گنجور

شمارهٔ ۱۳۴ - در مدح یمین الدوله محمود بن ناصرالدین

بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
نادیده پشت چاکر او هیچ کامران
شاهی که فتحهاست مر اورا چو فتح ارگ
شاهی که جنگهاست مراو را چو جنگ خان
شاهی که هیچ شاه نیارد بشب غنود
از بیم او جز آنکه از و یافته ست امان
لشکر کشید گرد جهان و بتیغ تیر
بگرفت ازین کران جهان تا بدان کران
ورباده ای بدست کسی دست بازداشت
از عاجزی نبود چه عذریست در میان
او قادرست وهر چه بدان قادری نکرد
عذری شناخته ست و صلاحیست اندر آن
پیرار سال کو سوی ترکان نهاد روی
بگذاشت آب جیحون با لشکری گران
گر خواستی ولایت ترکان و ملک چین
بگرفتی و نبود بدین کار ناتوان
لیکن چو خان بخدمت درگاه او دوید
حری نمود ونستد از و ملک خان و مان
خان را به خانه باز فرستاد سرخ روی
با خلعت و نوازش و با ایمنی بجان
زینگونه عذرها فتد اورا به جنگها
تا ناگرفته ماند لختی ازین جهان
ری را بهانه نیست، بباید گرفت پس
وقتست اگر بجنگ سوی ری کشد عنان
اینجا همی یگان و دوگان قرمطی کشد
زینان به ری هزار بیابد بیک زمان
غزویست آن بزرگتر از غزو سومنات
روزی مگر بسر برد آن غزو ناگهان
بستاند آن دیار و ببخشد به بنده ای
بخشیدنست عادت و خوی خدایگان
چندانکه او دهد به زمانی به سالها
در کوه زر نروید و گوهر بهیچ کان
هربخششی که او بدهد چون نگه کنی
گنجی بود بزرگتر از گنج شایگان
درخانه های ما ز عطاهای کف او
زر عزیز خوارتر از خاک رایگان
اندر جهان چه چیز بود به ز خدمتش
بهتر ز خدمتش که دهد در جهان نشان
هر کس که او بخدمت او نیکبخت گشت
از خاندان او نرود بخت جاودان
پیری که پیر گشتن او بر درش بود
تا جاودان بدولت و بختش بود جوان
گر آسمان بلندبه قدرست دور نیست
از پایگاه خدمت او تا به آسمان
مهتر شهی دعاکند و گوید ای خدای
یکروز مرمرا تو بدان پایگه رسان
کهتر کسی که خدمت او را میان ببست
برتر ز خسروی کمر زرش بر میان
بنگر که آن شهان که بدرگاهش آمدند
چندند و چون شدندو چگونه ست کارشان
کس بود کوز پیش برادر ببست رخت
بگذاشت مال و ملک و ز پس کرد سوزیان
آنجا نهاد روی و بدانجا فکند امید
کانجا وفا کنند امید جهانیان
زانجا بسوی خانه چنان باز شد که شد
رستم ز درگه شه ایران به سیستان
با لشکری گزیده و با ساز و با سلیح
آراسته چنان که به نوروز بوستان
اکنون ز مال و ملک بدان جایگه رسید
کافتاده گفتگوی حدیثش به هر زبان
شایسته تر ز خدمت او خدمتی مخواه
بایسته تر ز درگه او درگهی مدان
تا چون بهار سبز نباشد خزان زرد
تا چون گه تموز نباشد گه خزان
تا در سمنستان نتوان یافتن سمن
چون بادمهرگان بوزد بر سمنستان
شاه زمانه شاد و قوی باد وتندرست
از گردش زمانه بی اندوه پی زیان
ماهی بپیش روی و جهانی بزیر پای
نوباوه ای بدست و می لعل بر دهان
بدخواه او نژند و نوان باد و نامراد
احباب او به عشرت و اقبال کامران
بادا دل محبش همواره با نشاط
بادا تن عدویش پیوسته ناتوان
هر کس که می نخواهد او را بتخت ملک
بادا بزیر خاک مذلت تنش نهان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
هوش مصنوعی: بهار فرخنده‌ای در دنیا آغاز شده و سرزمین شرق، به برکت مهر و محبت، در حال خوشحالی و رونق است.
