شمارهٔ ۱۲۵ - در مدح خواجه ابواحمد تمیمی گوید
بفزوده ست بر من خطر قیمت سیم
تا بنا گوش ترا دیده ام ای در یتیم
سیم را شاید اگر در دل و جان جای کنم
از پی آنکه بماند به بنا گوش تو سیم
از بناگوش تو سیم آمد و زر از رخ من
ای پسر زین سپس از دزد بود ما را بیم
زلف تو سیم تو از دزد نگه داند داشت
به خم و پیچ بر افکنده چو جیم از بر جیم
من چه سازم چکنم دزد مرا برده شمار
دزد رحمت نکند دزد که دیده ست رحیم ؟
زرگری باید کز مایه ما کار کند
مایه ما را و هر آن سود که باشد بدو نیم
من ثناگوی بزرگانم و مداح ملوک
خاصه مدحتگر آن راد عطابخش کریم
سر فراز عرب و فخر بزرگان عجم
خواجه بو احمد خورشید همه آل تمیم
آن نکو سیرت و نیکو سخن و نیکو روی
که گه جود جوادست و گه حلم حلیم
نام جدان و بزرگان ز گهر کرده بزرگ
حری آموخته از گوهر جدان قدیم
ابر بارنده شنیدم که جوادست جواد
ابر با دوکف آن خواجه لئیمست لئیم
هر که گوید به کف خواجه ما ماند ابر
مشنوآن لفظ که آن لفظ خطاییست عظیم
ای جوانمردی آزاده دلی نیکخویی
که ترا یار نیابند به هر هفت اقلیم
میر صاحب بتو و دیدن تو شاد ترست
که بدیدار سماعیل مثل ابراهیم
خنک آن میر که او را چو تو حریست وزیر
خنک آن صاحب کو را چو تویی هست ندیم
در وزیری نکنی جز همه حری تلقین
در ندیمی نکنی جز همه رادی تعلیم
لاجرم سوی تو آزاده جوان، بارخدای
ننگرد جز به بزرگی و به چشم تعظیم
هم کریمی کن کز بهر کرم یافته ای
بر بزرگان و کریمان و شریفان تقدیم
هنر و فضل ترا بر نتوانند شمرد
آن بزرگان که بدانند شمار تقویم
ادب صاحب پیش ادب تو هدرست
نامه صابی با نامه تو خوار و سئیم
با سخن گفتن تو هر سخنی با خللست
باستوده خرد تو خرد خلق سقیم
نام نیکو و جمال و شرف و علم و ادب
بادبیری بتو کردند دبیران تسلیم
به زمانی نکت و علم و ادب یاد کنی
وین ندیده ست درین عصر کس از هیچ فهیم
ای سرای تو نعیم دگر و زایر تو
سال و مه بیغم و دلشاد نشسته به نعیم
بس گلیم سیها کز نظرت گشت سپید
نظر تو سیهی پاک بشوید ز گلیم
در حریم تو امانست و ز غمها فرجست
شاد زی ای هنری حر پسندیده حریم
به همه کار امامی به همه فضل تمام
به همه باب ستوده به همه علم علیم
تاز کشمیر صنم خیزد و از تبت مشک
همچو کز مصر قصب خیزد و از طائف ادیم
تا بود عارض بت رویان چون سیم سپید
تا بود ساعد مه رویان چو ماهی شیم
کامران باش و می لعل خور و دشمن را
گو همی خور شب و روز آتش سوزان چو ظلیم
می ز دست صنمی خور که چو بوی خط او
ازگل تازه بر آید به سحر گاه نسیم
صنمی باز نخی تازه تر از برگ سمن
صنمی بادهنی تنگ تر از چشمه میم
شمارهٔ ۱۲۴ - در مدح خواجه ابو سهل عراقی گوید: کی نشینیم نگارا من و تو هر دوبهمشمارهٔ ۱۲۶ - در مدح خواجه سید ابوالطیب بن طاهر: بار بربست مه روزه و برکند خیَم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بفزوده ست بر من خطر قیمت سیم
تا بنا گوش ترا دیده ام ای در یتیم
هوش مصنوعی: خطرات زیادی بر من افزوده شده است چون برای دیدن تو، تمام وجودم را در معرض خطر قرار دادهام، ای گنجینهی بینظیر.
سیم را شاید اگر در دل و جان جای کنم
از پی آنکه بماند به بنا گوش تو سیم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم محبت و عشق را در دل و جانم جایی بدهم، به خاطر این است که امیدوارم آن عشق همیشه در گوش تو بماند.
