گنجور

شمارهٔ ۱۲۱ - در مدح عضدالدوله امیر یوسف سپاهسالار گوید

ای ز سیمینه فکنده در بلورینه مدام
هم بساعد چون بلوری هم بتن چون سیم خام
سرو داری ماه بار و ماه داری لاله پوش
لاله داری باده رنگ و باده داری لعل فام
زلف تو مشک سیاه و جعد تو شمشاد تر
قد تو سرو بلند و روی تو ماه تمام
زلف تو دامست و دایم بر دو رخ گسترده دام
گر نه صیادی چه حاجت دام گستردن مدام
ور همیگویی بگیرم تا مرا گردد حلال
دل بتو بخشیدم و بخشیده کی باشد حرام
دل بتو دادم تو نیز از روی رحمت گه گهی
نیکویی کن با من و از من سوی دل بر پیام
عاشقم برتو و چون دانی که بر تو عاشقم
عاشقم خوانی همی اندر میان خاص و عام
عاشقم آری و لیکن نام من عاشق مکن
مرمرا ای ماه منظر مادح میرست نام
میر یوسف یادگار نصر الدین آنکه دین
زو همی گردد قوی و زو همی گیرد قوام
پیش سایل زر بر افشاند به هنگام جواب
پیش نحوی موی بشکافد به هنگام کلام
جز ز شاه شرق سلطان فضل او بر هر شهی
همچنان دانم که فضل نور باشد برظلام
بس بیابان بادسا و کوهها کوبا ملک (؟)
هم محلها بریمه کرده ست او از حسام (؟)
رایتش ساکن نگردد یک زمان در یک زمین
رخشش آرامش نگیرد ساعتی در یک مقام
از نهیب خنجر خونخوار او روز نبرد
خون برون آید بجای خوی عدو را از مسام
گر ز تیغش تافتی آتش فشاندی آفتاب
ورز کفش خاستی دینار باریدی غمام
ماهی اندرآب روشن راه چون داند برید
هم بدانسان راه برد تیر او اندر عظام
ای امارت را چو جمشید، ای ولایت را چو جم
ای شجاعت را چو سهراب ای سیاست را چو سام
هم موفق پادشاهی هم مظفر شهریار
هم مؤید رای میری، هم همایون فرهمام
با همه پیغمبران اندر فضیلت همسری
جز که از ایزد نیاوردی بما وحی و کلام
از پی قدر و بزرگی روز می خوردن ترا
آسمان خواهد که باشد ساقی و خورشید جام
روز رزم و روز بزم اندر هنر داری هنر
هم سرافراز ملوکی هم سر افراز کرام
حاتم طایی که چندین نام دارد در سخا
اشتری کشتی و دادی سایلی را زو طعام
تو زمال خویش نندیشی و هم بدهی به طبع
گر ثواب از تو بخواهد سایلی روز قیام
از فراوان طوف سایل گرد قصرت روز و شب
قصر تو نشناسد ای خسرو کس از بیت الحرام
بس نیاید تا زدینار تو چون شداد عاد
سایل تو خانه را زرین کند دیوار و بام
عالمی زرین کنی چون بر نهی باده به دست
کشوری پر خون کنی چون بر کشی تیغ زنیام
یک سوار از موکب تو و ز عدو پنجاه پیل
صد سوار از موکب بدخواه و از تو یک غلام
رایت تو سایه افکنده ست بر دریای سند
کی بود شاها که سایه افکند برکوه شام
اسب تو هنگام جستن نسبتی دارد ز باد
وقت آسایش نهادی دارد از کوه سیام
گر ز غزنینش برانگیزی بوقت چاشتگاه
بگذراند مر ترا از شام پیش از وقت شام
آن زمان هشیارتر باشد که در پوشی زره
وان زمان بیدارتر باشد که بر گیری حسام
تا ندیدم مرکبت را من ندانستم که هست
باد را سیمین رکاب و کوه را زرین ستام
ای به هر رایی موافق، ای به هر کاری مصیب
ای به هر علمی ستوده، ای به هر فضلی تمام
هر که را بینم مهیا بینم اندر شکر تو
همچو من کز نعمت تو بهره ای دارم تمام
