شمارهٔ ۱۴۳ - درمدح عضدالدوله امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین
ای نیمشب گریخته ز رضوان
وندر شکنج زلف شده پنهان
ای سرو نارسیده بتو آفت
ای ماه نارسیده بتو نقصان
ای میوه دل من ،لابل دل
ای آرزوی جانم، لابل جان
از من به روز عید بیازردی
گفتی که تافته شدی از مهمان
تو چشم داشتی که چو هر عیدی
من پیش تو نوا زنم و دستان
گویم که ساقیا می پیش آور
مطرب یکی قصیده عیدی خوان
دیدی مرا به عیدکه چون بودم
با چشم اشک ریز و دل بریان
هر آهی از دل من ده دوزخ
هر قطره ای ز چشمم صد طوفان
هرکس به عید خویش کند شادی
چه عبری و چه تازی و چه دهقان
عید من آن نبود که تو دیدی
عیدمن اینک آمد با سلطان
آن عید کیست، آنکه بدو نازد
ایوان و صدر و معرکه و میدان
میر جلیل سید ابو یعقوب
یوسف برادر ملک ایران
میری که زیر منت او گیتی
شاهی که زیر همت او کیوان
احسان نماید و ننهد منت
منت نهاد هر که نمود احسان
ای نکته مروت را معنی
ای نامه خساوت را عنوان
مجروح آز را بر تو مرهم
درد نیاز را بر تو درمان
بسیار، پیش همت تو اندک
دشوار، پیش قدرت تو آسان
سامان خویش گم نکند هرگز
آن کس که یافت از کف تو سامان
از نعمت تو گردد پوشیده
هرکس که از خلاف تو شد عریان
کم دل بود ز مدحت تو خالی
جز آنکه نیست هیچ درو ایمان
ببری، چو بر نهاده بوی مغفر
شیری، چو بر فکنده بوی خفتان
ابریست تیغ تو که بجنگ اندر
باران خون پدید کند هزمان
آنجایگه که ابر بود آهن
بیشک ز خون صرف بود باران
چندان هنر که نزد تو گرد آمد
اندر جهان نبینم صد یک زان
تو زان ملک همی هنر آموزی
کو کرد خانه هنر آبادان
شاگرد آن شهی که بدو زنده ست
آیین و رسم روستم دستان
شاگرد آن هشی که بجنگ اندر
گه کرگ سار گیرد و گه ثعبان
آن شاه کیست خسرو ابوالقاسم
محمود پادشاه همه کیهان
آن پادشا که زیر نگین دارد
از حد هند تا به حد زنگان
آن پادشاه کز ملکان بستد
دیهیم و تخت و مملکت و ایوان
آن پادشا که دارد شاهی را
رسم قباد و سیرت نوشروان
آن پادشاه دادگر عادل
کو راست بر همه ملکان فرمان
همواره پادشاه جهان بادا
آن حق شناس حق ده حرمت دان
گسترده شد به دولت او ده جای
اندر سرای دولت، شادروان
ای خسروی که هست به هر وقتی
دعوی جود را برتو برهان
از تو حکیم تر نبود مردم
وز تو کریم تر نبود انسان
ای من ز دولت تو شده مردم
وزجاه تورسیده بنام و نان
بگذاشتی مرا بلب جیلم
با چندپیل لاغر ناجولان
گفتی مرا که پیلان فربی کن
بایشان رسان همی علف ایشان
آری من آن کنم که تو فرمایی
لیکن به حد مقدرت وامکان
پیلی به پنج ماه شود فربی
کان پنج ماه باشد تابستان
من پنج مه جدا نتوانم بود
از درگه مبارک تو زینسان
یک روز خدمت تو مرا خوشتر
از بیست ساله مملکت عمان
پیش سرای پرده تو خواهم
همچون فلان نشسته و چون بهمان
من چون ز درگه تو جدا مانم
چه مرمرا ولایت و چه زندان
تامورد سبز باشد چون زمرد
تا لاله سرخ باشد چون مرجان
تانرگس اندر آید با کانون
تا سوسن اندر آید با نیسان
شادان زی و بکام رس و برخور
از عمر خویش و ازدولب جانان
کاین دولت برادر توباشد
تاروز حشر بسته بتو پیمان
شمارهٔ ۱۴۲ - نیز در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود گوید: همی کند به گل سرخ بر بنفشه کمینشمارهٔ ۱۴۴ - در حسب حال و ملال خاطر امیر یوسف و سه سال مهجور ماندن از خدمت او و شفاعت امیر محمد گوید: خوشا بهاران کز خرمی و بخت جوان
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای نیمشب گریخته ز رضوان
وندر شکنج زلف شده پنهان
هوش مصنوعی: ای که در نیمه شب از بهشت گریختهای و در پیچیدگی زلفت پنهان شدهای.
