شمارهٔ ۱۳۶ - در حسب و حال و رنجش خاطر سلطان و طلب عفو گوید
ای ندیمان شهریار جهان
ای بزرگان درگه سلطان
ای پسندیدگان خسرو شرق
همنشینان او به بزم و به خوان
پیش شاه جهان شما گویید
سخن بندگان شاه جهان
من هم از بندگان سلطانم
گرچه امروز کم شدم ز میان
مر مرا حاجت آمدهست امروز
به سخن گفتن شما همگان
همگان حال من شنیدهستید
بلکه دانستهاید و دیده عیان
شاه گیتی مرا گرامی داشت
نام من داشت روز و شب به زبان
باز خواندی مرا ز وقت به وقت
باز جستی مرا زمان به زمان
گاه گفتی بیا و رود بزن
گاه گفتی بیا و شعر بخوان
به غزل یافتم همی احسنت
به ثنا یافتم همی احسان
من ز شادی بر آسمانِ برین
نام من بر زمین دهان به دهان
این همی گفت فرخی را دوش
زر بدادهست شاه زر افشان
آن همی گفت فرخی را دی
اسب دادهست خسرو ایران
نو بهاری شکفته بود مرا
که مر آن را نبود بیم خزان
باغها داشتم پر از گل سرخ
دشتها پر شقایق نعمان
از چپ و راست سوسن و خیری
وز پس و پیش نرگس و ریحان
از سر کوه بادی اندر جست
گل من کرد زیر گل پنهان
به کف من نماند جز غم و درد
زان همه نیکویی نماند نشان
گفتی آنرا به خواب دیدهستم
یا کسی گفت پیش من هذیان
حال آدم چو حال من بودهست
این دو حالست همسر و یکسان
آنچه زین حالها به ما دو رسید
مَرَسادا به هیچ پیر و جوان
من ز دیدار شه جدا ماندم
آدم از خلد و روضه رضوان
چشم بد ناگهان مرا دریافت
کارم از چشم بد رسید به جان
شاه از من به دل گران گشتهست
به گناهی که بیگناهم از آن
سخنی باز شد به مجلس شاه
بیشتر بود از آن سخن بهتان
سخن آن بد که باده خورده همی
به فلان جای فرخی و فلان
این سخن با قضا برابر گشت
از قضاها گریختن نتوان
راد مردی کنید و فضل کنید
بر شه حق شناس حرمت دان
من درین روزها جز آن یک روز
می نخوردم به حرمت یزدان
به سرایی درون شدم روزی
با لبی خشک و با دلی بریان
گفتم آن جا یکی خبر پرسم
زانچه درد مرا بود درمان
خبری یافتم چنانکه مرا
راحت روح بود و رامش جان
قصد کردم که باز خانه روم
تا دهم صدقه و کنم قربان
آن خبر ده مرا تضرع کرد
که مرو مر مرا بمان مهمان
تا بدین شادی و نشاط خوریم
قدحی چند باده از پس نان
من به پاداش آن خبر که بداد
بردم او را بدین سخن فرمان
خوردم آنجا دو سه قدح سهیکی
بودم آنجا بدان سبب شادان
خویشتن را جز این ندانم جرم
من و سوگند مصحف و قرآن
اگر این جرم درخور ادبست
چوب و شمشیر و گردن اینک و ران
گو بزن مر مرا و دور مکن
گو بکش مر مرا و دور مران
شاه ایران از آن کریمترست
که دل چون منی کند پخسان
جاودان شاد باد و خرم باد
تن و جانش قوی و آبادان
کار او همچو نام او محمود
نام نیکوی او سر دیوان
هر که جز روزگار او خواهد
روزگارش مباد نیم زمان
شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح سلطان محمود غزنوی: جاودان شاد باد شاه جهانشمارهٔ ۱۳۷ - در مدح سلطان محمد بن محمود غزنوی: سوسن داری شکفته برمه روشن
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ندیمان شهریار جهان
ای بزرگان درگه سلطان
هوش مصنوعی: ای دوستان پادشاه جهان، ای بزرگواران درگاه سلطان!
ای پسندیدگان خسرو شرق
همنشینان او به بزم و به خوان
هوش مصنوعی: ای محبوبان آن پادشاه شرقی، همدمان او در جشن و مهمانی باشید.
پیش شاه جهان شما گویید
سخن بندگان شاه جهان
هوش مصنوعی: در برابر بزرگترین و مهمترین مقام، شما باید به شیوهای شایسته و با احترام صحبت کنید، نه به گونهای که به فکر گفتن کلمات بیاهمیت باشید.