شکر تو بر من فراوان واجبست ای شهریار
از فراوانی ندانم گفت شکرت را کدام
چیست نیکوتر زجاه، از تو رسیدستم به جاه
چیست شیرین تر ز کام، از تو رسیدستم به کام
مدح گفتن مر ترا آسان بود زیرا که تو
عاشق خوی کرامی، دشمن خوی لئام
در خصال تو شهنشاها چنان آمد مدیح
کز مدیح تو صدف لؤلؤ همیخواهد به وام
ازفراوان مدح کاندر خلق تو پایم همی
خویشتن راباز نشناسم همی از بوتمام
تا بود چون روی رومی، روزتابان و سپید
تا بود چون روی زنگی، شب دژم گون و نفام
تا چو سیمین دستی اندر آستین شعرا همی
سر بر آرد پیش روز ار پیش مشرق صبح تام
عمر تو پاینده باد و نعمت تو با بقا
بخت تو پیروز باد و دولت تو با نظام
روز و شب خورشید و ماه از روی عجز و انکسار
آید اندر درگه عالیت از بهر سلام
عیدرا شادان گذار و ناطلب کرده بیاب
ز ایزد پاداش ده پاداشن ماه صیام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ز سیمینه فکنده در بلورینه مدام
هم بساعد چون بلوری هم بتن چون سیم خام
هوش مصنوعی: ای کسی که از جنس نقره در بلور مدام خوابیده‌ای، همواره مانند بلور با لطافت و زیبایی و هم چون سیم خام با طراوت و تازگی هستی.
سرو داری ماه بار و ماه داری لاله پوش
لاله داری باده رنگ و باده داری لعل فام
هوش مصنوعی: تو درخت سرو را داری و درخشندگی و زیبایی ماه را به نمایش می‌گذاری. همچنین، لاله‌های سرخ را در دستانت داری و باده‌ای با رنگ و طعم لعل را نیز نگه داشته‌ای.
زلف تو مشک سیاه و جعد تو شمشاد تر
قد تو سرو بلند و روی تو ماه تمام
هوش مصنوعی: موهای تو به سیاهی مشک است و حالت بافت موهایت مانند شاخه‌های شمشاد است. قامتت بلند مانند سرو و چهره‌ات همچون ماه کامل می‌درخشد.
زلف تو دامست و دایم بر دو رخ گسترده دام
گر نه صیادی چه حاجت دام گستردن مدام
هوش مصنوعی: زلف تو مثل دام است و همیشه بر دو صورتت پخش شده، اگر نه، صیاد چه نیازی به پهن کردن دائم دام دارد؟
ور همیگویی بگیرم تا مرا گردد حلال
دل بتو بخشیدم و بخشیده کی باشد حرام
هوش مصنوعی: اگر بگویی که من را بگیر، تا حلالم شود، دل را به تو بخشیدم و بخششی که انجام داده‌ام هرگز حرام نمی‌شود.
دل بتو دادم تو نیز از روی رحمت گه گهی
نیکویی کن با من و از من سوی دل بر پیام
هوش مصنوعی: من قلب و احساساتم را به تو سپردم، حالا از سر رحم و محبت گاهی نیکی و خوبی با من داشته باش و از من به دل خود پیام بفرست.
عاشقم برتو و چون دانی که بر تو عاشقم
عاشقم خوانی همی اندر میان خاص و عام
هوش مصنوعی: من به تو عشق می‌ورزم و وقتی که می‌دانی به تو عاشق هستم، در میان مردم خاص و عام، مرا هم عاشق می‌خوانی.
عاشقم آری و لیکن نام من عاشق مکن
مرمرا ای ماه منظر مادح میرست نام
هوش مصنوعی: من عاشق هستم، اما نام من را عاشق نگذار. ای ماه زیبا، نگذار دیگران درباره‌ام حرف بزنند و مرا ستایش کنند.
میر یوسف یادگار نصر الدین آنکه دین
زو همی گردد قوی و زو همی گیرد قوام
هوش مصنوعی: یوسف، یادگار نصرالدین، کسی است که دین از او تقویت می‌شود و به واسطه او استواری می‌یابد.