ای سرو نارسیده بتو آفت
ای ماه نارسیده بتو نقصان
هوش مصنوعی: ای سرو جوان، تو در اوج زیبایی خود به سر نمیبری و ای ماه جوان، تو هنوز کامل نشدهای.
ای میوه دل من ،لابل دل
ای آرزوی جانم، لابل جان
هوش مصنوعی: ای میوهی دل من، درون دل، ای آرزوی جانم، درون جان.
از من به روز عید بیازردی
گفتی که تافته شدی از مهمان
هوش مصنوعی: در روز عید از من دلخور شدی و گفتی که به خاطر مهمانان رفتار متفاوتی داری.
تو چشم داشتی که چو هر عیدی
من پیش تو نوا زنم و دستان
هوش مصنوعی: تو آرزو داشتی که مثل هر سال در جشن عید برایت ساز بزنم و دستهایم را برایت به حرکت درآورم.
گویم که ساقیا می پیش آور
مطرب یکی قصیده عیدی خوان
هوش مصنوعی: بگویم که ای ساقی، برایم می بیاور و یکی از مطربها را بخواه تا قصیدهای شاد و جشنوارهای بخواند.
دیدی مرا به عیدکه چون بودم
با چشم اشک ریز و دل بریان
هوش مصنوعی: روز عید تو مرا دیدی که با چشمان پر از اشک و دلی آکنده از درد بودم.
هر آهی از دل من ده دوزخ
هر قطره ای ز چشمم صد طوفان
هوش مصنوعی: هر آ糟م از دل من، جهنمی است و هر اشکی که از چشمانم میریزد، میتواند طوفانی را به راه بیاندازد.
هرکس به عید خویش کند شادی
چه عبری و چه تازی و چه دهقان
هوش مصنوعی: هر کسی در روز عید خود شادی میکند، چه آن فرد از قومیتی خاص باشد، چه از نژادهای مختلف، یا اینکه کشاورز باشد.
عید من آن نبود که تو دیدی
عیدمن اینک آمد با سلطان
هوش مصنوعی: عید من زمانی نیست که تو آن را دیدهای، عید من اکنون است که با پادشاه آمده است.
آن عید کیست، آنکه بدو نازد
ایوان و صدر و معرکه و میدان
هوش مصنوعی: آن عید چه کسی است که ایوانها، جاهای مهم و میدانها به افتخار او خود را میبالند و به او افتخار میکنند؟
میر جلیل سید ابو یعقوب
یوسف برادر ملک ایران
هوش مصنوعی: میر جلیل سید ابو یعقوب یوسف، برادر پادشاه ایران است.
میری که زیر منت او گیتی
شاهی که زیر همت او کیوان
هوش مصنوعی: تو به جایی میروی که در زیر نظر او، تمامی دنیا در اختیار است و او چنان قدرتی دارد که میتواند آسمانها را تحت اراده خود درآورد.
احسان نماید و ننهد منت
منت نهاد هر که نمود احسان
هوش مصنوعی: هر کسی که خوبی کند، نیازی به انتظار قدردانی از دیگران ندارد. مهربانی و نیکی به دیگران نشانه بزرگواری است و هر کس که نیکی میکند، خود در مسیر رضایت و خشنودی قرار میگیرد.
ای نکته مروت را معنی
ای نامه خساوت را عنوان
هوش مصنوعی: ای جوانمردی را که با منطقش، به شرافت و سخاوت اشاره میکند، و درباره نادانی و بخیل بودن دیگران سخن میگوید.