از بناگوش تو سیم آمد و زر از رخ من
ای پسر زین سپس از دزد بود ما را بیم
هوش مصنوعی: از گوشهای تو زیبایی و ارزش به چشم میآید و از چهرهام طلا و نقره سرازیر است. پس از این به بعد، ما از دزدها در هراس خواهیم بود.
زلف تو سیم تو از دزد نگه داند داشت
به خم و پیچ بر افکنده چو جیم از بر جیم
هوش مصنوعی: موهای تو مانند سیمی است که از دزد دور نگه داشته شده است، و در خم و پیچ آن بهگونهای است که مانند جیم، پیچ و تاب دارد.
من چه سازم چکنم دزد مرا برده شمار
دزد رحمت نکند دزد که دیده ست رحیم ؟
هوش مصنوعی: من چه کار کنم وقتی که دزد مرا برده است؟ دزد به من رحم نمیکند، چون خودش رحم نمیبیند.
زرگری باید کز مایه ما کار کند
مایه ما را و هر آن سود که باشد بدو نیم
هوش مصنوعی: یک زرگر باید از مواد اولیه ما استفاده کند و از هر سودی که به دست آورد، نیم آن را به ما بدهد.
من ثناگوی بزرگانم و مداح ملوک
خاصه مدحتگر آن راد عطابخش کریم
هوش مصنوعی: من ستایشگر بزرگانی هستم و مدحگوی افراد برجسته، به ویژه کسی که بخشش و مهربانیاش را ستایش میکنم.
سر فراز عرب و فخر بزرگان عجم
خواجه بو احمد خورشید همه آل تمیم
هوش مصنوعی: این بیت به تمجید و ستایش از شخصیت برجستهای به نام خواجه بو احمد اشاره دارد. او به عنوان نماد عظمت و افتخار برای عربها و بزرگان عجم شناخته میشود و مانند خورشیدی میدرخشد که نمایانگر شکوه و بزرگی خاندان تمیم است.
آن نکو سیرت و نیکو سخن و نیکو روی
که گه جود جوادست و گه حلم حلیم
هوش مصنوعی: او شخصی است با اخلاق خوب، گفتار نیک و چهره زیبا که گاهی بخشنده و دست و دل باز است و زمانی با صبر و بردباری رفتار میکند.
نام جدان و بزرگان ز گهر کرده بزرگ
حری آموخته از گوهر جدان قدیم
هوش مصنوعی: آدمی که از نسل بزرگ و نیکوکاران است، از ویژگیهای خوب و ارثی آنها بهرهمند شده و به همین دلیل در شخصیت و رفتار خود آثار آن بزرگان را نمایان میکند.
ابر بارنده شنیدم که جوادست جواد
ابر با دوکف آن خواجه لئیمست لئیم
هوش مصنوعی: شنیدم که ابر باران میبارد و این مسأله به جواد مربوط میشود. اما این جواد، فردی ناپاک و زُبن است و با دستهایش به شیوهای زشت عمل میکند.
هر که گوید به کف خواجه ما ماند ابر
مشنوآن لفظ که آن لفظ خطاییست عظیم
هوش مصنوعی: هر کس بگوید خواجه ما مانند ابر است، به او گوش ندهید. زیرا این صحبت اشتباهی بزرگ است.
ای جوانمردی آزاده دلی نیکخویی
که ترا یار نیابند به هر هفت اقلیم
هوش مصنوعی: ای جوانمردی با روح آزاد و دل نیکو، که در هیچ کجای دنیا، حتی در هر هفت اقلیم، مانند تو یاری پیدا نخواهد شد.
میر صاحب بتو و دیدن تو شاد ترست
که بدیدار سماعیل مثل ابراهیم
هوش مصنوعی: دیدن تو برای میرم فرحبخشتر از دیدن اسماعیل برای ابراهیم است.
خنک آن میر که او را چو تو حریست وزیر
خنک آن صاحب کو را چو تویی هست ندیم
هوش مصنوعی: خنک است آن کسی که مانند تو، وزیر باشد و خوشحالم از اینکه صاحب چنین وزیری چون تو هستم.
در وزیری نکنی جز همه حری تلقین
در ندیمی نکنی جز همه رادی تعلیم
هوش مصنوعی: در مقام وزیر، فقط تربیت اهل دلی را انجام نده و در مقام دوستی، تنها به آموزش کسی که شایسته است، بپرداز.
لاجرم سوی تو آزاده جوان، بارخدای
ننگرد جز به بزرگی و به چشم تعظیم
هوش مصنوعی: بنابراین، به سوی تو ای جوان آزاد، بار خدا به هیچ چیز جز بزرگی و با چشمی پر از احترام نگاه نکند.