پیش سایل زر بر افشاند به هنگام جواب
پیش نحوی موی بشکافد به هنگام کلام
هوش مصنوعی: در هنگام جواب دادن به سوال کنندگان، طلا در برابر آن‌ها ریخته می‌شود و در زمان صحبت کردن، شخصی مانند یک نحوی، به دقت به جزئیات می‌پردازد.
جز ز شاه شرق سلطان فضل او بر هر شهی
همچنان دانم که فضل نور باشد برظلام
هوش مصنوعی: جز از پادشاه شرق، هیچ‌کس را نمی‌شناسم که به اندازه او فضیلت داشته باشد. همان‌طور که روشنایی فضیلت بر تاریکی می‌افزاید.
بس بیابان بادسا و کوهها کوبا ملک (؟)
هم محلها بریمه کرده ست او از حسام (؟)
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن سرزمین‌های وسیع و کوه‌های بلند می‌پردازد که به نظر می‌رسد در آن‌ها حسام (شاید به معنای شمشیر یا قدرت) تأثیرگذار بوده و فضایی را ایجاد کرده است که همگان را مشغول و درگیر کرده است. به نوعی اشاره به دشواری‌ها و چالش‌های موجود در این سرزمین‌ها دارد که شاید به نوعی مرتبط با قدرت و رهبری باشد.
رایتش ساکن نگردد یک زمان در یک زمین
رخشش آرامش نگیرد ساعتی در یک مقام
هوش مصنوعی: برنشین روی یک زمین دائماً نمی‌ماند و جلوه‌اش همیشه در یک جای ثابت آرام نمی‌گیرد.
از نهیب خنجر خونخوار او روز نبرد
خون برون آید بجای خوی عدو را از مسام
هوش مصنوعی: از صدای ترسناک خنجر قاتل او، در روز جنگ خون می‌ریزد و به جای خصمانه‌ای، دشمن را به مسام می‌آورد.
گر ز تیغش تافتی آتش فشاندی آفتاب
ورز کفش خاستی دینار باریدی غمام
هوش مصنوعی: اگر از تیغ او جان سالم به در ببری، مانند آفتاب درخشان خواهی شد. و اگر از زیر پاهای او بلند شوی، مانند باران دینار بر زمین می‌بارد.
ماهی اندرآب روشن راه چون داند برید
هم بدانسان راه برد تیر او اندر عظام
هوش مصنوعی: ماهی در آب صاف نمی‌داند که چگونه راه خود را پیدا کند، اما تیر او (درست همان‌طور که تیر به هدف می‌زند) در بدنِ (عظام) درختان و گیاهان نیز می‌تازد.
ای امارت را چو جمشید، ای ولایت را چو جم
ای شجاعت را چو سهراب ای سیاست را چو سام
هوش مصنوعی: تو ای که همچون جمشید در عظمت و برجستگی هستی، و همچون جم در مقام رهبری و حکومت، و همانند سهراب در شجاعت و دلاوری، و مانند سام در تدبیر و سیاست.
هم موفق پادشاهی هم مظفر شهریار
هم مؤید رای میری، هم همایون فرهمام
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌ها و صفات مثبت پادشاه و حاکم می‌پردازد. اشاره به موفقیت، پیروزی، حمایت از رای و تدبیر قوی حاکم دارد و همچنین نشان‌دهندهٔ خیر و نیکی در حاکمیت اوست. به عبارت دیگر، این ویژگی‌ها نمایانگر شخصیت و توانمندی‌های یک پادشاه خوب و عظیم است.
با همه پیغمبران اندر فضیلت همسری
جز که از ایزد نیاوردی بما وحی و کلام
هوش مصنوعی: هیچ‌کسی از پیغمبران در مورد فضیلت همسری، به ما چیزی نگفته است، جز اینکه از سوی خداوند وحی و کلامی در این باره نازل شده باشد.
