شمارهٔ ۱۳۳ - در تهنیت عید و مدح سلطان محمودغزنوی
عید فرخ باد بر شاه جهان
جاودانه شادمان و کامران
نعمتش پیوسته و عمرش دراز
دولتش پاینده و بختش جوان
سال و مه لشکرکش و لشکر شکن
روز و شب کشورده وکشورستان
ایزداورا یار و دولت پیشکار
اوبکام دل مکین اندرمکان
تا جهان را پادشه باید همی
پادشه محمد باد اندر جهان
باده اندر دست و خوبان پیش روی
خوبرویانی به خوبی داستان
هر یکی با قامتی چون زاد سرو
هر یکی با چهره ای چون ارغوان
جعدشان در مجلس او مشکبار
زلفشان در پیش او عنبر فشان
زلف چون چوگان زنخدان همچو گوی
ابرو و مژگانشان تیر و کمان
می گسار آنکس کز ایشان دوست تر
می زدست دوست خوشتر بیگمان
جاودان زینگونه بادا عیش او
عیش بد خواهش به تیمار وهوان
دشمن و بد گوی او را آب سرد
آتش سوزنده بادا در دهان
بد که گوید زو ملک هرگز نبود
بد خصال و بد فعال و بدنشان
نیکخوتر زوملک هرگز نبود
نیک باد آن نیک شه را جاودان
طبع او را مال درویشان بری
زو رعیت شاد خوار و شادمان
دولت او در ولایت کارساز
هیبت او بر رعیت پاسبان
شیر نر درکشور ایران زمین
از نهیبش کرد نتواند زیان
هیچ شه را در جهان آن زهره نیست
کوسخن راند ز ایران بر زبان
هر که او بر خاندانش کرد روی
زو بنستاند قدیمی خاندان
هر که او بر تو به آن بس گرد کرد؟
زو بنستاند همی آن نام و نان
تا جهان باشد جهانرا عبرتست
از حدیث بلخ و جنگ خانیان
گوییا دی بود کان چندان سپاه
اندر آن صحرا همی کندند جان
این ز اسب اندر فتاده سرنگون
وان بزیر پای اسب اندرستان
دست آن انداخته در پیش این
پای این انداخته در پیش آن
این یکی را مانده اندر چشم تیر
وان دگر را مانده اندر دل سنان
سست گشته پای خان اندرر کیب
خشک گشته دست ایلک بر عنان
مردمان را راه دشوارست نون
اندر آن دشت از فراوان استخوان
زان سپس کانسال سلطان جنگ را
تازیان آمد به بلخ از مولتان
لشکر او بیشتر در راه بود
وان گروهی دیو بود اندر میان
بی سپاه او آن سپه را نیست کرد
در جهان کس را نبوده ست این توان
خان به خواری بزاری بازگشت
از طپانچه لعل کرده روی وران
هر که رارای خراسان آمده ست
گو بیا تا بازگردی همچنان
مرغزار ما به شیر آراسته ست
بد توان کوشید با شیر ژیان
شکر ایزد را که ما را خسرویست
کار ساز و کاربین وکاردان
خسروی با دولتی نیک و قوی
خسروی با لشکری گشن و گران
جنگها کرده چو جنگ دشت بلخ
قلعه ها کنده چو ارگ سیستان
کس نداند گفت اندر هیچ جنگ
پشت او دیده ست بهمان و فلان
کار اوغزو و جهادست و مدام
تا تواند غزو را بندد میان
سند و هند از بت پرستان کرد پاک
رفت ازین سوتا بدریای روان
هندوانرا سربسر ناچیز کرد
روسیانرا داد یکچندی زمان
وقت آن آمد که در تازد به روم
نیزه اندر دست و در بازو کمان
تاج قیصر بر سر قیصر زند
همچنان چون برسر خان چترخان
خوش نخسبم تا نگوید: فرخی
شعر فتح روم گفتستی؟ بخوان !