هم کریمی کن کز بهر کرم یافته ای
بر بزرگان و کریمان و شریفان تقدیم
هوش مصنوعی: با مهربانی و بخشش خود، به خاطر لطفی که دریافت کردهای، به بزرگان، دستگیران و نیکوکاران هدیهای تقدیم کن.
هنر و فضل ترا بر نتوانند شمرد
آن بزرگان که بدانند شمار تقویم
هوش مصنوعی: توانایی و فضیلت تو را نمیتوانند اندازهگیری کنند، زیرا بزرگان و دانایان خود به خوبی میدانند که تعداد فضائل و هنرها مانند روزهای تقویم نیست که شمارش شود.
ادب صاحب پیش ادب تو هدرست
نامه صابی با نامه تو خوار و سئیم
هوش مصنوعی: آدمهای با ادب در برابر ادب تو کمارزش و بیاهمیت هستند. نامه و پیام شخصی بیادب با پیام تو که با ادب منتقل شده، هیچ ارزشی ندارد.
با سخن گفتن تو هر سخنی با خللست
باستوده خرد تو خرد خلق سقیم
هوش مصنوعی: با صحبت کردن تو، هر گفتگویی ناپسند است؛ زیرا خرد تو، عقل مردم را بیمار کرده است.
نام نیکو و جمال و شرف و علم و ادب
بادبیری بتو کردند دبیران تسلیم
هوش مصنوعی: دبیران با مهارت و آگاهی خود، نام نیک، زیبایی، شرافت، علم و ادب تو را به ثبت رساندهاند و برای تو این ویژگیها را قدر دانستهاند.
به زمانی نکت و علم و ادب یاد کنی
وین ندیده ست درین عصر کس از هیچ فهیم
هوش مصنوعی: اگر زمانی را یاد کنی که علم و ادبیات به اوج خود رسیده بود، میبینی که در این دوره هیچکس را نمیتوان یافت که به آن درجه از درک و فهم دست یافته باشد.
ای سرای تو نعیم دگر و زایر تو
سال و مه بیغم و دلشاد نشسته به نعیم
هوش مصنوعی: خانه تو پر از نعمت و خرم است و زائران تو همیشه در آرامش و خوشحالی به سر میبرند.
بس گلیم سیها کز نظرت گشت سپید
نظر تو سیهی پاک بشوید ز گلیم
هوش مصنوعی: بسیاری از کثیفیها و لکههایی که به خاطر نگاه تو به وجود آمده، اکنون پاک شدهاند. نگاه تو آنقدر خالص و پاک است که میتواند تمام پلیدیها را از بین ببرد.
در حریم تو امانست و ز غمها فرجست
شاد زی ای هنری حر پسندیده حریم
هوش مصنوعی: در فضای تو، آرامش و رهایی از غمها وجود دارد. ای هنری که در حریم و فضای خاصی مورد تقدیر قرار گرفتهای، شاد زندگی کن.
به همه کار امامی به همه فضل تمام
به همه باب ستوده به همه علم علیم
هوش مصنوعی: امام در همه امور الگو و نمونه است، blessing و فضیلتهای او بینظیر است، او به عنوان بهترین در همه ابعاد شناخته میشود و در زمینه علم و دانش نیز از برترینهاست.
تاز کشمیر صنم خیزد و از تبت مشک
همچو کز مصر قصب خیزد و از طائف ادیم
هوش مصنوعی: عطر معطر از کشمیر میآید و از تبت بوی مشک به مشام میرسد، همانطور که از مصر نیِ لطیفی به دست میآید و از طائف پارچهای نرم و زیبا.
تا بود عارض بت رویان چون سیم سپید
تا بود ساعد مه رویان چو ماهی شیم
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهره زیبا مثل نقره درخشان است، دستهای کسانی که زیبا هستند مانند ماه درخشندگی دارد.
کامران باش و می لعل خور و دشمن را
گو همی خور شب و روز آتش سوزان چو ظلیم
هوش مصنوعی: با خوشحالی زندگی کن و از لذتهای زندگی بهرهمند شو و به دشمنان بگو که همواره در آتش حسادت میسوزند.
می ز دست صنمی خور که چو بوی خط او
ازگل تازه بر آید به سحر گاه نسیم
هوش مصنوعی: از دستان یک یار خوشچهره مینوش که مانند عطر نوشتهاش وقتی از گل تازه به مشام میرسد، در صبحگاه نسیم، دلنواز و دلچسب است.
صنمی باز نخی تازه تر از برگ سمن
صنمی بادهنی تنگ تر از چشمه میم
هوش مصنوعی: چیزی زیباتر از برگ درخت سمن نمیبینم و دوستی که بتواند با من صحبت کند، برایم ارزشمندتر از هر چیز دیگری است.