شمارهٔ ۱۲۶ - در مدح خواجه سید ابوالطیب بن طاهر
بار بربست مه روزه و برکند خیَم
مهرگان طبل زد و عید برون برد علم
باز چون بلبل بی جفت به بانگ آمد زیر
باز چون عاشق بیدل به خروش آمد بم
باده گیران زبان بسته گشادند زبان
باده خواران پراکنده نشستند به هم
لعل کردند به یک سهیکی لبهای کبود
شاد کردند به یک مجلس دلهای دژم
خیز بت رویا! تا ما به سر کار شویم
که نه ایشان را سور آمد و ما را ماتم
زان می لعل قدح پر کن و نزدیک من آر
بر تن و جان نتوان کرد ازین بیش ستم
روزه پیریست که از هیبت و از حشمت او
نتوان زد به مراد دل، یک ساعت دم
چون شد آن پیر جوانی بگرفتند جهان
ما و ایشان و می لعل، نه اندوه و نه غم
باش تا خواجه درین باب چه گوید، چه کند
آبِ چون زنگ خورد یا میِ چون آب بَقَم
خواجه سید ابوالطیب طاهر که بدوست
دل سلطان و دل خواجه و دلهای حشم
نه به فضل او را جفتی ز بزرگان عرب
نه به علم او را یاری ز بزرگان عجم
در جوانمردی جاییست که آنجا نرسید
هیچ بخشنده و زین پس نرسد هرگز هم
عالمی بینم بر درگه او خواسته خواه
واو همی گوید هر کس را کآری و نعم
هر که را بینی با بخشش و با خلعت اوست
همتی دارد در کار سخا بلکه همم
بیشماری همه چون ریگ همی بخشد مال
راست پنداری دارد به یمین اندر یم
بخرد جامه بسیار به تخت و چو خرید
نام زوار زند زود بر آن تخت رقم
هر که را بینی دینار و درم دارد دوست
نه بر اینگونهست آن مهتر آزاده شیم
او چو دانست که دینار نه چون نام نکوست
مهر برداشت به یکبار ز دینار و درم
از عطا دادن پیوسته آن بار خدای
خانه زایر او باز ندانی ز حرم
با چنین بخشش پیوسته که او پیش گرفت
رود جیحون را شک نیست که آب آید کم
ایزد آن بار خدای به سخا را بدهاد
گنج قارون و بزرگی و توانایی جم
دست بخشنده او از دل پیران ببرد
غم برنایی و بیچارگی و ضعف هرم
من به هر چیر که خواهی تو سوگند خورم
که نه چون او به وجود آید هرگز ز عدم
لاجرم خلق جهان بر خوی او شیفتهاند
چون گل سوری بر باد سحر گاهی و نم
چه به جان و سر او محتشمان را چه به تن
چه حریم در او محترمان را چه حرم
نه بیهوده مر او را ملک روی زمین
مملکت زیر نگین کرد و جهان زیر قلم
رای و اندیشه بدو کرد و بدو داشت نگاه
زانکه دانست که راییست مر او را محکم
شادمان باد همه ساله و با ناز و نعیم
دشمن و حاسد او مانده به تیمار و ندم
عید او فرخ و از آمدن عید شریف
در دل او طرب و در دل بدخواه الم
چشم او سوی نگاری که برو عید بود
جعد و زلفش را چون غالیه وز غالیه شم
شمارهٔ ۱۲۵ - در مدح خواجه ابواحمد تمیمی گوید: بفزوده ست بر من خطر قیمت سیمشمارهٔ ۱۲۷ - در مدح خواجه ابوسهل عبدالله بن احمد بن لکشن دبیر گوید: بر بناگوش تو ای پاکتر از در یتیم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بار بربست مه روزه و برکند خیَم
مهرگان طبل زد و عید برون برد علم
هوش مصنوعی: در روز عید، فروغ مه و خورشید تابان به اوج خود میرسد و در این زمان جشن و سرودی به راه میافتد. این روز، نشانهای از پایان تابستان و آغاز فصلهای جدید است.
باز چون بلبل بی جفت به بانگ آمد زیر
باز چون عاشق بیدل به خروش آمد بم
هوش مصنوعی: پرندهای که جفتش را گم کرده، با صدای دلخراش به سر و صدا آمده است، مانند عاشقی که دردی عمیق در دل دارد و به شدت ناله و فریاد میکند.