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
هوش مصنوعی: سلطان قدرتمند و حاکم بر دولت، به عنوان نماینده و نگهبان ملت و شاه جهان شناخته می‌شود.
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
نادیده پشت چاکر او هیچ کامران
هوش مصنوعی: شاهی که با وجود برتری و تسلط بر بسیاری از سرزمین‌ها، به درستی نمی‌تواند پشتیبانی از کسی که خدمتگزار او است داشته باشد، در واقع هیچ موفقیتی برای او وجود ندارد.
شاهی که فتحهاست مر اورا چو فتح ارگ
شاهی که جنگهاست مراو را چو جنگ خان
هوش مصنوعی: سلطانی که پیروزی‌ها بر او افتخار می‌کند، مانند فتح یک قلعه است. اما سلطانی که به جنگ‌ها می‌پردازد، برای من به مانند جنگ یک خان محسوب می‌شود.
شاهی که هیچ شاه نیارد بشب غنود
از بیم او جز آنکه از و یافته ست امان
هوش مصنوعی: پادشاهی که هیچ کس به خاطر ترس از او نمی‌تواند شب آرام بخوابد، جز کسی که از او امنیت و امان یافته باشد.
لشکر کشید گرد جهان و بتیغ تیر
بگرفت ازین کران جهان تا بدان کران
هوش مصنوعی: ارتشی به دور دنیا حرکت کرد و با تیغ تیر، از یک سمت جهان تا سمت دیگر آن را در دست گرفت.
ورباده ای بدست کسی دست بازداشت
از عاجزی نبود چه عذریست در میان
هوش مصنوعی: اگر کسی جامی به دست بگیرد و درنگ کند، این به دلیل ناتوانی او نیست، پس چه دلیلی برای عذرخواهی وجود دارد؟
او قادرست وهر چه بدان قادری نکرد
عذری شناخته ست و صلاحیست اندر آن
هوش مصنوعی: او قادر است و هر چیزی که توانایی انجام آن را ندارد، دلیلی برایش وجود دارد و در آن حکمت و نفعی نهفته است.
پیرار سال کو سوی ترکان نهاد روی
بگذاشت آب جیحون با لشکری گران
هوش مصنوعی: پیر دوران، رو به سوی ترک‌ها کرد و با لشکری بزرگ، عبور از آب جیحون را به پایان رساند.
گر خواستی ولایت ترکان و ملک چین
بگرفتی و نبود بدین کار ناتوان
هوش مصنوعی: اگر اراده‌، حکومت ترکان و پادشاهی چین را به دست می‌آوردی و در این کار ناتوان نمی‌بودی.
لیکن چو خان بخدمت درگاه او دوید
حری نمود ونستد از و ملک خان و مان
هوش مصنوعی: اما وقتی خان به درگاه او شتافت، خدمتگزاری کرد و از ملک خان و مادرش بی‌اعتنا شد.
خان را به خانه باز فرستاد سرخ روی
با خلعت و نوازش و با ایمنی بجان
هوش مصنوعی: سری پر از شرم و افتخار، با هدایایی ارزشمند و محبت، خان را به خانه بازگرداندند و او با خیالی آسوده به سلامت به خانه رفت.
زینگونه عذرها فتد اورا به جنگها
تا ناگرفته ماند لختی ازین جهان
هوش مصنوعی: این عذرها او را به مبارزه می‌کشد تا نتواند مدتی از این دنیا فاصله بگیرد و آرامش یابد.
ری را بهانه نیست، بباید گرفت پس
وقتست اگر بجنگ سوی ری کشد عنان
هوش مصنوعی: باید به ری رفت و هیچ بهانه‌ای برای تأخیر کردن نیست، چون اگر زمانی پیش آید که به سوی ری کشیده شویم، باید به نبرد برویم.
