شمارهٔ ۱۱۹ - در مدح سلطان محمود غزنوی و تقاضا گوید
ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم
خدمت تست گرامی تر و شایسته ترم
تا همی زنده بوم خدمت تو خواهم کرد
از ره راست گذشتم گر ازین در گذرم
دل من شیفته بر سایه، و جاه و خطرست
وندرین خدمت با سایه و جاه و خطرم
یار من محتشمانند و مرا شاعر نام
شاعرم لیکن با محتشمان سر بسرم
مرکبان دارم نیکو که به راهم بکشند
دلبران دارم خوشرو که درایشان نگرم
سیم دارم که بدان هر چه بخواهم بدهند
زر دارم که بدان هر چه ببینم بخرم
این نوا،من، تو چه گویی، ز کجا یافته ام
از عطاها که ازین مجلس فرخنده برم
همه چیز من و اقبال من و از دولت تست
خدمت فرخ تو برد بخورشید سرم
بتوان گفت که از خدمت تو یابم بر
خدمت تو بهمه وقتی داده ست برم
تو همی دانی و آگه شده ای از دل من
که ره خدمت تو من به چه شادی سپرم
سیزده سالست امسال و فزون خواهد شد
که من ای شاه بدین درگه معمور درم
تا تو اندر حضری من به حضر پیش توام
تاتو اندر سفری با تو من اندر سفرم
نه همی گویم شاها که نبایست چنین
نه همی خدمت خویش ای شه بر تو شمرم
این بدان گفتم تا خلق بدانند که من
چند سالست که پیوسته بدین خانه درم
دی کسی گفت که اجری تو چندست زمیر
گفتم اجری من ای دوست فزون از هنرم
جز که امروز دو سالست که بی امر امیر
نیست از نان و جو اسب نشان وخبرم
گفت من بدهم چندانکه بخواهی بستان
گفتم اندوه مخور هست هنوز این قدرم
نه نکو باشد از من نه پسندیده که من
خدمت میر کنم نان ز دگر جای خورم
بزیاد آن ملک راد که در دولت او
نبود حاجت هرگز بکسان دگرم
شمارهٔ ۱۱۸ - در مدح امیر ابویعقوب یوسف برادر سلطان محمود: همی روم سوی معشوق با بهار بهمشمارهٔ ۱۲۰ - در مدح میر ابو یعقوب عضدالدوله یوسف بن ناصر الدین: روز خوش گشت و هوا صافی وگیتی خرم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم
خدمت تست گرامی تر و شایسته ترم
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که وقتی به همه پادشاهان نگاه میکنم، خدمت تو برای من ارزشمندتر و شایستهتر است.
تا همی زنده بوم خدمت تو خواهم کرد
از ره راست گذشتم گر ازین در گذرم
هوش مصنوعی: من تا زمانی که زنده هستم، آمادهام که به تو خدمت کنم، حتی اگر از راه راست عبور کنم و از این در بگذرم.
دل من شیفته بر سایه، و جاه و خطرست
وندرین خدمت با سایه و جاه و خطرم
هوش مصنوعی: دل من به شدت به سایه و مقام و خطر وابسته است و در این خدمت به سایه و مقام و خطر احساس تعلق میکنم.
یار من محتشمانند و مرا شاعر نام
شاعرم لیکن با محتشمان سر بسرم
هوش مصنوعی: دوستان من شخصیتهای با احترام و محترمی هستند و مرا به عنوان یک شاعر میشناسند، اما من در کنار این شخصیتهای محترم دچار مشکل و چالش هستم.
مرکبان دارم نیکو که به راهم بکشند
دلبران دارم خوشرو که درایشان نگرم
هوش مصنوعی: من اسبهای خوبی دارم که مرا به راه خود میبرند و همچنین دوستانی خوشچهره دارم که با تماشای آنها لذت میبرم.