مجروح آز را بر تو مرهم
درد نیاز را بر تو درمان
هوش مصنوعی: زخم خورده نیازمند را تو تسکین میدهی و دردی که بر دوش اوست را با محبت و حمایت خود درمان میکنی.
بسیار، پیش همت تو اندک
دشوار، پیش قدرت تو آسان
هوش مصنوعی: بسیاری از دشواریها در برابر اراده و توانایی تو، بسیار کم و ناچیز به نظر میرسند.
سامان خویش گم نکند هرگز
آن کس که یافت از کف تو سامان
هوش مصنوعی: کسی که از تو نظم و آرامش را به دست آورده، هرگز سامان خود را گم نخواهد کرد.
از نعمت تو گردد پوشیده
هرکس که از خلاف تو شد عریان
هوش مصنوعی: هر کسی که از راه تو بیرون برود، از نعمتهای تو بیبهره میماند و نادیده میشود.
کم دل بود ز مدحت تو خالی
جز آنکه نیست هیچ درو ایمان
هوش مصنوعی: دلها از مدح و ستایش تو خالیاند، مگر آنکه در آنها هیچ باوری وجود نداشته باشد.
ببری، چو بر نهاده بوی مغفر
شیری، چو بر فکنده بوی خفتان
هوش مصنوعی: اگر ببر بر روی خود بوی کلاهی شبیه به کلاه شیر را حس کند، مانند اینکه بویی از لباس خواب را بر روی خود داشته باشد.
ابریست تیغ تو که بجنگ اندر
باران خون پدید کند هزمان
هوش مصنوعی: تیغ تو همانند ابری است که در میان باران خون به جنگ میپردازد و به موقعیتهای دشوار و خطرناک میرسد.
آنجایگه که ابر بود آهن
بیشک ز خون صرف بود باران
هوش مصنوعی: در جایی که ابر وجود دارد، باران قطعاً از خون مایه میگیرد.
چندان هنر که نزد تو گرد آمد
اندر جهان نبینم صد یک زان
هوش مصنوعی: هرچه هنری که در جهان وجود دارد، در کنار تو برای من بیارزش است.
تو زان ملک همی هنر آموزی
کو کرد خانه هنر آبادان
هوش مصنوعی: تو از آن سرزمین هنری میآموزی که هنرش همیشه زنده و شکوهمند است.
شاگرد آن شهی که بدو زنده ست
آیین و رسم روستم دستان
هوش مصنوعی: شاگرد آن بزرگمردی هستم که نامش به زندگی و شیوههای روستاییان و دلاوران زنده است.
شاگرد آن هشی که بجنگ اندر
گه کرگ سار گیرد و گه ثعبان
هوش مصنوعی: یادگیر آن کسی باش که در مواقع سخت با شجاعت و قدرت به مقابله میپردازد و توانایی لازم برای مدیریت چالشها را دارد.
آن شاه کیست خسرو ابوالقاسم
محمود پادشاه همه کیهان
هوش مصنوعی: آن پادشاه کیست که خسرو ابوالقاسم محمود نامیده میشود و فرمانروای تمام جهانیان است؟
آن پادشا که زیر نگین دارد
از حد هند تا به حد زنگان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف قدرت و سلطنت یک پادشاه اشاره دارد که قلمرو او به وسعتی وسیع از هند تا زنگان را در بر میگیرد. در واقع، پادشاهی که بر این مناطق فرمان میراند، نشاندهنده نفوذ و تسلط او در سرزمینهای بزرگ است.
آن پادشاه کز ملکان بستد
دیهیم و تخت و مملکت و ایوان
هوش مصنوعی: آن پادشاه که تاج و تخت و حکومت و قصر را از حاکمان دیگر گرفت.
آن پادشا که دارد شاهی را
رسم قباد و سیرت نوشروان
هوش مصنوعی: پادشاهی که اخلاق و رفتار او مانند قباد و نوشروان باشد، شایسته فرمانروایی است.
آن پادشاه دادگر عادل
کو راست بر همه ملکان فرمان
هوش مصنوعی: آن پادشاه عادل و دادگر که بر تمامی پادشاهان فرمانروایی میکند.
