گنجور

شمارهٔ ۱۲۳ - در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی گوید

بنفشه زلف من آن سرو قد سیم اندام
بر من آمد وقت سپیده دم به سلام
درست گفتی کز عارضش برآمده بود
گه فرو شدن تیره شب سپیده بام
ز عود هندی پوشیده بر بلور زره
ز مشک چینی پیچیده بر صنوبر دام
به حلقه کرده همی جعد او حکایت جیم
به پیچ کرده همی زلف او حکایت لام
به لابه گفتمش ای ماهروی غالیه موی
که ماه روشنی از روی تو ستاند وام
ترا هزاران حسنست و صد هزار حسود
چرا ز خانه برون آمدی درین هنگام
چه گفت، گفت خبر یافتم که نزد شما
ز بهر راه بر اسبان همی کنند لگام
چه گفت، گفت که ای در جفا نکرده کمی
چه گفت گفت که ای در وفا نبوده تمام
شخوده روی برون آمدم ز خانه به کوی
به رنگ چون شبه کرده رخ چو نقره خام
مرا بگوی کز اینجا چگونه خواهی رفت
نه با تو توشه راه و نه چاکر و نه غلام
برادران و رفیقان تو همه بنوا
تو بینوا و به دست زمانه داده زمام
تو داده‌ای به ستم زر و سیم خویش به باد
تو کرده‌ای به ستم روز خویش ناپدرام
چرا به هم نکنی زر و سیم خویش به جهد
چرا نگه نکنی کار خویش را فرجام
به خواستن ز کسان خواسته به دست آری
زبهر خواسته مدحت بری به خاص و به عام
بدان طمع که ز دادن بلند نام شوی
بدان دهی که ز پس مر ترا دهد دشنام
ز خواستن به همه حال ننگ باید داشت
اگر به دادن بیهوده جست خواهی نام
نگاه کن که خداوند خواجه سید
ترا چه داد پس مدح اندرین ایام
اگر چنانکه بباید نگاه داشتیی
کنون ز بخشش او سیم داشتی تو ستام
به سیم و زر تو غنی بودی و به جاه غنی
کنون برهنه شدی همچو برکشیده حسام
همی روی سوی درگاه میر خوار و خجل
به کار برده به کف کرده‌ای حلال و حرام
نه با تو زینت خانه نه با تو ساز سفر
بساز ساز سفر پس به فال نیک خرام
بسا که تو به ره اندر، ز بهر دانگی سیم
شکست خواهی خوردن ز پشه وز هَوام
جواب دادم و گفتم مرا بر آنچه گذشت
مکن ملامت ازیرا که نیست جای ملام
کسی به حیلت و جهد از سرشت خویش نگشت
مرا سرشت چنین کرد ایزد علام
هنوز باز نگشتم ز بیکران دریا
که برگرفت ز من سایه تند بار غمام
من آن مهی را خدمت کنم همی که به فضل
چو فضل برمک دارد به در هزار غلام
بسا کسا که چو من سوی خدمتش رفتند
به چاشتگاه غمین، شادمان شدند به شام
هزار کوفته دهر گشت ازو به مراد
هزار تافته چرخ ازو رسید به کام
هر آنکه خدمت او کرد نیکبختی یافت
مجاور در و درگاه اوست بخت مدام
عطای او نه ز دشمن برید و نه از دوست
چنین برد ره آزادگان و خوی کرام
کسی که راه خلافش سپرد تا بزید
مخالفت کند او را حواس و هفت اندام
عطای او به دوام است ز ایرانش را
گمان مبر که جز او کس عطا دهد به دوام
بهر تفضل ازو کشوری به نعمت و ناز
بهر عنایت ازو عالمی به جامه و جام
ثنا خریدن نزدیک او چو آب حلال
درم نهادن در پیش او جو باده حرام
مدیح او شعرا را چو سورة‌الاخلاص
سرای او ادبا را چو کعبت‌الاسلام
چو بندگان مسخر همی سجود کند
زمین همت اورا سپهر آینه فام
به علم و عدل و به آزادگی و نیکخویی
مؤیدست و موفق مقدمست و امام
قلم به دستش گویی بدیع جانوریست