از پی قدر و بزرگی روز می خوردن ترا
آسمان خواهد که باشد ساقی و خورشید جام
هوش مصنوعی: برای دستیابی به قدرت و عظمت، باید از روزگار بهره‌برداری کنی، زیرا آسمان به تو اجازه می‌دهد که همچون سَاقی باشی و خورشید در دستت قرار گیرد.
روز رزم و روز بزم اندر هنر داری هنر
هم سرافراز ملوکی هم سر افراز کرام
هوش مصنوعی: در روزهای جنگ و در روزهای جشن، تو در هنر توانا هستی؛ هنرت هم باعث افتخار پادشاهی است و هم موجب سر بلندی کریمان.
حاتم طایی که چندین نام دارد در سخا
اشتری کشتی و دادی سایلی را زو طعام
هوش مصنوعی: حاتم طایی که به سخاوت مشهور است، یک شتر بارکش را برای کمک به دیگران قربانی کرد و به یک گدایی غذا داد.
تو زمال خویش نندیشی و هم بدهی به طبع
گر ثواب از تو بخواهد سایلی روز قیام
هوش مصنوعی: تو نگران عاقبت کار خود نباش و به طبیعت خودت توجه کن، زیرا اگر روز قیامت کسی از تو پاداشی بخواهد، خودت را برای آن آماده کن.
از فراوان طوف سایل گرد قصرت روز و شب
قصر تو نشناسد ای خسرو کس از بیت الحرام
هوش مصنوعی: از شدت بادی که می‌وزد، کاخ تو در روز و شب نمی‌تواند شناخته شود، ای پادشاه، هیچ‌کس از حریم مقدس تو خبر ندارد.
بس نیاید تا زدینار تو چون شداد عاد
سایل تو خانه را زرین کند دیوار و بام
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو بر دشمنان خود مانند شداد و عاد پیروز نشوی، خانه‌ات با طلا نخواهد درخشید و دیوار و بام تو زینت نخواهد گرفت.
عالمی زرین کنی چون بر نهی باده به دست
کشوری پر خون کنی چون بر کشی تیغ زنیام
هوش مصنوعی: اگر با شرابینی که به دست کسی عالم را زینت می‌بخشد، دنیایی را زیبا کنی، و با کشیدن شمشیری خون زیادی را در سرزمینت بریزی، چه تاثیری خواهد داشت؟
یک سوار از موکب تو و ز عدو پنجاه پیل
صد سوار از موکب بدخواه و از تو یک غلام
هوش مصنوعی: یک سوار از جانب تو و پنجاه فیل از دشمن، اما صد سوار از موکب بدخواه و از تو فقط یک غلام وجود دارد. این نشان می‌دهد که قدرت و عظمت تو به اندازه‌ای است که حتی یک نفر از تو هم کافیست، در حالی که دشمن با وجود تعداد زیاد، در برابر تو ناتوان است.
رایت تو سایه افکنده ست بر دریای سند
کی بود شاها که سایه افکند برکوه شام
هوش مصنوعی: سایه تو بر روی دریای سند افتاده است، چه کسی است ای شاه که می‌تواند بر کوه شام سایه بیفکند؟
اسب تو هنگام جستن نسبتی دارد ز باد
وقت آسایش نهادی دارد از کوه سیام
هوش مصنوعی: اسب تو زمانی که می‌پرد، شباهتی به باد دارد و در زمان آرامش، آرامش کوه سیاه را به یاد می‌آورد.
گر ز غزنینش برانگیزی بوقت چاشتگاه
بگذراند مر ترا از شام پیش از وقت شام
هوش مصنوعی: اگر از غزنین برخیزد و در صبح زود تو را پیش از غروب از شام عبور دهد، این نشان‌دهنده‌ی اهمیت آن زمان و موقعیت‌هاست.
آن زمان هشیارتر باشد که در پوشی زره
وان زمان بیدارتر باشد که بر گیری حسام
هوش مصنوعی: آنگاه انسان هوشیارتر خواهد بود که از زره ای بر تن داشته باشد و در زمانی که شمشیری در دست گیرد، بیدارتر خواهد شد.