باده گیران زبان بسته گشادند زبان
باده خواران پراکنده نشستند به هم
هوش مصنوعی: مردم مست و خوشحال، بیپروا و آزادانه صحبت کردند، همچنین افرادی که در حال نوشیدن بودند، دور هم جمع شدند و به تبادل نظر پرداختند.
لعل کردند به یک سهیکی لبهای کبود
شاد کردند به یک مجلس دلهای دژم
هوش مصنوعی: لبهای کبود مانند سنگ سرخ رنگی زیبا شده است و با شادی، دلهای ناامید را در یک گردهمایی آرامش میبخشد.
خیز بت رویا! تا ما به سر کار شویم
که نه ایشان را سور آمد و ما را ماتم
هوش مصنوعی: بیدار شو ای زیبای من! بیاید تا ما به کار خود برسیم، چرا که نه آنها جشنی دارند و نه ما در غم و اندوه هستیم.
زان می لعل قدح پر کن و نزدیک من آر
بر تن و جان نتوان کرد ازین بیش ستم
هوش مصنوعی: از شراب قرمز قدحی پر کن و به من بده، زیرا بر روح و جسم انسان نمیتوان بیش از این ظلم کرد.
روزه پیریست که از هیبت و از حشمت او
نتوان زد به مراد دل، یک ساعت دم
هوش مصنوعی: پیری مانند روزی است که به دلیل قدرت و عظمتش نمیتوان به خواستههای دل رسید، حتی برای یک لحظه.
چون شد آن پیر جوانی بگرفتند جهان
ما و ایشان و می لعل، نه اندوه و نه غم
هوش مصنوعی: وقتی آن پیر به جوانی تبدیل شد، جهانی که ما در آن هستیم و آنها، با شراب قرمز رنگ پر شد و نه اندوهی باقی ماند و نه غم.
باش تا خواجه درین باب چه گوید، چه کند
آبِ چون زنگ خورد یا میِ چون آب بَقَم
هوش مصنوعی: صبر کن تا صاحبکار در این مورد چه نظری میدهد یا چه اقداماتی انجام میدهد. آیا آب وقتی زنگ میزند همچون می است یا مانند آب ساده است؟
خواجه سید ابوالطیب طاهر که بدوست
دل سلطان و دل خواجه و دلهای حشم
هوش مصنوعی: خواجه سید ابوالطیب طاهر فردی است که دل سلطان، دل خواجه و دل همه خدمتکاران به او وابسته است.
نه به فضل او را جفتی ز بزرگان عرب
نه به علم او را یاری ز بزرگان عجم
هوش مصنوعی: نه به دلیل فضیلت او، همتایی از بزرگان عرب دارد و نه به خاطر دانشش، یاری از بزرگان عجم.
در جوانمردی جاییست که آنجا نرسید
هیچ بخشنده و زین پس نرسد هرگز هم
هوش مصنوعی: در دل جوانمردی محلی وجود دارد که هیچ بخشندهای تا به حال به آن نرسیده و هرگز نخواهد رسید.
عالمی بینم بر درگه او خواسته خواه
واو همی گوید هر کس را کآری و نعم
هوش مصنوعی: در نزد خداوند، عالمی را میبینم که هر کسی که دعا کند، او را میشنود و به نیازهایش پاسخ میدهد.
هر که را بینی با بخشش و با خلعت اوست
همتی دارد در کار سخا بلکه همم
هوش مصنوعی: هر کسی را که میبینی که با generosity و عطا به دیگران برخورد میکند، نشاندهندهی اراده و انگیزهای قوی در کار سخاوت است.
بیشماری همه چون ریگ همی بخشد مال
راست پنداری دارد به یمین اندر یم
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد مانند ریگها به یکدیگر مال و ثروت میدهند و هر کدام به نوعی بر این باورند که دارند برای یکدیگر به خوبی عمل میکنند، اما در واقع در دنیای پر خطر و پیچیدهای قرار دارند.
