بخت ترا راهنمای
به همه کاری یزدانت نگهدار و معین
هوش مصنوعی: دلخواه تو را بخت به خوبی هدایت میکند و در هر کاری یزدانت نگهدار و یاریگر تو خواهد بود.
مجلس تو همه سال ای ملک آراسته باد
از بت کبک خرام و صنم گور سرین
هوش مصنوعی: ای ملک، امیدوارم همه سال مجلس تو تزئین شده و پر از زیبایی باشد، مانند بتی که با ناز و ادا به طور خاصی بر روی زمین قدم میزند.
عید تو فرخ و روز تو بود فرخنده
روز آن فرخ و فرخنده که گوید آمین
هوش مصنوعی: روز عید تو خوش و خرم است و روزی که بر تو مبارک باشد، روزی است که دعای خیر بر آن پشتوانه باشد.