من هم از بندگان سلطانم
گرچه امروز کم شدم ز میان
هوش مصنوعی: من نیز از خدمتگذاران پادشاه هستم، هرچند که اکنون جایگاه من کمتر شده است.
مر مرا حاجت آمدهست امروز
به سخن گفتن شما همگان
هوش مصنوعی: امروز من نیاز دارم که با شما صحبت کنم.
همگان حال من شنیدهستید
بلکه دانستهاید و دیده عیان
هوش مصنوعی: همه شما حال من را شنیدهاید و احتمالاً آن را درک کرده و عینی دیدهاید.
شاه گیتی مرا گرامی داشت
نام من داشت روز و شب به زبان
هوش مصنوعی: پادشاه جهان به من ارادت و محبت داشت و هر روز و شب نام من را بر زبان میآورد.
باز خواندی مرا ز وقت به وقت
باز جستی مرا زمان به زمان
هوش مصنوعی: مدتهاست که مرا دوباره به یاد میآوری و در زمانهای مختلف جستجویم میکنی.
گاه گفتی بیا و رود بزن
گاه گفتی بیا و شعر بخوان
هوش مصنوعی: گاهی به من میگفتی بیا و کنارهگیری کن، گاهی هم میگفتی بیا و شعر بخوان.
به غزل یافتم همی احسنت
به ثنا یافتم همی احسان
هوش مصنوعی: در شعر به زیبایی و لطفی اشاره شده که در غزل وجود دارد. در واقع، شاعر به ستایش و تحسین میپردازد و از نعمتها و احساناتی که در شعر حس میکند، سخن میگوید.
من ز شادی بر آسمانِ برین
نام من بر زمین دهان به دهان
هوش مصنوعی: من از سر خوشحالی بر آسمانها پرواز میکنم و نامم بر روی زمین زبانزد میشود.
این همی گفت فرخی را دوش
زر بدادهست شاه زر افشان
هوش مصنوعی: این بیتی به این معناست که شب گذشته شاه به فرخی طلا داده و به او توجه و احترام کرده است. در واقع، این سخن نشاندهنده این است که شاه به فرخی ارزشی قائل شده و نعمت و ثروتی به او عطا کرده است.
آن همی گفت فرخی را دی
اسب دادهست خسرو ایران
هوش مصنوعی: او به فرخی گفت که خسرو ایران، دی بروشنی اسبی به او داده است.
نو بهاری شکفته بود مرا
که مر آن را نبود بیم خزان
هوش مصنوعی: بهاری تازه و زیبا در زندگیام شکفته بود، اما من نگران خزان و پایان این زیبایی بودم.
باغها داشتم پر از گل سرخ
دشتها پر شقایق نعمان
هوش مصنوعی: من باغهایی پر از گلهای سرخ داشتم و دشتهایم پر از شقایقهای زیبا بود.
از چپ و راست سوسن و خیری
وز پس و پیش نرگس و ریحان
هوش مصنوعی: از هر سمت گلهای زیبا و معطر وجود دارند و در جلو و پشت نیز گیاهان خوشبو مانند نرگس و ریحان به چشم میخورند.
از سر کوه بادی اندر جست
گل من کرد زیر گل پنهان
هوش مصنوعی: از بالای کوه بادی وزید و گل من را زیر خاک پنهان کرد.
به کف من نماند جز غم و درد
زان همه نیکویی نماند نشان
هوش مصنوعی: جز احساس غم و درد چیزی در دلم باقی نمانده است و از آن همه خوبی که داشتم، حالا هیچ نشانهای نیست.
گفتی آنرا به خواب دیدهستم
یا کسی گفت پیش من هذیان
هوش مصنوعی: تو گفتی که آن خواب را دیدهای یا شاید کسی در حضور من چیزهایی بیربط گفت.
حال آدم چو حال من بودهست
این دو حالست همسر و یکسان
هوش مصنوعی: حال انسان مانند حال من است، این دو حالت به هم نزدیک و یکسان هستند.
آنچه زین حالها به ما دو رسید
مَرَسادا به هیچ پیر و جوان
هوش مصنوعی: هر آنچه که در این شرایط به ما میرسد، برای هیچکس، چه پیر و چه جوان، درست و صحیح نیست.
من ز دیدار شه جدا ماندم
آدم از خلد و روضه رضوان
هوش مصنوعی: من از دیدن آن پادشاه جدا ماندم و انسان از برزخ و بهشت بیرون رفت.
چشم بد ناگهان مرا دریافت
کارم از چشم بد رسید به جان
هوش مصنوعی: ناگهان چشم زخم به من آسیب زد و کارم به خاطر این چشم بد به خطر افتاد.
