گنجور

شمارهٔ ۱۲۴ - در مدح خواجه ابو سهل عراقی گوید

کی نشینیم نگارا من و تو هر دوبهم
کی نهم روی بدان روی و بدان زلف بخم
چندازین فرقت و بر جان ز غم فرقت رنج
چند ازین دوری و بر دل ز پی دوری غم
آب و آتش به تکلف بهم آیند همی
چه فتاده ست که ماهیچ نیاییم بهم
چونکه در نیکوییت بر من و بر تو ستمست
ما بر اینگونه ستم دیده و ناکرده ستم
کاشکی کار من و توبه درم راست شدی
تا من از بهر ترا کردمی از دیده درم
یاد کرد درم از دیده چرا باید کرد
مرمرا با کرم خواجه درم ناید کم
خواجه سید بوسهل عراقی که بفضل
نه عرب دیده چنو بار خدا و نه عجم
آنکه زو بیشتر و پیشتر اندر همه فضل
بر سلطان ملک مشرق ننهاد قدم
هر کجا از کف او وز دل او یاد کنی
یاد کردی ز سخا یاد نمودی ز کرم
گر تو گویی که مر اورا به کرم نیست نظیر
همه گویند بلی و همه گویند نعم
نتوان کرد بتدبیر فراوان و بتیغ
آنچه او داند کردن به دوات و به قلم
به هنر ملک جهان زیر قلم کرد و سزید
که بزرگان جهان را به قلم کرد خدم
پس از ایزد به دوات و قلم فرخ اوست
روزی لشکر سلطان و همه خیل و حشم
آصف است او و ملک جم پیمبر بقیاس
آری او آصف باشد چو ملک باشد جم
تا شه او را بوزارت بنشانده ست شده ست
صدر دیوان بدو آراسته چون باغ ارم
بس ره خوب که در مجلس دیوان ملک
بوجود آورد آن خواجه سید زعدم
الم از دلها بر گیردو تابوده هگرز
بر دل کس ننهاده ست به یکموی الم
از کریمی چو در آید بر او زایر او
از کریمی چو شمن گردد و زایر چو صنم
ابر خوانی کف او را بگه جود مخوان
کز کف خواجه درم بارد و از ابر دیم
بخشش ابر نگویند بر بخشش او
سخن از جوی نرانند بر وادی زم
مدحت آنست که بد را بسخن خوب کند
چو جز این گفتی آن مدح همه باشد ذم
ابر پیش کف او همچو بر یم شمرست
زشت باشد که بگویی به شمر ماند یم
او به رادی و جوانمردی معروفترست
زانکه باران بزاینده به تری و به نم
هر کجا گویی بوسهل وزیر شه شرق
همه گویند کریم و سخی و خوب شیم
لاجرم روی بزرگان همه سوی در اوست
حاجبند ایشان گویی و در خواجه حرم
تا می لعل گزیده ست به خوبی و به رنگ
تا گل سرخ ستوده ست به دیدار و به شم
تا بود شادی جایی که بود زاری زیر
تا بود رامش جایی که بود ناله بم
شادمان باد و بشادی وطرب نوش کناد
باده از دست بتی خوبتر از بدر ظلم
نیکخواهانش پیوسته بشادی و به عز
بدسکالانش همواره به تیمار و ندم
دست و پای از تن دشمنش جدا باد بتیغ
تا خزد دشمن چون مارهمیشه به شکم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کی نشینیم نگارا من و تو هر دوبهم
کی نهم روی بدان روی و بدان زلف بخم
هوش مصنوعی: کبک می‌گوید: ای محبوب، چه زمانی کنار هم خواهیم نشست؟ وقتی که من و تو هر دو به هم نزدیک باشیم و من بتوانم با آن چهره زیبا و آن موهای خوش حالتت دیدار کنم.
چندازین فرقت و بر جان ز غم فرقت رنج
چند ازین دوری و بر دل ز پی دوری غم
هوش مصنوعی: چقدر از این جدایی و دوری رنج می‌برم، چقدر غم از این فراق بر جان و دل من نشسته است.