سیم دارم که بدان هر چه بخواهم بدهند
زر دارم که بدان هر چه ببینم بخرم
هوش مصنوعی: من دارای دامی هستم که با آن میتوانم هر چیزی را که بخواهم به دست بیاورم و همچنین پولی دارم که با آن میتوانم هر چیزی را که ببینم بخرم.
این نوا،من، تو چه گویی، ز کجا یافته ام
از عطاها که ازین مجلس فرخنده برم
هوش مصنوعی: در این نوا، من و تو چه حرفی برای گفتن داریم؟ از کجا به این نعمتها رسیدهام که از این مهمانی خوشگل ببرم؟
همه چیز من و اقبال من و از دولت تست
خدمت فرخ تو برد بخورشید سرم
هوش مصنوعی: تمام دارایی من، شانس من و هرچه دارم، از لطف توست. تنها خدمت من به تو، مانند سرم است که به نور خورشید تابان تو میرسد.
بتوان گفت که از خدمت تو یابم بر
خدمت تو بهمه وقتی داده ست برم
هوش مصنوعی: میتوان گفت که از خدمت تو بهره میبرم، زیرا تمام وقتی که به خدمت تو میگذرانم، مرا به کمال میرساند.
تو همی دانی و آگه شده ای از دل من
که ره خدمت تو من به چه شادی سپرم
هوش مصنوعی: تو هم خوب میدانی که من چقدر به تو علاقهمندم و میدانم که چگونه میتوانم با خدمت به تو خوشحال و راضی باشم.
سیزده سالست امسال و فزون خواهد شد
که من ای شاه بدین درگه معمور درم
هوش مصنوعی: ای شاه، امسال سیزده سال است که در این درگاه خدمت میکنم و این مدت بیشتر خواهد شد.
تا تو اندر حضری من به حضر پیش توام
تاتو اندر سفری با تو من اندر سفرم
هوش مصنوعی: هر زمان که تو در حضور من هستی، من نیز در کنارت هستم، و اگر هم که دور باشی و در سفر باشی، من همچنان در سفر با تو هستم.
نه همی گویم شاها که نبایست چنین
نه همی خدمت خویش ای شه بر تو شمرم
هوش مصنوعی: من نمیگویم ای شاه که نباید اینگونه باشد، نه اینکه خدمت خود را بر تو حساب کنم.
این بدان گفتم تا خلق بدانند که من
چند سالست که پیوسته بدین خانه درم
هوش مصنوعی: این را به این خاطر گفتم که مردم متوجه شوند من چندین سال است که به طور مداوم به این خانه آمدهام.
دی کسی گفت که اجری تو چندست زمیر
گفتم اجری من ای دوست فزون از هنرم
هوش مصنوعی: یک نفر از من پرسید که مزد تو چقدر است. من در پاسخ گفتم ای دوست، مزد من بیشتر از هنر و تواناییهایم است.
جز که امروز دو سالست که بی امر امیر
نیست از نان و جو اسب نشان وخبرم
هوش مصنوعی: به جز این، دو سال است که از طرف امیر هیچ خبری از نان و جو اسب به من نرسیده است.
گفت من بدهم چندانکه بخواهی بستان
گفتم اندوه مخور هست هنوز این قدرم
هوش مصنوعی: او گفت که هر چه بخواهی به تو میدهم، اما من جواب دادم که نگران نباش، هنوز به اندازه کافی دارم.
نه نکو باشد از من نه پسندیده که من
خدمت میر کنم نان ز دگر جای خورم
هوش مصنوعی: این سخن نشاندهنده این است که من نه به خوبی و نیکویی هستم و نه کاری که انجام میدهم مورد پسند است، زیرا در حالی که به دیگران خدمت میکنم، خودم از جای دیگر نان میخورم.
بزیاد آن ملک راد که در دولت او
نبود حاجت هرگز بکسان دگرم
هوش مصنوعی: به کسی که در دوران سلطنتش، نیازی به دیگران احساس نشود، چنان ارزشی مینهم که هرگز به کسی دیگر وابسته نخواهد بود.