شاه از من به دل گران گشتهست
به گناهی که بیگناهم از آن
هوش مصنوعی: شاه به خاطر دلی سنگین و ناراحت از من دور شده است، در حالی که من بیگناه هستم و تقصیری ندارم.
سخنی باز شد به مجلس شاه
بیشتر بود از آن سخن بهتان
هوش مصنوعی: در مجلس شاه، گفتگویی آغاز شد که به مراتب بیشتر از آنچه که اتهام باشد، اهمیت داشت.
سخن آن بد که باده خورده همی
به فلان جای فرخی و فلان
هوش مصنوعی: سخنان زشت و ناپسند از جایی به گوش میرسد که افرادی که مشغول بادهنوشی هستند، آنها را بیان میکنند.
این سخن با قضا برابر گشت
از قضاها گریختن نتوان
هوش مصنوعی: این گفته به این معناست که سرنوشت و تقدیر به هر حال به وقوع میپیوندد و هیچکس نمیتواند از آن فرار کند.
راد مردی کنید و فضل کنید
بر شه حق شناس حرمت دان
هوش مصنوعی: مردانگی را نشان دهید و بر نیکی و فضل خود بیفزایید، چرا که بر شاه حقشناس، باید حرمت و احترام قائل شوید.
من درین روزها جز آن یک روز
می نخوردم به حرمت یزدان
هوش مصنوعی: در این روزها به جز یک روز، به خاطر حرمت خداوند چیزی نمیخوردم.
به سرایی درون شدم روزی
با لبی خشک و با دلی بریان
هوش مصنوعی: روزی وارد خانهای شدم، با لبهایی خشک و دلی سوخته.
گفتم آن جا یکی خبر پرسم
زانچه درد مرا بود درمان
هوش مصنوعی: گفتم در آن مکان، خبری بگیرم درباره چیزی که درد من را درمان کند.
خبری یافتم چنانکه مرا
راحت روح بود و رامش جان
هوش مصنوعی: خبرهایی به گوشم رسید که باعث شد روح من آرامش پیدا کند و جانم شاد شود.
قصد کردم که باز خانه روم
تا دهم صدقه و کنم قربان
هوش مصنوعی: قصد کردم دوباره به خانهام برگردم تا صدقهای بدهم و قربانی کنم.
آن خبر ده مرا تضرع کرد
که مرو مر مرا بمان مهمان
هوش مصنوعی: خبر آن را به من برسان که به زاری از من خواسته است که نروم و به عنوان مهمان بمانم.
تا بدین شادی و نشاط خوریم
قدحی چند باده از پس نان
هوش مصنوعی: تا وقتی که شاد و خوشحال هستیم، بیایید چند جام شراب بنوشیم و از طعم آن لذت ببریم، در کنار نانی که داریم.
من به پاداش آن خبر که بداد
بردم او را بدین سخن فرمان
هوش مصنوعی: به خاطر خبری که به من گفتی، او را با این کلام به رعایت دستور واداشتم.
خوردم آنجا دو سه قدح سهیکی
بودم آنجا بدان سبب شادان
هوش مصنوعی: در آن مکان دو یا سه جام نوشیدم، و به همین دلیل خوشحال بودم.
خویشتن را جز این ندانم جرم
من و سوگند مصحف و قرآن
هوش مصنوعی: من جز این نمیدانم که تنها جرم من، سوگند به کتاب مقدس و قرآن است.
اگر این جرم درخور ادبست
چوب و شمشیر و گردن اینک و ران
هوش مصنوعی: اگر این کار ناپسند است، پس باید با تنبیه و مجازات مناسب مثل چوب و شمشیر و گردنزنی برخورد شود.
گو بزن مر مرا و دور مکن
گو بکش مر مرا و دور مران
هوش مصنوعی: به من آسیب نرسان و دورم نکن، چون به خودم آسیب نزن و مرا دور نکن.
شاه ایران از آن کریمترست
که دل چون منی کند پخسان
هوش مصنوعی: شاه ایران از همه سخاوتمندتر است، زیرا دلهای افرادی همچون من را به خود جلب میکند.
جاودان شاد باد و خرم باد
تن و جانش قوی و آبادان
هوش مصنوعی: همیشه شاد و خوشبخت باشد و جسم و روحش نیرومند و آباد باشد.
کار او همچو نام او محمود
نام نیکوی او سر دیوان
هوش مصنوعی: کارهای او مانند نامش محمود است، و نام نیکوی او در دست دیوان ثبت شده است.
هر که جز روزگار او خواهد
روزگارش مباد نیم زمان
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد زندگیاش از زمانهاش جدا باشد، نباید انتظار خوشبختی داشته باشد.