گنجور

شمارهٔ ۱۲۰ - در مدح میر ابو یعقوب عضدالدوله یوسف بن ناصر الدین

روز خوش گشت و هوا صافی وگیتی خرم
آبها جاری و می روشن و دلها بی غم
باغ پنداری لشکر گه میرست که نیست
ناخنی خالی از مطرد و منجوق و علم
خاک هر روزی بی عطر همی گیرد بوی
آسمان هر شب بی ابر همی بارد نم
بر هر انگشت زمین گویی هر روز مدام
دست نقاش همی نقش نگارد به قلم
هر کجا در نگری سبزه بودپیش دو چشم
هر کجا در گذری گل سپری زیر قدم
کاشکی خسرو غزنین سوی غزنین رودی
که ره غزنین خرم شد و غزنین خرم
بر کشیدند به کهساره غزنین دیبا
در نوشتند ز کهپایه غزنین ملحم
کوه غزنین ز پی خسرو زر زاد همی
زاید امروز همی زمرد ویاقوت بهم
بر لب رود ودر باغ امیر از گل نو
گستریده ست تو پنداری وشی معلم
من و غزنین و لب رود و در باغ امیر
چه در باغ امیر و چه در باغ ارم
باده لعل به دست اندر چون لعل عقیق
ساقی طرفه به پیش اندر چون طرفه صنم
گاه گوییم که چنگی! تو به چنگ اندر یاز
گاه گوییم که نایی! تو به نای اندر دم
شادمانه من و یاران من از خدمت میر
هر یکی ساخته از خدمت او مال وخدم
نعمت میر همی گوید بنشین و بخور
دولت میر همی گویدبگراز و بچم
دولت میر مؤید پسر ناصر دین
عضد دولت یوسف سپه آرای عجم
آنکه اوتابه سپه داری بر بست کمر
گم شداز روی زمین نام و نشان رستم
شهریاران زمین ناموران کیهان
همه خواهند که گردند مر او را زحشم
نامداران جهان خاک پی میر منند
همه خواهند که باشند مر اورا زخدم
چشم و روی همه میران و بزرگان سوی اوست
چون بود روی همه جنتیان سوی حرم
گر به رزم آید، گویی که به رزم آمد سام
ور به بزم آید، گویی که به بزم آمد جم
آن مبارز که بر آماج دوگان چرخ کشید
نتواند که دهد نرم کمانش را خم
قلعه خالی کند از خصم زبر دست به تیر
همچو خالی کند از شیر به شمشیر اجم
اندر آن کشور کو تیغ بر آرد ز نیام
کس نپردازد یک روز به سور از ماتم
نه قوی دل کند افکنده او را تعویذ
نه سخنگوی کند خسته او را مرهم
سکته را ماند سهم و فزعش روز نبرد
که بیک ساعت بر مرد فرو گیرد دم
شیر غرنده که او را دید از هیبت او
پیش او گردد چون مار خزنده به شکم
عادلست او به همه رویی واز دوکف او
روز وشب باشد برخواسته بیداد و ستم
دخل ایران زمی از بخشش او ناید بیش
ملک ایران زمی از همت او آید کم
همتی دارد عالی و دلی دارد راد
عادتی خوب و خویی نیکو ورایی محکم
کف او را نتوان کردن مانند به ابر
دل او را نتوان کردن مانند به یم
ور توگویی که دل او چو یمست، این غلطست
کاندر آن ماهی و مارست و درین جود و کرم
ور تو گویی که کف میر چو ابرست خطاست
کز کف میر درم بارد و از ابر دیم
این که من گفتم زان هر دو فراوان بترست
که کف رادش دینار فشاند نه درم
ایزد ار ملک و ولایت بسزا خواهد داد
ملکی یافت سزاوار به ملک عالم
ایزد او را برساناد به کام دل او
دل ما شاد کناد و دل بدخواه دژم
زین بهار نو قسمش طرب و شادی باد
قسم بدخواه و بداندیشش اندوه و الم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روز خوش گشت و هوا صافی وگیتی خرم
آبها جاری و می روشن و دلها بی غم
هوش مصنوعی: روز خوب و خوشی بود، آسمان صاف و زیبا، زمین شاداب و سرزنده، آب‌ها در حال جاری شدن بودند و نوشیدنی‌ها روشن و دل‌ها بی‌غم بودند.