اینجا همی یگان و دوگان قرمطی کشد
زینان به ری هزار بیابد بیک زمان
هوش مصنوعی: در اینجا فردی با ترفندهای مختلف از مردم در ری بهره‌برداری می‌کند، و به نظر می‌رسد که در یک لحظه می‌تواند به هزاران نفر آسیب برساند.
غزویست آن بزرگتر از غزو سومنات
روزی مگر بسر برد آن غزو ناگهان
هوش مصنوعی: این مبارزه بزرگتر از جنگ سومنات است، روزی خواهد آمد که آن نبرد ناگهان پیش خواهد آمد و هر فردی با شجاعت باید در آن حاضر شود.
بستاند آن دیار و ببخشد به بنده ای
بخشیدنست عادت و خوی خدایگان
هوش مصنوعی: خداوند به بندگان خود بخشش می‌کند و این رفتار نیکو و ویژگی خدایگان است که در حکم آن‌هاست.
چندانکه او دهد به زمانی به سالها
در کوه زر نروید و گوهر بهیچ کان
هوش مصنوعی: هرچقدر که او به شما چیزی بدهد، در طول زمان به اندازه‌ای که در کوه طلا به دست نیاید، گوهر و زیورآلات در هیچ معدن دیگری نخواهید یافت.
هربخششی که او بدهد چون نگه کنی
گنجی بود بزرگتر از گنج شایگان
هوش مصنوعی: هر کمک و بخششی که او به ما می‌کند، اگر به‌درستی قدردانی کنیم، ارزشی به‌مراتب بیشتر از آنچه که در دنیای مادی وجود دارد، خواهد داشت.
درخانه های ما ز عطاهای کف او
زر عزیز خوارتر از خاک رایگان
هوش مصنوعی: در خانه‌های ما، نعمت‌هایی که از دست او می‌رسد، طلاهایی ارزشمندتر از زمین و خاک، بی‌احترام و بی‌ارزش شده‌اند.
اندر جهان چه چیز بود به ز خدمتش
بهتر ز خدمتش که دهد در جهان نشان
هوش مصنوعی: در جهان، چه چیزی از خدمت به دیگران بهتر است؟ خدماتی که نشانه‌ای از شخصیت و نیکی انسان در این دنیا باشد.
هر کس که او بخدمت او نیکبخت گشت
از خاندان او نرود بخت جاودان
هوش مصنوعی: هر کسی که به خدمت او مشغول شود و خوشبختی یابد، از نسل او بخت پایدار و ماندگاری نخواهد داشت.
پیری که پیر گشتن او بر درش بود
تا جاودان بدولت و بختش بود جوان
هوش مصنوعی: پیرمردی که همیشه در آستانه پیری بود، تا ابد در خوشبختی و سعادت زندگی می‌کرد و جوانی‌اش ادامه داشت.
گر آسمان بلندبه قدرست دور نیست
از پایگاه خدمت او تا به آسمان
هوش مصنوعی: اگر آسمان به اندازه بلند است، پس فاصله‌ای از جایگاه خدمت او تا آسمان وجود ندارد.
مهتر شهی دعاکند و گوید ای خدای
یکروز مرمرا تو بدان پایگه رسان
هوش مصنوعی: رئیس و بزرگ قوم دعا می‌کند و می‌گوید: "خداوندا، روزی مرا به مقام و جایگاه شایسته‌ام برسان."
کهتر کسی که خدمت او را میان ببست
برتر ز خسروی کمر زرش بر میان
هوش مصنوعی: ای کسی که در زمرهٔ خدمتگذاران هستی، تو از پادشاهی که بر جانش درنگی ندارد و در لباس زربفت خود می‌نشیند، بالاتر و ارزشمندتری.