خدای داده مر آنرا بصارت و الهام
به دشمنان لعین آنچه او کند به قلم
به تیغ و تیر همانا نکرد رستم سام
به جنبش قلمی زان او اگر خواهد
هزار تیغ کشیده فرو برد به نیام
زهی ز هر ادبی یافته تمام نصیب
زهی ز هر هنری بهره‌ای گرفته تمام
تو آن مهی که ترا هرچه گویم اندر فضل
تمام ترسخنی سست باشد و سوتام
مرا چه طاقت آنست یا چه مایه آن
که پیش تو سخنی را دهم به نظم نظام
ولیک زینهمه آزادگی و نیکخویی
مرا بگو که بجز خدت تو چاره کدام
مرا که ایزد جز شعر دستگاه نداد
مگر به شعر کنم سوی خدمت تو خرام
همیشه تا نبود ثور خانه خورشید
چنان کجا نبود شیر خانه بهرام
همیشه تا به روش ماه تیزتر ز زحل
همیشه تا به شرف نور پیشتر ز ظلام
جهان به کام تو دارد خدای عزَُوجل
بود مساعد تو ذوالجلال و الاکرام
دل تو باد سوی لهو و چشم سوی نگار
دو گوش سوی سماع و دو دست سوی مدام
هر آنکه دشمن تو باشد و مخالف تو
نیازمند شراب و نیازمند طعام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بنفشه زلف من آن سرو قد سیم اندام
بر من آمد وقت سپیده دم به سلام
هوش مصنوعی: در سپیده دم، دختری با زلفی شبیه بنفشه و قامت زیبا به دیدن من آمد و سلام کرد.
درست گفتی کز عارضش برآمده بود
گه فرو شدن تیره شب سپیده بام
هوش مصنوعی: واقعاً راست گفتی که از چهره‌اش روشنی صبح به وجود آمده بود، زمانی که شب تیره در حال فرو رفتن بود.
ز عود هندی پوشیده بر بلور زره
ز مشک چینی پیچیده بر صنوبر دام
هوش مصنوعی: از عطر چوب عود هند که بر روی بلور زره گذاشته شده و همچنین از عطر مشک چینی که به دور درخت صنوبر پیچیده، بوی خوشی به مشام می‌رسد.
به حلقه کرده همی جعد او حکایت جیم
به پیچ کرده همی زلف او حکایت لام
هوش مصنوعی: موهای مجعد او مانند حلقه‌ای در هم پیچیده است و زلف‌هایش به شکلی جیم مانند، در هم تاب خورده‌اند.
به لابه گفتمش ای ماهروی غالیه موی
که ماه روشنی از روی تو ستاند وام
هوش مصنوعی: به او گفتم ای زیبای با موهای شکسته، که نور ماه به خاطر زیبایی چهره‌ات به سرقت رفته است.
ترا هزاران حسنست و صد هزار حسود
چرا ز خانه برون آمدی درین هنگام
هوش مصنوعی: تو هزاران ویژگی نیکو داری و خیلی‌ها به تو حسادت می‌کنند. حالا چرا در این موقعیت از خانه بیرون آمده‌ای؟
چه گفت، گفت خبر یافتم که نزد شما
ز بهر راه بر اسبان همی کنند لگام
هوش مصنوعی: او گفت که شنیده‌ام که در نزد شما برای رفتن بر روی اسب‌ها، آماده‌سازی و مهیا کردن لَگام‌ها انجام می‌شود.
چه گفت، گفت که ای در جفا نکرده کمی
چه گفت گفت که ای در وفا نبوده تمام
هوش مصنوعی: او در پاسخ به بی‌مهری‌اش می‌گوید که در خنجر زدن به من حتی کمی هم کوتاهی نکردی و در وفاداری‌ات هم هیچ نداشتی.
شخوده روی برون آمدم ز خانه به کوی
به رنگ چون شبه کرده رخ چو نقره خام
هوش مصنوعی: با چهره‌ای چون نقره‌ی طبیعی، از خانه بیرون آمدم و به کوچه رفتم.
مرا بگوی کز اینجا چگونه خواهی رفت
نه با تو توشه راه و نه چاکر و نه غلام
هوش مصنوعی: بفرما بگو که از این جا چگونه می‌خواهی بروی، نه تو چیزی برای سفر داری و نه کسی همراهت است.
