شمارهٔ ۱۱۸ - در مدح امیر ابویعقوب یوسف برادر سلطان محمود
همی روم سوی معشوق با بهار بهم
مرا بدین سفر اندر ،چه انده ست و چه غم
همه جهان را سر تا بسر بهار یکیست
بهار من دو شود چون رسم به روی صنم
مرا بتیست که بر روی او به آذرماه
گل شکفته بود و ارغوان تازه بهم
به هیچ رویی باروی آن نگار مرا
اگر بهار بود ورنه، گل نیاید کم
مرا نو آیین باغیست روی آن بت روی
کز آسمان چو دگر باغها نخواهم نم
عذاب بادیه دیدم کنون بدولت میر
ز بادیه سوی باغی روم چو باغ ارم
امیرعالم عادل برادر سلطان
کدام سلطان، سلطان سر ملوک عجم
برادر ملکی کز همه ملوک به فضل
مقدمست چو آدم از انبیا به قدم
برادرست ولیکن بوقت خدمت او
هزار بار همانا حریص تر ز خدم
چنان شناسد کز دین همی برون آید
هر آنکسی که زامرش برون نهاد قدم
دو روز دور نخواهد که باشد از در او
اگر دو بهره مر او را دهند زین عالم
امیرگر چه که مخدوم کهتر ملکست
همی بخدمت او شاد باشد و خرم
براه رایت او پیشرو بودهر روز
چو پیش رایت کاووس رایت رستم
زبار خدمت اوبا مراد هر روزی
شکفته باشد چونانکه بوستان از نم
کجا نبرد بود در فتد میان سپاه
چو گرگ گرسنه کاندر فتد میان غنم
بدان زمان که دو لشکر بجنگ روی نهند
جهان نماید چون گلستان زرنگ علم
زمین ز مرد شود تنگ چون کشن بیشه
هوا ز گرد شود تیره چون سیه طارم
زبان گردان گویا شود به دار و بگیر
دل دلیران مایل شود به جور و ستم
رخ گروهی گردد ز هول چون دینار
لب گروهی گردد زبیم چون درهم
چو بانگ خیزد کآمد امیر ابویعقوب
زهیچ جانور از بیم بر نیاید دم
مبارزانرا گردد در آن زمان از بیم
بدست نیزه و زوبی چو افعی و ارقم
بیک دو گشت که بر گردد اندرون مصاف
ز خون کشته همی پر کند دوباره شکم
بسا تنا که فرستد دما دم اندر پس
سنان نیزه او از وجود سوی عدم
بروز جنگ چنین باشد و بروز شکار
هزبر و ببر برون آرد از میان اجم
زبیم ناوک و تیغش همی نیاید خواب
پلنگ را در کوه و نهنگ را در یم
بدینجهان نشناسم کمانوری که دهد
کمان او را مقدار خم ابرو خم
به تیر با سپر کرگ و مغفر پولاد
همان کند که به سوزن کنند با بیرم
بدین ستودگی و چیرگی بکار کمان
ازین ستوده ترو چیره تر بکار قلم
مقدمست بفضل و مقدمست به علم
چنانکه پیشتر اندر حدیث جود و کرم
هر آنچه از هنر و فضل ومردمی خواهی
تمام یابی ار آن خسرو ستوده شیم
حدیث مبهم و مشکل بدو گشاده شود
اگر ندانی رو پرس مشکل و مبهم
همیشه تا نفروزد قمر چو شمس ضحی
مدام تا ندرخشد سها چو بدر ظلم
همیشه تا نشود خوشتر از بهار خزان
چنان کجا نبود خوشتر از شباب هرم
همیشه تا که بودنام از شهادت و غیب
همیشه تا که بود بحث در حدوث و قدم
امیر باد بشادی و باد بر خور دار
ز روزگار مبیناد هیچ رنج و الم
گرفته بادا مشکین دو زلف دوست بدست
نهاده گوش به آوای زیر و ناله بم
درین بهار دلارام شاد باد مدام
کسی که شاد نباشد بدونژند و دژم
شمارهٔ ۱۱۷ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف سپاهسالار گوید: گل بخندید و باغ شد پدرامشمارهٔ ۱۱۹ - در مدح سلطان محمود غزنوی و تقاضا گوید: ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همی روم سوی معشوق با بهار بهم
مرا بدین سفر اندر ،چه انده ست و چه غم
هوش مصنوعی: به سوی معشوق میروم و بهاری به همراه دارم، اما در این سفر چه دردی دارم و چه غمی احساس میکنم.
همه جهان را سر تا بسر بهار یکیست
بهار من دو شود چون رسم به روی صنم
هوش مصنوعی: تمام جهان یکسر بهاری است، اما بهار من دو برابر میشود وقتی که چهره محبوبم را میبینم.
مرا بتیست که بر روی او به آذرماه
گل شکفته بود و ارغوان تازه بهم
هوش مصنوعی: معبودی دارم که بر چهرهاش در ماه آذر گلها شکفته و گل ارغوانی تازهای نیز در کنار آن وجود دارد.
به هیچ رویی باروی آن نگار مرا
اگر بهار بود ورنه، گل نیاید کم
هوش مصنوعی: هرگز نخواهی توانست چهره آن معشوق را فراموش کنی، حتی اگر بهار باشد و سرسبزی وجود داشته باشد، باز هم گلها نمیتوانند کمبود زیبایی او را پر کنند.
مرا نو آیین باغیست روی آن بت روی
کز آسمان چو دگر باغها نخواهم نم
هوش مصنوعی: من در باغ تازهای زندگی میکنم که آن معشوق زیبا در آن حضور دارد. دیگر نمیخواهم از آسمان مانند سایر باغها باران ببارد.