بنگر که آن شهان که بدرگاهش آمدند
چندند و چون شدندو چگونه ست کارشان
هوش مصنوعی: نگاه کن به پادشاهانی که به درگاه او آمدند، تعدادشان چقدر است و چگونه به این مقام رسیدند و کارشان چه اندازه بزرگ و مهم است.
کس بود کوز پیش برادر ببست رخت
بگذاشت مال و ملک و ز پس کرد سوزیان
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند به خاطر برادرش تمام دارایی و اموالش را رها کند و بی‌احساس و بی‌دغدغه به زندگی ادامه دهد.
آنجا نهاد روی و بدانجا فکند امید
کانجا وفا کنند امید جهانیان
هوش مصنوعی: در آن مکان چهره‌ام را قرار می‌دهم و در آنجا آرزوهای خود را رها می‌کنم، چون آنجا امیدوارم که وعده‌ها و آرزوهای جهانیان به حقیقت بپیوندند.
زانجا بسوی خانه چنان باز شد که شد
رستم ز درگه شه ایران به سیستان
هوش مصنوعی: از آنجا به سمت خانه، به گونه‌ای بازگشت که مانند رستم از درگاه شاه ایران به سیستان آمد.
با لشکری گزیده و با ساز و با سلیح
آراسته چنان که به نوروز بوستان
هوش مصنوعی: شخصی با جمعیتی برگزیده و سلاح و تجهیزات مناسب، به شکلی زیبا و جذاب، مانند جشن نوروز به میدان آمده است.
اکنون ز مال و ملک بدان جایگه رسید
کافتاده گفتگوی حدیثش به هر زبان
هوش مصنوعی: اکنون به جایی رسیده که درباره‌اش در هر زبان و جایی صحبت می‌شود و افراد مختلف درباره ثروت و مقامش گفتگو می‌کنند.
شایسته تر ز خدمت او خدمتی مخواه
بایسته تر ز درگه او درگهی مدان
هوش مصنوعی: از او چیزی نخواه که خدمت به او از هر خدمت دیگری بالاتر و مناسب‌تر است. همچنین حضور در درگاه او را کمتر از آنچه هست تصور نکن.
تا چون بهار سبز نباشد خزان زرد
تا چون گه تموز نباشد گه خزان
هوش مصنوعی: تا زمانی که بهار سبز و پرطراوت است، خزان زرد و پژمرده وجود ندارد و تا زمانی که فصل گرما (تابستان) باشد، خبری از فصل خزان نیست.
تا در سمنستان نتوان یافتن سمن
چون بادمهرگان بوزد بر سمنستان
هوش مصنوعی: اگر در سمنستان نتوان سمن را پیدا کرد، مانند بادمهرگان که بر سمنستان وزیده است.
شاه زمانه شاد و قوی باد وتندرست
از گردش زمانه بی اندوه پی زیان
هوش مصنوعی: پادشاه در حال حاضر باید شاد، نیرومند و سالم باشد. امیدوارم از تغییرات زمان دچار غم و اندوه نشود و به مشکلات دچار نگردد.
ماهی بپیش روی و جهانی بزیر پای
نوباوه ای بدست و می لعل بر دهان
هوش مصنوعی: ماهی در جلوی توست و جهانی زیر پای تو، نوزادی در دستانت و جام می‌قرمز بر لبت.
بدخواه او نژند و نوان باد و نامراد
احباب او به عشرت و اقبال کامران
هوش مصنوعی: دشمنان او در حال رنج و ناآرامی هستند، در حالی که دوستانش در خوشی و موفقیت زندگی می‌کنند.
بادا دل محبش همواره با نشاط
بادا تن عدویش پیوسته ناتوان
هوش مصنوعی: باشد که دل عاشق او همیشه شاد و شاداب باشد و تن دشمنش همواره ناتوان و ضعیف بماند.
هر کس که می نخواهد او را بتخت ملک
بادا بزیر خاک مذلت تنش نهان
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد در پادشاهی و قدرت و عظمت قرار گیرد، باید از زیر خاک ذلت و ننگ دوری کند و خود را از آن دور نگه دارد.