تا جهان را تازه گرداند بهار
تاهوا را تیره گرداند خزان
تا به ایام خزان نرگس بود
تا به هنگام بهاران ارغوان
جز برای او متاباد آفتاب
جزبه کام او مگرداد آسمان
شمارهٔ ۱۳۲ - در مدح سلطان محمود غزنوی گوید: ای شهریار بیقرین ، ای پادشاه پاک دینشمارهٔ ۱۳۴ - در مدح یمین الدوله محمود بن ناصرالدین: بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عید فرخ باد بر شاه جهان
جاودانه شادمان و کامران
هوش مصنوعی: سال نو مبارک باد بر پادشاه جهان، همیشه شاد و خوشبخت باشد.
نعمتش پیوسته و عمرش دراز
دولتش پاینده و بختش جوان
هوش مصنوعی: خداوند نعمت او را همیشه برقرار دارد، عمرش طولانی باشد، سعادتش پایدار و خوشبختیاش نو و جوان بماند.
سال و مه لشکرکش و لشکر شکن
روز و شب کشورده وکشورستان
هوش مصنوعی: زمان و ماه در حال نبرد و جنگ هستند و شب و روز به ترتیب حکومت و فرمانروایی میکنند.
ایزداورا یار و دولت پیشکار
اوبکام دل مکین اندرمکان
هوش مصنوعی: خداوند یاری و نعمتش همیشه همراه اوست، در دل من مکانی وجود دارد که به هیچکس اجازه نخواهم داد وارد آن شود.
تا جهان را پادشه باید همی
پادشه محمد باد اندر جهان
هوش مصنوعی: برای اینکه جهان به نظم و فرمان نیاز دارد، باید محمد به عنوان پادشاه آن در دنیا برقرار باشد.
باده اندر دست و خوبان پیش روی
خوبرویانی به خوبی داستان
هوش مصنوعی: نوشیدنی در دست دارم و زیباییها در پیش من هستند، زیباییهایی که داستانهای خوبی دارند.
هر یکی با قامتی چون زاد سرو
هر یکی با چهره ای چون ارغوان
هوش مصنوعی: هر یک از آنها با قامت زیبا و بلند مانند سرو و با چهرهای خوشرنگ و دلفریب مانند گل ارغوان است.
جعدشان در مجلس او مشکبار
زلفشان در پیش او عنبر فشان
هوش مصنوعی: در حضور او، حالت خزدار و زیبا آنها، مانند مشک خوشبوست و موهایشان بویی از عنبر منتشر میکند.
زلف چون چوگان زنخدان همچو گوی
ابرو و مژگانشان تیر و کمان
هوش مصنوعی: موهای سیاه و نرم او مانند چوبی برای بازی چوگان است و گونهاش همانند گوی میدرخشد، در حالی که ابروان و مژگانش به شکل تیر و کمان ظاهر میشوند.
می گسار آنکس کز ایشان دوست تر
می زدست دوست خوشتر بیگمان
هوش مصنوعی: شرابخوار باید آن کسی باشد که از میان دوستان، دوستش را بیشتر دوست میدارد. بیتردید، دوستی که محبوبتر است، خوشایندتر خواهد بود.
جاودان زینگونه بادا عیش او
عیش بد خواهش به تیمار وهوان
هوش مصنوعی: عیش او همیشه به همین شکل خواهد بود؛ زندگیاش تحت تأثیر آرزوها و خواستههای ناچیز قرار دارد.
دشمن و بد گوی او را آب سرد
آتش سوزنده بادا در دهان
هوش مصنوعی: آرزو دارم که دشمن و بدگوی او از سخنانش به راهی سخت و آتشین دچار شود و این بلای سخت به او برسد.
بد که گوید زو ملک هرگز نبود
بد خصال و بد فعال و بدنشان
هوش مصنوعی: هیچگاه نمیتوان گفت که کسی که رفتار و خصال ناپسند دارد، خویشایندی از ملکههای خوب و نیکو است.
نیکخوتر زوملک هرگز نبود
نیک باد آن نیک شه را جاودان
هوش مصنوعی: بهترینها هیچگاه از سرزمینهایشان برتر نیستند، خوشا به حال آن شاهِ نیکو که جاودانه است.