باغ پنداری لشکر گه میرست که نیست
ناخنی خالی از مطرد و منجوق و علم
هوش مصنوعی: در باغی که به نظر می‌رسد لشکری آماده جنگ است، هیچ جایی خالی از تزیینات و نشانه‌های جنگ نیست و همه جا پر از زیبایی‌ها و آراستگی‌هاست.
خاک هر روزی بی عطر همی گیرد بوی
آسمان هر شب بی ابر همی بارد نم
هوش مصنوعی: هر روز خاک بدون عطر و بو می‌شود، اما شب‌ها باران آرام و بی‌خبر از ابرها بر آن می‌بارد.
بر هر انگشت زمین گویی هر روز مدام
دست نقاش همی نقش نگارد به قلم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که هر روز در هر گوشه‌ای از زمین نقاشی در حال خلق آثار جدیدی است. هر نقطه از زمین به نوعی نقش و نگاری خاصی را به خود می‌گیرد که نشان‌دهنده زیبایی‌ها و تنوع آن است.
هر کجا در نگری سبزه بودپیش دو چشم
هر کجا در گذری گل سپری زیر قدم
هوش مصنوعی: هر جایی که نگاه کنی، سبزه و چمن وجود دارد و هر جا که قدم می‌گذاری، گل‌ها به زیر پایت چیده شده‌اند.
کاشکی خسرو غزنین سوی غزنین رودی
که ره غزنین خرم شد و غزنین خرم
هوش مصنوعی: ای کاش خسرو غزنین به سوی غزنین می‌رفت، جایی که رودی که به غزنین می‌رسد، باعث شادی و سرسبزی آنجا شده بود.
بر کشیدند به کهساره غزنین دیبا
در نوشتند ز کهپایه غزنین ملحم
هوش مصنوعی: غزنین را با دستانی پرتوان و با زیبایی به تصویر کشیدند و از پایه‌های این سرزمین، داستان‌های شگفت‌انگیز و جنگ‌آورانه‌ای را بر صفحه‌ای زیبا نوشتند.
کوه غزنین ز پی خسرو زر زاد همی
زاید امروز همی زمرد ویاقوت بهم
هوش مصنوعی: کوه غزنین از روی عشق و به خاطر خسرو زر زاد، امروز همچنان زمرد و یاقوت تولید می‌کند.
بر لب رود ودر باغ امیر از گل نو
گستریده ست تو پنداری وشی معلم
هوش مصنوعی: در کنار رودخانه و در باغ امیر، گل‌های تازه‌ای قرار داده شده است؛ گویا تو خیال می‌کنی که معلمی در آنجا در حال آموزش است.
من و غزنین و لب رود و در باغ امیر
چه در باغ امیر و چه در باغ ارم
هوش مصنوعی: من و غزنین در کنار رود و در باغ امیر هستیم؛ چه در باغ امیر باشید و چه در باغ ارم، همیشه در کنار هم لذت می‌بریم.
باده لعل به دست اندر چون لعل عقیق
ساقی طرفه به پیش اندر چون طرفه صنم
هوش مصنوعی: شراب قرمز را در دست دارد، همانند سنگ قیمتی عقیق، و ساقی به طرز جالبی در جلو ایستاده است، مانند محبوب زیبا و دلربا.
گاه گوییم که چنگی! تو به چنگ اندر یاز
گاه گوییم که نایی! تو به نای اندر دم
هوش مصنوعی: گاهی می‌گوییم که تو سازنده‌ای، در حالی که تو در حقیقت همانند یک ساز می‌دِمی! و گاهی می‌گوییم که تو مثل نی هستی، در حالی که تو در واقع به نی جان می‌دهی.