برادران و رفیقان تو همه بنوا
تو بینوا و به دست زمانه داده زمام
هوش مصنوعی: برادران و دوستان تو همه در سختی و تنگدستی به سر می‌برند و سرنوشت‌شان به دست روزگار رقم خورده است.
تو داده‌ای به ستم زر و سیم خویش به باد
تو کرده‌ای به ستم روز خویش ناپدرام
هوش مصنوعی: تو با پول و ثروت خود به دیگران ظلم کرده‌ای و بر اساس همین ظلم‌ها، روزهای خود را سپری می‌کنی.
چرا به هم نکنی زر و سیم خویش به جهد
چرا نگه نکنی کار خویش را فرجام
هوش مصنوعی: چرا سرمایه و دارایی‌ات را به حال خود رها می‌کنی؟ چرا به سرنوشت و نتیجه‌ کارهایت توجه نمی‌کنی؟
به خواستن ز کسان خواسته به دست آری
زبهر خواسته مدحت بری به خاص و به عام
هوش مصنوعی: اگر از دیگران چیزی بخواهی، به دست می‌آوری و برای رسیدن به خواسته‌ات، باید با مردم (خاص و عام) سخن بگویی و آنها را ستایش کنی.
بدان طمع که ز دادن بلند نام شوی
بدان دهی که ز پس مر ترا دهد دشنام
هوش مصنوعی: اگر گمان کنی با بخشش و دادن، نام نیکو و بلندی پیدا می‌کنی، باید بدان که نتیجه‌اش ممکن است این باشد که پس از آن به تو دشنام داده شود.
ز خواستن به همه حال ننگ باید داشت
اگر به دادن بیهوده جست خواهی نام
هوش مصنوعی: اگر بخواهی چیزی را به هر قیمتی بطلبی، باید خود را در زشتی آن بیافکنی؛ چرا که اگر در این طلب به بیهودگی بیفتی، نام خوبی از تو باقی نخواهد ماند.
نگاه کن که خداوند خواجه سید
ترا چه داد پس مدح اندرین ایام
هوش مصنوعی: به خداوند نگاه کن که چه نعمتی به تو داده است، بنابراین در این زمان‌ها باید او را ستایش کنی.
اگر چنانکه بباید نگاه داشتیی
کنون ز بخشش او سیم داشتی تو ستام
هوش مصنوعی: اگر به خوبی و مطابق با آنچه که باید از نعمت‌ها و بخشش‌های او نگه‌داری می‌کردی، حالا ثروت زیادی به دست آورده بودی.
به سیم و زر تو غنی بودی و به جاه غنی
کنون برهنه شدی همچو برکشیده حسام
هوش مصنوعی: تو با ثروت و قدرتت به چیزی نیازی نداشتی، اما اکنون در برابر زندگی و مشکلات بی‌پناه و عریان مانده‌ای، مانند شمشیری که از غلاف بیرون آمده است.
همی روی سوی درگاه میر خوار و خجل
به کار برده به کف کرده‌ای حلال و حرام
هوش مصنوعی: به سوی درگاه فرمانروایان می‌روی و با حالتی شرمگین، از خودت می‌پرسی که آیا اعمالی که انجام داده‌ای درسته یا نه، در حالی که حلال و حرام را به دست خودت تعیین کرده‌ای.
نه با تو زینت خانه نه با تو ساز سفر
بساز ساز سفر پس به فال نیک خرام
هوش مصنوعی: نه برای من زیبایی خانه توست و نه با تو می‌توانم سفر را آغاز کنم. پس بهتر است با فال خوب حرکت کنی و قدم برداری.
بسا که تو به ره اندر، ز بهر دانگی سیم
شکست خواهی خوردن ز پشه وز هَوام
هوش مصنوعی: شاید تو بر سر نیاز و خواسته‌ات با مشکلاتی مواجه شوی و از چیزهای کوچک و بی‌اهمیت، آسیب ببینی.
جواب دادم و گفتم مرا بر آنچه گذشت
مکن ملامت ازیرا که نیست جای ملام
هوش مصنوعی: گفتم که در مورد اتفاقاتی که افتاده، مرا سرزنش نکن چون جای سرزنش نیست.