آب و آتش به تکلف بهم آیند همی
چه فتاده ست که ماهیچ نیاییم بهم
هوش مصنوعی: آب و آتش به زحمت کنار هم می‌آیند، چه اتفاقی افتاده که ما هیچ‌گاه نتوانیم با هم باشیم؟
چونکه در نیکوییت بر من و بر تو ستمست
ما بر اینگونه ستم دیده و ناکرده ستم
هوش مصنوعی: هرگاه که در نیکی‌های تو بر من و بر تو بی‌عدالتی وجود داشته باشد، ما در برابر این ظلم‌های نادیده و بی‌دلیل، دچار رنج می‌شویم.
کاشکی کار من و توبه درم راست شدی
تا من از بهر ترا کردمی از دیده درم
هوش مصنوعی: ای کاش که من و توبه‌ام به درستی و راستی رسیدگانی داشته باشیم، تا من به خاطر تو بتوانم اشک‌هایم را از چشمانم بریزم.
یاد کرد درم از دیده چرا باید کرد
مرمرا با کرم خواجه درم ناید کم
هوش مصنوعی: چرا باید از یاد تو به خاطر زحمات و لطف‌هایی که به من کرده‌ای، گله کنم؟ در حالی که همه خوبی‌ها و مهربانی‌های تو به قدری زیاد است که نمی‌توانم حتی کمی از آنها را فراموش کنم.
خواجه سید بوسهل عراقی که بفضل
نه عرب دیده چنو بار خدا و نه عجم
هوش مصنوعی: خواجه سید بوسهل عراقی به فضلی دست یافته که نه به واسطهٔ عرب بودنش و نه به خاطر عجم بودنش، بلکه به برکت خود خداوند است.
آنکه زو بیشتر و پیشتر اندر همه فضل
بر سلطان ملک مشرق ننهاد قدم
هوش مصنوعی: کسی که در همه فضایل و دانش‌ها، از او بالاتر و برتر نیست و هیچ‌کس مانند او در دربار پادشاه سرزمین مشرق حضور ندارد.
هر کجا از کف او وز دل او یاد کنی
یاد کردی ز سخا یاد نمودی ز کرم
هوش مصنوعی: هر جا که به یاد او یا از دل او سخن بگویی، در واقع از سخاوت و بخشش او یاد کرده‌ای.
گر تو گویی که مر اورا به کرم نیست نظیر
همه گویند بلی و همه گویند نعم
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی که او در بخشندگی همتا ندارد، همه می‌گویند بله و همه تأیید می‌کنند.
نتوان کرد بتدبیر فراوان و بتیغ
آنچه او داند کردن به دوات و به قلم
هوش مصنوعی: با تدبیر و تدبیر زیاد نمی‌توان به نتیجه‌ای رسید؛ آنچه که او می‌داند، به چاقو و ابزارهایی که در اختیار داریم، قابل انجام نیست.
به هنر ملک جهان زیر قلم کرد و سزید
که بزرگان جهان را به قلم کرد خدم
هوش مصنوعی: با هنر خود، تمام عالم را زیر نظر گرفته و شایسته است که افراد بزرگ جهان را با نوشتن و قلم خود خدمت کند.
پس از ایزد به دوات و قلم فرخ اوست
روزی لشکر سلطان و همه خیل و حشم
هوش مصنوعی: بعد از خداوند، نیکی و خوشبختی از دوات و قلم به وجود می‌آید، زیرا روزی و روزگار لشکر سلطان و تمام سپاهیان و خدمات آنها نیز به همین وسایل مرتبط است.
آصف است او و ملک جم پیمبر بقیاس
آری او آصف باشد چو ملک باشد جم
هوش مصنوعی: او مانند آصف است و ملک جمشید را با پیامبر مقایسه می‌کند. آیا او نمی‌تواند آصف باشد، اگر ملک جمشید باشد؟
تا شه او را بوزارت بنشانده ست شده ست
صدر دیوان بدو آراسته چون باغ ارم
هوش مصنوعی: او را به مقام وزارت نشاندند و او به عنوان رییس دیوان حضور دارد و به زیبایی مثل باغ ارم آراسته و برافراشته است.
بس ره خوب که در مجلس دیوان ملک
بوجود آورد آن خواجه سید زعدم
هوش مصنوعی: زیبایی‌های فراوانی که در محفل دیوان سالار به وجود آمد، به خاطر وجود آن آقا سید زادگان است.
الم از دلها بر گیردو تابوده هگرز
بر دل کس ننهاده ست به یکموی الم
هوش مصنوعی: درد و رنجی که در دل‌ها وجود دارد، می‌تواند با یک اشاره از بین برود. اما اگر این درد در دل کسی نشسته باشد، به سادگی نمی‌توان آن را برداشت.