همواره پادشاه جهان بادا
آن حق شناس حق ده حرمت دان
هوش مصنوعی: همیشه باید پادشاهی بر جهان حاکم باشد که به اصول و حقوق دیگران احترام بگذارد و به آنها اهمیت بدهد.
گسترده شد به دولت او ده جای
اندر سرای دولت، شادروان
هوش مصنوعی: به خاطر رسیدن به مقام و ثروت او، در هر جایی از خانهی کشور، شادی و رونق فراوانی به وجود آمد.
ای خسروی که هست به هر وقتی
دعوی جود را برتو برهان
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که در هر زمان به بخشندگی خود میبالید، دلیل و نشانهای برای جود و کرم تو بیاور.
از تو حکیم تر نبود مردم
وز تو کریم تر نبود انسان
هوش مصنوعی: هیچ کس از تو در حکمت برتر نیست و هیچ انسانی نیز از تو در سخاوت بالاتر نیست.
ای من ز دولت تو شده مردم
وزجاه تورسیده بنام و نان
هوش مصنوعی: ای محبوب من، من به خاطر نعمتهای تو زندهام و از جایگاه تو به نام و نان رسیدهام.
بگذاشتی مرا بلب جیلم
با چندپیل لاغر ناجولان
هوش مصنوعی: مرا رها کردی و اکنون در حالتی عاطفی و غمگین به سر میبرم، در حالی که احساس ناتوانی و زحمت میکنم و دلم برایت تنگ شده است.
گفتی مرا که پیلان فربی کن
بایشان رسان همی علف ایشان
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که فیلها را فریب بدهم تا بتوانم علف آنها را به آنها برسانم.
آری من آن کنم که تو فرمایی
لیکن به حد مقدرت وامکان
هوش مصنوعی: بله، من آنچه را که تو بخواهی انجام میدهم، اما فقط به اندازهای که توان و امکاناتم اجازه میدهد.
پیلی به پنج ماه شود فربی
کان پنج ماه باشد تابستان
هوش مصنوعی: فیل در پنج ماه بزرگ و چاق میشود؛ چون این پنج ماه تابستان است.
من پنج مه جدا نتوانم بود
از درگه مبارک تو زینسان
هوش مصنوعی: من نمیتوانم بدون تو حتی یک لحظه هم از حضور مبارکت دور باشم.
یک روز خدمت تو مرا خوشتر
از بیست ساله مملکت عمان
هوش مصنوعی: یک روز بودن در کنار تو برای من از بیست سال زندگی در عمان خوشایندتر است.
پیش سرای پرده تو خواهم
همچون فلان نشسته و چون بهمان
هوش مصنوعی: من در جلوی در خانهات مانند فلانی نشستهام و همچون بهمانی منتظرم.
من چون ز درگه تو جدا مانم
چه مرمرا ولایت و چه زندان
هوش مصنوعی: اگر از درگاه تو جدا شوم، نه برای من حکومت و سرپرستی ارزشی دارد و نه زندان و حبس.
تامورد سبز باشد چون زمرد
تا لاله سرخ باشد چون مرجان
هوش مصنوعی: هر چیزی که سبز باشد باید زیبایی و درخشش داشته باشد، مانند سنگ زمرد. همچنین، هر چیزی که سرخ باشد باید درخشان و دلانگیز باشد، مانند مرجان.
تانرگس اندر آید با کانون
تا سوسن اندر آید با نیسان
هوش مصنوعی: هنگامی که زندگی و شرایط مناسب باشد، زیبایی و شکوه نیز به آن وارد میشود.
شادان زی و بکام رس و برخور
از عمر خویش و ازدولب جانان
هوش مصنوعی: خوشبخت و شادزی، به خواستههایت برس و از زندگیات و عشق محبوبت لذت ببر.
کاین دولت برادر توباشد
تاروز حشر بسته بتو پیمان
هوش مصنوعی: این نعمت و خوشبختی، برادر توست و تا روز قیامت، این رابطه بر اساس پیمانی که با تو بسته شده، باقی خواهد ماند.