شادمانه من و یاران من از خدمت میر
هر یکی ساخته از خدمت او مال وخدم
هوش مصنوعی: من و دوستانم خوشحالیم که خدمت میر را انجام می‌دهیم و هر کدام از ما از این خدمت بهره‌ای برده‌ایم.
نعمت میر همی گوید بنشین و بخور
دولت میر همی گویدبگراز و بچم
هوش مصنوعی: نعمت و خوشی به شما می‌گوید که به آرامی بنشینید و از آن لذت ببرید، در حالی که زندگی و مقام شما هم شما را به صرف کردن و خرج کردن سوق می‌دهد.
دولت میر مؤید پسر ناصر دین
عضد دولت یوسف سپه آرای عجم
هوش مصنوعی: بهار خوشبختی و شادکامی به پسر ناصر دین، یوسف، که فرمانروایی و سپه‌داری ایرانیان را به عهده دارد، رو کرده است.
آنکه اوتابه سپه داری بر بست کمر
گم شداز روی زمین نام و نشان رستم
هوش مصنوعی: کسی که به عنوان فرمانده سپاه شناخته می‌شد و سلاح خود را به کمر بسته بود، یا به عبارت دیگر، رستم که معروف به قدرت و شجاعت است، اکنون از صفحه زمین غایب شده و نام و نشانی از او باقی نمانده است.
شهریاران زمین ناموران کیهان
همه خواهند که گردند مر او را زحشم
هوش مصنوعی: تمام فرمانروایان زمین و شخصیت‌های مشهور آسمان همه به دنبال این هستند که از کثرت و شلوغی آن حضرت (شخصیتی بزرگ و محترم) دور باشند و به او نزدیک شوند.
نامداران جهان خاک پی میر منند
همه خواهند که باشند مر اورا زخدم
هوش مصنوعی: نام‌آوران دنیا مانند خاک پای رهبر من هستند و همه آرزو دارند که او را از آسیب دور نگه دارند.
چشم و روی همه میران و بزرگان سوی اوست
چون بود روی همه جنتیان سوی حرم
هوش مصنوعی: چشم و نگاه همه مردم و بزرگان به اوست، همان‌طور که تمامی مهربانی‌ها و خوشبختی‌ها به سمت حرم امنی می‌نگرند.
گر به رزم آید، گویی که به رزم آمد سام
ور به بزم آید، گویی که به بزم آمد جم
هوش مصنوعی: وقتی فردی در میدان جنگ قرار می‌گیرد، انگار که سام، پیشوای دلیران، وارد میدان شده است. و اگر به محفل شادی برود، گویی که جم، پادشاه افسانه‌ای جشن‌ها و مراسم را پذیرفته است.
آن مبارز که بر آماج دوگان چرخ کشید
نتواند که دهد نرم کمانش را خم
هوش مصنوعی: شخصی که در میدان جنگ با شجاعت و قدرت مبارزه کرده، نمی‌تواند به راحتی کمانش را خم کند و در برابر مشکلات تسلیم شود.
قلعه خالی کند از خصم زبر دست به تیر
همچو خالی کند از شیر به شمشیر اجم
هوش مصنوعی: نیرنگ و قدرت دشمن، مثل تیراندازی است که می‌تواند قلعه را خالی کند؛ همان‌طور که شمشیر می‌تواند از شیر درنده بگذرد.
اندر آن کشور کو تیغ بر آرد ز نیام
کس نپردازد یک روز به سور از ماتم
هوش مصنوعی: در آن سرزمین که کسی شمشیر را از نیام بیرون می‌آورد، هیچ‌کس نمی‌تواند روزی بی‌دردسر و بدون غم و اندوه زندگی کند.