از کریمی چو در آید بر او زایر او
از کریمی چو شمن گردد و زایر چو صنم
هوش مصنوعی: وقتی شخصی با کرامت و بزرگواری روبرو می‌شود، آن بزرگوار به او توجه می‌کند و زایر (شخصی که دیدار کرده) را مورد محبت قرار می‌دهد. اما اگر این بزرگواری به طور غیرمؤدبانه و بی‌احترامی رفتار کند، زایر نیز به او مانند یک بت می‌نگرد و دچار بی‌احترامی و نفرت می‌شود.
ابر خوانی کف او را بگه جود مخوان
کز کف خواجه درم بارد و از ابر دیم
هوش مصنوعی: ابر را نمی‌توان به نشانه بخشش و سخاوت دانست، چرا که بارش از دست خواجه، فقط در قالب درهم‌هاست و نه از روی مهربانی.
بخشش ابر نگویند بر بخشش او
سخن از جوی نرانند بر وادی زم
هوش مصنوعی: بخشش ابر را نمی‌توان با بخشش او مقایسه کرد، همان‌طور که در وادی زمین، سخن از جوی نمی‌رانند.
مدحت آنست که بد را بسخن خوب کند
چو جز این گفتی آن مدح همه باشد ذم
هوش مصنوعی: مدح وقتی واقعی است که بتوانی از چیزهای منفی با کلمات زیبا صحبت کنی. اگر فقط به بیان نکات منفی بپردازی، در حقیقت، آن مدح به نوعی ملامت تبدیل می‌شود.
ابر پیش کف او همچو بر یم شمرست
زشت باشد که بگویی به شمر ماند یم
هوش مصنوعی: ابر در مقابل دست او مانند بر دریای خروشان است و زشت است که بگوییم این ابر به دریا شباهت دارد.
او به رادی و جوانمردی معروفترست
زانکه باران بزاینده به تری و به نم
هوش مصنوعی: او به نیکی و جوانمردی بیشتر شناخته شده است، مانند بارانی که خاک را زنده می‌کند و زندگی به آن می‌بخشد.
هر کجا گویی بوسهل وزیر شه شرق
همه گویند کریم و سخی و خوب شیم
هوش مصنوعی: هرجا نام بوسهل، وزیر شاه شرق به میان بیاید، همه او را با صفاتی مانند بخشنده، بزرگوار و انسان نیکو یاد می‌کنند.
لاجرم روی بزرگان همه سوی در اوست
حاجبند ایشان گویی و در خواجه حرم
هوش مصنوعی: به ناچار، چهره و بزرگی شخصیت‌های بزرگ همواره در برابر درب او قرار دارد. گویی این بزرگان، همچون نگهبانانی هستند که در برابر صاحب‌خانه و حرم او ایستاده‌اند.
تا می لعل گزیده ست به خوبی و به رنگ
تا گل سرخ ستوده ست به دیدار و به شم
هوش مصنوعی: تا وقتی که می، با طعم و رنگ خوشش به دل می‌نشیند، به خوبی نمایان شده است، همچنان که گل سرخی به خاطر زیبایی و حضورش ستایش می‌شود.
تا بود شادی جایی که بود زاری زیر
تا بود رامش جایی که بود ناله بم
هوش مصنوعی: تا زمانی که شادی و سرور وجود دارد، غم و اندوه نیز هست. جایی که خوشی است، ممکن است صدای ناله و گریه هم شنیده شود.
شادمان باد و بشادی وطرب نوش کناد
باده از دست بتی خوبتر از بدر ظلم
هوش مصنوعی: خوشحال باش و از شادی و لذت بهره‌مند شو، که نوشیدن شراب از دست معشوقی زیبا، بهتر از شب روشن است.
نیکخواهانش پیوسته بشادی و به عز
بدسکالانش همواره به تیمار و ندم
هوش مصنوعی: خیرخواهان همیشه در شادی و خوشی هستند، در حالی که بدسیرت‌ها همواره در درد و رنج به سر می‌برند.
دست و پای از تن دشمنش جدا باد بتیغ
تا خزد دشمن چون مارهمیشه به شکم
هوش مصنوعی: دست و پای دشمنش با شمشیر جدا شود تا دشمن همیشه مانند مار به شکم خزیده و نتواند به راحتی حرکت کند.