طبع او را مال درویشان بری
زو رعیت شاد خوار و شادمان
هوش مصنوعی: روح و ذات او از مال و ثروت بینیاز است و به خاطر این که اهل تهیدستی را دوست دارد، رعیت را شاد و خوشبخت میسازد.
دولت او در ولایت کارساز
هیبت او بر رعیت پاسبان
هوش مصنوعی: نعمت و prosperity او در سرزمینش به خوبی اثرگذار است و شخصیتش به عنوان یک نگهبان برای مردمش محسوب میشود.
شیر نر درکشور ایران زمین
از نهیبش کرد نتواند زیان
هوش مصنوعی: شیر نر در سرزمین ایران به قدری قدرتمند است که هیچکس نمیتواند به او آسیب برساند.
هیچ شه را در جهان آن زهره نیست
کوسخن راند ز ایران بر زبان
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ کس مانند او نیست که از ایران سخن بگوید و درخشش و زیبایی او در نظرها بینظیر است.
هر که او بر خاندانش کرد روی
زو بنستاند قدیمی خاندان
هوش مصنوعی: هر کسی که با خانوادهاش به خوبی رفتار کند، خانوادهاش نیز به او احترام خواهند گذاشت و میراث او را گرامی خواهند داشت.
هر که او بر تو به آن بس گرد کرد؟
زو بنستاند همی آن نام و نان
هوش مصنوعی: هر کس که بر تو بیوفایی و خیانت کند، از او باید دوری کرد و از اعتبار و ارتباط با او صرفنظر نمود.
تا جهان باشد جهانرا عبرتست
از حدیث بلخ و جنگ خانیان
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا وجود دارد، باید از داستان بلخ و جنگ خانها درس عبرت گرفت.
گوییا دی بود کان چندان سپاه
اندر آن صحرا همی کندند جان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در آن صحرا، گروهی با این تعداد زیاد در حال جدال و تلاش برای جان خود هستند.
این ز اسب اندر فتاده سرنگون
وان بزیر پای اسب اندرستان
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن یک وضعیت سخت و ناگوار است. فردی در حال افتادن از اسب است و در زیر پای اسب، دیگران نیز گرفتار میشوند. این تصویر نمادی از از دست دادن کنترل و مشکلاتی است که میتواند برای انسانها به وجود آید. مانند این است که وقتی یک نفر دچار مشکل میشود، ممکن است دیگران نیز به نوعی تحت تأثیر قرار بگیرند و با مشکلات مشابهی روبرو شوند.
دست آن انداخته در پیش این
پای این انداخته در پیش آن
هوش مصنوعی: دستی به سوی یکی دراز شده و پا به سوی دیگری گذاشته شده است.
این یکی را مانده اندر چشم تیر
وان دگر را مانده اندر دل سنان
هوش مصنوعی: این یکی تیر در چشمش نشسته و دیگری نیز در دلش زخم خنجر دارد.
سست گشته پای خان اندرر کیب
خشک گشته دست ایلک بر عنان
هوش مصنوعی: پای خان در چنگال سختی ضعیف شده و دست ایلک بر reins (زین) بیحال گشته است.
مردمان را راه دشوارست نون
اندر آن دشت از فراوان استخوان
هوش مصنوعی: مردم برای دستیابی به نان با مشکل مواجهاند، زیرا در آن دشت پر از استخوان، کار سهل و آسانی وجود ندارد.
زان سپس کانسال سلطان جنگ را
تازیان آمد به بلخ از مولتان
هوش مصنوعی: پس از آنکه سال سلطنت، جنگی به وقوع پیوست، تازیان از مولتان به بلخ آمدند.
لشکر او بیشتر در راه بود
وان گروهی دیو بود اندر میان
هوش مصنوعی: لشکر او بیشتر در مسیر حرکت میکرد و در میان آنها گروهی از دیوان حضور داشتند.
بی سپاه او آن سپه را نیست کرد
در جهان کس را نبوده ست این توان
هوش مصنوعی: بدون وجود او، آن لشکر قوی هم وجود ندارد و هیچکس در دنیا به چنین قدرتی دست نیافته است.