بخرد جامه بسیار به تخت و چو خرید
نام زوار زند زود بر آن تخت رقم
هوش مصنوعی: با هوش و ذکاوت، فردی لباسهای زیادی را تهیه میکند و وقتی نامش به عنوان زوار (زائری که به زیارت میرود) ثبت میشود، سریعاً نام او بر روی تختی مینویسند.
هر که را بینی دینار و درم دارد دوست
نه بر اینگونهست آن مهتر آزاده شیم
هوش مصنوعی: هر که را ببینی که پول و ثروت دارد، دوستش نداشته باش، زیرا این محبت واقعی و اصیل نیست.
او چو دانست که دینار نه چون نام نکوست
مهر برداشت به یکبار ز دینار و درم
هوش مصنوعی: او به خوبی میدانست که نام نیک مانند دینار ارزش ندارد، بنابراین یکباره از دینار و درم (پول) دست برداشت.
از عطا دادن پیوسته آن بار خدای
خانه زایر او باز ندانی ز حرم
هوش مصنوعی: از بخشش مداوم خداوند، زائر او را از حرم خود دور نخواهی کرد.
با چنین بخشش پیوسته که او پیش گرفت
رود جیحون را شک نیست که آب آید کم
هوش مصنوعی: با این بخشش مداومی که او ادامه داده، هیچ شکی نیست که آب رود جیحون کم خواهد شد.
ایزد آن بار خدای به سخا را بدهاد
گنج قارون و بزرگی و توانایی جم
هوش مصنوعی: خداوند به او (یعنی شخص یا فردی خاص) نعمت و ثروت زیادی عطا کند، مثل ثروت قارون و عظمت و قدرت جم.
دست بخشنده او از دل پیران ببرد
غم برنایی و بیچارگی و ضعف هرم
هوش مصنوعی: دست بخشنده خداوند، غم و اندوه و ناتوانی از دل پیران را برمیدارد.
من به هر چیر که خواهی تو سوگند خورم
که نه چون او به وجود آید هرگز ز عدم
هوش مصنوعی: من به هر چیزی که تو بخواهی قسم میخورم که هیچکس دیگری مانند او از عدم و نبود به وجود نخواهد آمد.
لاجرم خلق جهان بر خوی او شیفتهاند
چون گل سوری بر باد سحر گاهی و نم
هوش مصنوعی: بدون شک، مردم دنیا به ویژگیهای او جذب شدهاند، مانند گل یاس که در نسیم صبحگاهی در حال رقص است.
چه به جان و سر او محتشمان را چه به تن
چه حریم در او محترمان را چه حرم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به尊 و احترام به صاحبان مقام و منزلت اشاره میکند. میگوید که چه نیکو و دلنشین است که احترام و منزلت آنها در هر موقعیتی، چه در ظاهر و جسم و چه در مکانهای مقدس و حریمهای خاص، حفظ شود.
نه بیهوده مر او را ملک روی زمین
مملکت زیر نگین کرد و جهان زیر قلم
هوش مصنوعی: او را به سلطنت روی زمین منصوب کردند و تمام جهان را تحت سلطه او آوردند.
رای و اندیشه بدو کرد و بدو داشت نگاه
زانکه دانست که راییست مر او را محکم
هوش مصنوعی: با تفکر و تأمل به او توجه کرد و نگاهش را به سمت او معطوف داشت، چون دانست که فکر و نظری که دارد، برایش است و باید آن را به جدیت پیگیری کند.
شادمان باد همه ساله و با ناز و نعیم
دشمن و حاسد او مانده به تیمار و ندم
هوش مصنوعی: سال به سال شاد و خوش باش، در حالی که دشمنان و حسودان تو در غم و اندوه باقی بمانند.
عید او فرخ و از آمدن عید شریف
در دل او طرب و در دل بدخواه الم
هوش مصنوعی: عید فرخنده و آمدن این جشن بزرگ باعث شادی در دل او شده و در دل کسانی که بدخواه او هستند، غم و پریشانی ایجاد کرده است.
چشم او سوی نگاری که برو عید بود
جعد و زلفش را چون غالیه وز غالیه شم
هوش مصنوعی: چشم او به سوی محبوبی است که در عید، زلف و موهایش مانند عطر خوشبو به نظر میرسد و همچون نیکی و زیبایی غالیه، مورد توجه و شگفتی قرار میگیرد.