کسی به حیلت و جهد از سرشت خویش نگشت
مرا سرشت چنین کرد ایزد علام
هوش مصنوعی: هیچ‌کس با نیرنگ و تلاش نتوانسته است که از ذات و سرشت خود دور شود؛ این چنین بود که خداوند مرا خلق کرد.
هنوز باز نگشتم ز بیکران دریا
که برگرفت ز من سایه تند بار غمام
هوش مصنوعی: من هنوز به ساحل آرامش نرسیده‌ام و هنوز از دریاهای بی‌کران فاصله دارم. غم و اندوهی که بر من سایه افکنده، مثل باران تند بر سرم ریخته است.
من آن مهی را خدمت کنم همی که به فضل
چو فضل برمک دارد به در هزار غلام
هوش مصنوعی: من برای آن ماه زیبا خدمت می‌کنم، زیرا که او به لطف و کرم خود، از در هزاران غلام برتر است.
بسا کسا که چو من سوی خدمتش رفتند
به چاشتگاه غمین، شادمان شدند به شام
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که مانند من به خدمت او رفتند، در صبحگاهی غمگین بودند اما در انتهای روز خوشحال و شاد شدند.
هزار کوفته دهر گشت ازو به مراد
هزار تافته چرخ ازو رسید به کام
هوش مصنوعی: زمان خیلی طولانی گذشت تا هزاران سختی و مشکلات را پشت سر گذاشتیم و در نهایت به آرزوهایمان دست یافتیم. زندگی گاهی پر از چالش‌هاست، اما در پایان، به خواسته‌ها و اهدافمان می‌رسیم.
هر آنکه خدمت او کرد نیکبختی یافت
مجاور در و درگاه اوست بخت مدام
هوش مصنوعی: هر کسی که در خدمت او باشد، خوشبختی را به دست می‌آورد و همیشه در کنار او، سرنوشتش خوب خواهد بود.
عطای او نه ز دشمن برید و نه از دوست
چنین برد ره آزادگان و خوی کرام
هوش مصنوعی: عطای او به گونه‌ای است که نه دشمن می‌تواند از آن بهره‌برداری کند و نه از دوستان. این مسیر مخصوص آزادگان و انسان‌های بزرگوار است.
کسی که راه خلافش سپرد تا بزید
مخالفت کند او را حواس و هفت اندام
هوش مصنوعی: کسی که تصمیم می‌گیرد بر خلاف مسیر درست حرکت کند، به او توجه و تمرکز لازم برای انجام این کار را نخواهد داشت.
عطای او به دوام است ز ایرانش را
گمان مبر که جز او کس عطا دهد به دوام
هوش مصنوعی: بخشندگی او همیشگی است، از ایران انتظار نداشته باش که کسی جز او دائماً بخشنده باشد.
بهر تفضل ازو کشوری به نعمت و ناز
بهر عنایت ازو عالمی به جامه و جام
هوش مصنوعی: برای بهره‌مندی از رحمت او، کشوری سرشار از نعمت و لذت به وجود آمده و به خاطر لطف او، جهانی با زیبایی و شکوه در تن و ظرفی فراهم گشته است.
ثنا خریدن نزدیک او چو آب حلال
درم نهادن در پیش او جو باده حرام
هوش مصنوعی: ستایش و قدردانی از کسی که در مقابل او به مانند گذاشتن آب پاک و حلال است، همچون قرار دادن شراب ممنوع و حرام در مقابل اوست.
مدیح او شعرا را چو سورة‌الاخلاص
سرای او ادبا را چو کعبت‌الاسلام
هوش مصنوعی: ستایش او برای شاعران مانند سوره اخلاص است و برای ادبا همچون کعبه اسلام می‌باشد.
چو بندگان مسخر همی سجود کند
زمین همت اورا سپهر آینه فام
هوش مصنوعی: وقتی بندگان به صورت خاضعانه به سجده می‌افتند، زمین نیز با تمام وجود به او احترام می‌گذارد و آسمان مانند آینه‌ای زرق و برق‌دار، او را منعکس می‌کند.