خان به خواری بزاری بازگشت
از طپانچه لعل کرده روی وران
هوش مصنوعی: خان به ذلت و خوارى برگشت، در حالی که از احساس زخم به رویش سرخ شده و خونین نظر میکند.
هر که رارای خراسان آمده ست
گو بیا تا بازگردی همچنان
هوش مصنوعی: هر کسی که به خراسان آمده است، بیا تا دوباره به همان حالت که بودی، برگردی.
مرغزار ما به شیر آراسته ست
بد توان کوشید با شیر ژیان
هوش مصنوعی: مرغزار ما به زیباییای آراسته شده است که نمیتوان با شیران قوی و نیرومند رقابت کرد.
شکر ایزد را که ما را خسرویست
کار ساز و کاربین وکاردان
هوش مصنوعی: سپاسگزاریم از خداوند که ما را به مقام بزرگی رسانده است، کسی که میتواند کارها را به درستی انجام دهد و امور را به خوبی ببیند.
خسروی با دولتی نیک و قوی
خسروی با لشکری گشن و گران
هوش مصنوعی: شاهی با قدرت و تدبیر خوب، بهتر از شاهی است که دارای لشکری ناتوان و سنگین باشد.
جنگها کرده چو جنگ دشت بلخ
قلعه ها کنده چو ارگ سیستان
هوش مصنوعی: او مانند جنگهای بزرگ در دشت بلخ، نبردهای زیادی را انجام داده و مانند کسی که قلعههای سیستان را خراب میکند، کارهای بزرگ و ویرانگری انجام داده است.
کس نداند گفت اندر هیچ جنگ
پشت او دیده ست بهمان و فلان
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که در هیچ نبردی چشمان او به چه چیزی معطوف بوده است و چه بر او گذشته است.
کار اوغزو و جهادست و مدام
تا تواند غزو را بندد میان
هوش مصنوعی: کار اوغزو و جهاد او دائماً ادامه دارد و تا زمانی که بتواند، تلاش میکند که جنگ و نبرد را متوقف کند.
سند و هند از بت پرستان کرد پاک
رفت ازین سوتا بدریای روان
هوش مصنوعی: سند و هند از قوم بتپرست پاک و خالی شده است، و از این بیحالی به دریا و وسعت روح رفته است.
هندوانرا سربسر ناچیز کرد
روسیانرا داد یکچندی زمان
هوش مصنوعی: هندیها را کاملاً بیاهمیت دانست و به روسها فرصتی برای مدتی داد.
وقت آن آمد که در تازد به روم
نیزه اندر دست و در بازو کمان
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که به روم با نیزه به دست و کمان در بازو، حمله کنیم و به میدان برویم.
تاج قیصر بر سر قیصر زند
همچنان چون برسر خان چترخان
هوش مصنوعی: تاج امپراتور بر سر او نصب شده، همانطور که چتر خان بر سر خان قرار میگیرد.
خوش نخسبم تا نگوید: فرخی
شعر فتح روم گفتستی؟ بخوان !
هوش مصنوعی: من تا زمانی که کسی نگوید: «فرخی، آیا شعری درباره فتح روم سرودهای؟» خوابم نمیبرد. پس باید بیدار بمانم و شعر را بخوانم!
تا جهان را تازه گرداند بهار
تاهوا را تیره گرداند خزان
هوش مصنوعی: بهار در حال تازه کردن و سرزنده کردن دنیا است، در حالی که خزانی که میآید باعث تیره و کمرنگ شدن هوا میشود.
تا به ایام خزان نرگس بود
تا به هنگام بهاران ارغوان
هوش مصنوعی: تا زمانی که نرگسها در فصل پاییز شکوفا هستند، میتوان به بهار ارغوانها نیز امیدوار بود.
جز برای او متاباد آفتاب
جزبه کام او مگرداد آسمان
هوش مصنوعی: جز برای او، خورشید روشنایی نمیبخشد و آسمان بدون خواسته او حرکتی ندارد.