نه قوی دل کند افکنده او را تعویذ
نه سخنگوی کند خسته او را مرهم
هوش مصنوعی: نه کسی که دل قوی دارد، او را تحت تاثیر قرار می‌دهد و نه کسی که توانایی صحبت کردن دارد، می‌تواند او را آرام کند.
سکته را ماند سهم و فزعش روز نبرد
که بیک ساعت بر مرد فرو گیرد دم
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و پر استرس مانند میدان جنگ، به یکباره ممکن است شخص دچار ترس و اضطراب شدید شود، به‌گونه‌ای که حتی نفسش در یک لحظه قطع شود. این نشان‌دهنده‌ی شدت هیجانات و تأثیرات روانی است که می‌تواند بر روی انسان‌ها در موقعیت‌های بحرانی جلوه‌گر شود.
شیر غرنده که او را دید از هیبت او
پیش او گردد چون مار خزنده به شکم
هوش مصنوعی: شیر خروشان را که دید، از ترسش مثل مار به شکم خود خزید و عقب‌نشینی کرد.
عادلست او به همه رویی واز دوکف او
روز وشب باشد برخواسته بیداد و ستم
هوش مصنوعی: او در برخورد با همه عادل و منصف است و از دستانش همیشه ظلم و ستم در حال بلند شدن و بروز کردن است.
دخل ایران زمی از بخشش او ناید بیش
ملک ایران زمی از همت او آید کم
هوش مصنوعی: درآمد ایران بیشتر به خاطر بخشش و لطف او نیست، بلکه شکوه و عظمت کشور ایران از تلاش و همت مردم آن ناشی می‌شود.
همتی دارد عالی و دلی دارد راد
عادتی خوب و خویی نیکو ورایی محکم
هوش مصنوعی: این شخص دارای اراده‌ای قوی و قلبی شجاع است. عادت‌هایش خوب و خُلق و خویش نیکوست، و در اصول خود استوار و محکم است.
کف او را نتوان کردن مانند به ابر
دل او را نتوان کردن مانند به یم
هوش مصنوعی: نمی‌توان دست او را به لطافت ابر کرد و همچنین نمی‌توان دل او را به عمق دریا رساند.
ور توگویی که دل او چو یمست، این غلطست
کاندر آن ماهی و مارست و درین جود و کرم
هوش مصنوعی: اگر بگویی که دل او مانند دریاست، این اشتباه است، زیرا در دریا ماهی و مار وجود دارد، و در این جا سخن از generosity و لطف است.
ور تو گویی که کف میر چو ابرست خطاست
کز کف میر درم بارد و از ابر دیم
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی که رفتارت شبیه ابرهاست، اشتباه کرده‌ای؛ زیرا از کف می، فقط شراب باران می‌ریزد و ابرها نمی‌توانند به همین شکل عمل کنند.
این که من گفتم زان هر دو فراوان بترست
که کف رادش دینار فشاند نه درم
هوش مصنوعی: من به شما می‌گویم که از هر دو چیز فراوان بترسید، زیرا اگر کسی با دست خود دینار (سکه طلا) بیندازد، ارزش آن از درهم (سکه نقره) کمتر خواهد بود.
ایزد ار ملک و ولایت بسزا خواهد داد
ملکی یافت سزاوار به ملک عالم
هوش مصنوعی: اگر خداوند بر اساس شایستگی، قدرت و حاکمیت را توزیع کند، در این صورت، کسی را که لایق حاکمیت باشد، به عنوان سلطنت در جهان می‌یابد.
ایزد او را برساناد به کام دل او
دل ما شاد کناد و دل بدخواه دژم
هوش مصنوعی: خداوند به او آنچه را که آرزو دارد عطا کند، و دل ما را شاد گرداند و دل بدخواهان را غمگین نماید.
زین بهار نو قسمش طرب و شادی باد
قسم بدخواه و بداندیشش اندوه و الم
هوش مصنوعی: بهار جدیدش را به شادابی و خوشحالی قسم می‌دهم، اما به بدخواهان و بداندیشانش اندوه و غم را قسم می‌زنم.