به علم و عدل و به آزادگی و نیکخویی
مؤیدست و موفق مقدمست و امام
هوش مصنوعی: این فرد با علم و عدالت، آزادمنشی و نیک‌نودی خود در مسیر موفقیت و پیشوایی قرار دارد و مورد تایید است.
قلم به دستش گویی بدیع جانوریست
خدای داده مر آنرا بصارت و الهام
هوش مصنوعی: او با قلمش همچون موجودی تازه و خلاق به نظر می‌رسد، که خدای بزرگ به او بینش و الهام بخشیده است.
به دشمنان لعین آنچه او کند به قلم
به تیغ و تیر همانا نکرد رستم سام
هوش مصنوعی: هر کاری که دشمنان بدخواه انجام می‌دهند، حتی اگر با شمشیر و تیر باشد، به هیچ وجه به اندازه کارهایی که رستم سام با قلم و سخن می‌کند، تاثیرگذار نیست.
به جنبش قلمی زان او اگر خواهد
هزار تیغ کشیده فرو برد به نیام
هوش مصنوعی: اگر او بخواهد، با حرکت قلمش می‌تواند هزار تیغ را به راحتی به درون غلاف برگرداند.
زهی ز هر ادبی یافته تمام نصیب
زهی ز هر هنری بهره‌ای گرفته تمام
هوش مصنوعی: چه سخنانی زیبا و دلنشین! هرکسی از هر خوبی و فضیلتی، بهره‌ای کامل برده است و از هر هنری، سهمی بزرگ گرفته.
تو آن مهی که ترا هرچه گویم اندر فضل
تمام ترسخنی سست باشد و سوتام
هوش مصنوعی: تو آن ماهی که هر چه در مورد فضیلت و خوبی‌ات بگویم، هر سخن من محکم‌تر و شایسته‌تر از آن نخواهد بود.
مرا چه طاقت آنست یا چه مایه آن
که پیش تو سخنی را دهم به نظم نظام
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم توانایی این را داشته باشم که سخنی را به ترتیب و نظم در حضور تو بیان کنم؟
ولیک زینهمه آزادگی و نیکخویی
مرا بگو که بجز خدت تو چاره کدام
هوش مصنوعی: اما از تمام اینها، آزادی و نیک‌نفسی من را بگو که به جز خدمت تو، راه دیگری ندارم.
مرا که ایزد جز شعر دستگاه نداد
مگر به شعر کنم سوی خدمت تو خرام
هوش مصنوعی: من را که خدا جز شعر و هنرمندی به من نداده است، همین شعر را به سوی تو می‌آورم و خدمتت تقدیم می‌کنم.
همیشه تا نبود ثور خانه خورشید
چنان کجا نبود شیر خانه بهرام
هوش مصنوعی: در زمانی که خورشید در برج ثور نبود، شیر خانه بهرام نیز وجود نداشت. این به این معناست که هر چیز در زمان و مکان خاص خود رخ می‌دهد و وابسته به شرایط خاصی است.
همیشه تا به روش ماه تیزتر ز زحل
همیشه تا به شرف نور پیشتر ز ظلام
هوش مصنوعی: نوری که درخشان‌تر از ماه است، همیشه بر زهره (نقطه‌ای در آسمان) می‌تابد و نورش از تاریکی جلوتر است. این تصویر نشان‌دهنده برتری و درخشندگی نور نسبت به شب و تاریکی است.
جهان به کام تو دارد خدای عزَُوجل
بود مساعد تو ذوالجلال و الاکرام
هوش مصنوعی: جهان به نفع و خواسته‌های تو حرکت می‌کند و خدایی که بزرگ و با عظمت است، در کنار تو و حامی توست.
دل تو باد سوی لهو و چشم سوی نگار
دو گوش سوی سماع و دو دست سوی مدام
هوش مصنوعی: دل تو در پی خوشی و لذت است، چشمانت به سوی معشوق می‌نگرند، گوش‌هایت به آهنگ و موسیقی گوش سپرده‌اند و دستانت به کارهای مداوم مشغولند.
هر آنکه دشمن تو باشد و مخالف تو
نیازمند شراب و نیازمند طعام
هوش مصنوعی: هر کسی که با تو دشمنی کند و با تو اختلاف داشته باشد، در واقع به نوشیدنی و غذا احتیاج دارد.