تا ندیدم مرکبت را من ندانستم که هست
باد را سیمین رکاب و کوه را زرین ستام
هوش مصنوعی: تا وقتی که مرکب تو را ندیدم، ندانستم که باد، به مانند رکاب نقره‌ای و کوه، به شکل زربفت است.
ای به هر رایی موافق، ای به هر کاری مصیب
ای به هر علمی ستوده، ای به هر فضلی تمام
هوش مصنوعی: ای کسی که هر نظری با تو سازگار است، ای که در هر کاری موفق و اقبال داری، ای که در هر علمی مورد ستایش قرار می‌گیری، ای که در هر فضیلتی کامل و بی‌نظیر هستی.
هر که را بینم مهیا بینم اندر شکر تو
همچو من کز نعمت تو بهره ای دارم تمام
هوش مصنوعی: هر کسی را که می‌بینم، او را آماده و سرشار از نعمت‌های تو می‌یابم، مانند من که از بخشش‌های تو بهره‌مند هستم.
شکر تو بر من فراوان واجبست ای شهریار
از فراوانی ندانم گفت شکرت را کدام
هوش مصنوعی: ای پادشاه، شکرگزاری من نسبت به تو بسیار از واجبات است، اما به خاطر فراوانی خوبی‌هایت نمی‌دانم چگونه باید شکرگزاریت را به جا آورم.
چیست نیکوتر زجاه، از تو رسیدستم به جاه
چیست شیرین تر ز کام، از تو رسیدستم به کام
هوش مصنوعی: بهتر از مقام و مرتبه‌ای که دارم چیست، وقتی به جای تو به آنجا رسیده‌ام؟ و چه چیزی شیرین‌تر از لذتی که از تو به دست آورده‌ام وجود دارد؟
مدح گفتن مر ترا آسان بود زیرا که تو
عاشق خوی کرامی، دشمن خوی لئام
هوش مصنوعی: ستایش تو برایم راحت است، چرا که تو عاشق خوی بزرگواران هستی و دشمن خوی فاسدها.
در خصال تو شهنشاها چنان آمد مدیح
کز مدیح تو صدف لؤلؤ همیخواهد به وام
هوش مصنوعی: در ویژگی‌ها و صفات تو، ستایش و تمجید چنان است که حتی صدف‌ها هم خواهان لؤلؤ و مروارید از تو هستند.
ازفراوان مدح کاندر خلق تو پایم همی
خویشتن راباز نشناسم همی از بوتمام
هوش مصنوعی: از بس که تو را ستایش می‌کنم، دیگر خودم را نمی‌شناسم و همه چیز را فراموش کرده‌ام.
تا بود چون روی رومی، روزتابان و سپید
تا بود چون روی زنگی، شب دژم گون و نفام
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهره اش مانند روی رومیان درخشان و سفید باشد، روز روشن و شادی بخش است، اما اگر چهره اش مثل چهره زنگی باشد، شب تاریک و غم انگیز خواهد بود.
تا چو سیمین دستی اندر آستین شعرا همی
سر بر آرد پیش روز ار پیش مشرق صبح تام
هوش مصنوعی: به هنگام صبح که نور خورشید از سمت مشرق برمی‌خیزد، پنجره‌ها و دستانی که در آستین دارند، به آرامی بالا می‌آید و خود را نمایان می‌کند.
عمر تو پاینده باد و نعمت تو با بقا
بخت تو پیروز باد و دولت تو با نظام
هوش مصنوعی: خوشبختی و موفقیت تو همیشه باقی بماند، زندگی‌ات طولانی و نعمت‌های تو پایدار باشد.
روز و شب خورشید و ماه از روی عجز و انکسار
آید اندر درگه عالیت از بهر سلام
هوش مصنوعی: روز و شب، خورشید و ماه با حالتی از ضعف و ناچیزی به درگاه عظمت تو می‌آیند تا سلامی بگویند.
عیدرا شادان گذار و ناطلب کرده بیاب
ز ایزد پاداش ده پاداشن ماه صیام
هوش مصنوعی: عید را با شادی و خوشحالی پشت سر بگذار و از خداوند پاداشی که برای روزه‌داران در نظر گرفته شده است، درخواست کن.