عذاب بادیه دیدم کنون بدولت میر
ز بادیه سوی باغی روم چو باغ ارم
هوش مصنوعی: من در سختی و رنج بیابان به سر میبردم، اما اکنون با لطف و مدد میر، به سمت باغی زیبا و دلانگیز حرکت میکنم، جایی مانند باغ ارم.
امیرعالم عادل برادر سلطان
کدام سلطان، سلطان سر ملوک عجم
هوش مصنوعی: امیر عادل، برادر سلطان کیست؟ سلطان، سرور و فرمانروای ملیتهای مختلف است.
برادر ملکی کز همه ملوک به فضل
مقدمست چو آدم از انبیا به قدم
هوش مصنوعی: برادر، او مانند یک ملک است که از همه پادشاهان به خاطر فضل و برتریاش پیشی گرفته است، همانطور که آدم از سایر پیامبران به خاطر مقام و منزلتش بالاتر است.
برادرست ولیکن بوقت خدمت او
هزار بار همانا حریص تر ز خدم
هوش مصنوعی: برادر تو هست، اما در زمان خدمت به او، هزار بار بیشتر از او به خدمتگزاری و کمک کردن علاقهمند است.
چنان شناسد کز دین همی برون آید
هر آنکسی که زامرش برون نهاد قدم
هوش مصنوعی: هر کسی که از دین و اعتقاداتش خارج شود، به خوبی شناخته میشود و مشخص میشود که چگونه از اصول خود فاصله گرفته است.
دو روز دور نخواهد که باشد از در او
اگر دو بهره مر او را دهند زین عالم
هوش مصنوعی: دو روز بیشتر نمیگذرد که او از در بیرون خواهد رفت، اگر دو بهره از این دنیا به او بدهند.
امیرگر چه که مخدوم کهتر ملکست
همی بخدمت او شاد باشد و خرم
هوش مصنوعی: اگرچه تو امیر و صاحب مقام بالایی هستی، ولی همیشه باید به خدمت و خوشحالی مردم پایینتر از خودت اهمیت بدهی.
براه رایت او پیشرو بودهر روز
چو پیش رایت کاووس رایت رستم
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر فردی اشاره شده است که هر روز برای کاروانی که با پرچم مشخصی رهبری میشود، پیشتاز و راهنماست. او به مانند رستم، یک قهرمان بزرگ در تاریخ و افسانهها، قوی و شجاع است و مواظب است که همه به خوبی در مسیر پیش بروند.
زبار خدمت اوبا مراد هر روزی
شکفته باشد چونانکه بوستان از نم
هوش مصنوعی: هر روز در خدمت او، آرزوها و خواستههایم محقق میشود، مانند اینکه باغ در اثر باران تازه و شکفته میشود.
کجا نبرد بود در فتد میان سپاه
چو گرگ گرسنه کاندر فتد میان غنم
هوش مصنوعی: در کجا نبردی رخ نمیدهد که همچون گرگ گرسنهای در بین گلهی گوسفندان بیفتد.
بدان زمان که دو لشکر بجنگ روی نهند
جهان نماید چون گلستان زرنگ علم
هوش مصنوعی: زمانی که دو لشکر در جنگ به روی هم بیفتند، جهان به مانند یک باغ گل زیبا و پر از رنگ و جلوه میشود.
زمین ز مرد شود تنگ چون کشن بیشه
هوا ز گرد شود تیره چون سیه طارم
هوش مصنوعی: زمین به رنگ زمرد درمیآید و به نظر میرسد که مانند بندهایی درختان درختزاری، تنگ و فشرده شده است. هوا نیز به دلیل گرد و خاک، تیره و تار میشود، مانند طارمی تاریک.
زبان گردان گویا شود به دار و بگیر
دل دلیران مایل شود به جور و ستم
هوش مصنوعی: فرمان زبان به گونهای قشنگ و تاثیرگذار خواهد بود که میتواند دلهای شجاعان را به سمت ظلم و ستم سوق دهد.
رخ گروهی گردد ز هول چون دینار
لب گروهی گردد زبیم چون درهم
هوش مصنوعی: چهره بعضی افراد از ترس به رنگ طلا در میآید، در حالی که چهره دیگران به دلیل وحشت به رنگ نقره درمیآید.
چو بانگ خیزد کآمد امیر ابویعقوب
زهیچ جانور از بیم بر نیاید دم
هوش مصنوعی: زمانی که صدای هجوم لشکر به گوش میرسد و امیر ابویعقوب وارد میشود، هیچ موجود زندهای از ترس نمیتواند حتی صدایی از خود درآورد.
مبارزانرا گردد در آن زمان از بیم
بدست نیزه و زوبی چو افعی و ارقم
هوش مصنوعی: در آن زمان، جنگجویان به خاطر ترس از آسیب دیدن به وسیله نیزه و شمشیر، همچون مارهای سمی و خطرناک عمل میکنند.
بیک دو گشت که بر گردد اندرون مصاف
ز خون کشته همی پر کند دوباره شکم
هوش مصنوعی: یک نفر به دوش او افتاد و او در میدان جنگ به خاطر کشتهها، دوباره شکم خود را پر میکند.
بسا تنا که فرستد دما دم اندر پس
سنان نیزه او از وجود سوی عدم
هوش مصنوعی: بسیاری از کارها و تلاشها را میتوان دید که در هر لحظه انجام میشوند، در حالی که اثرات آنها ممکن است به زودی به فراموشی سپرده شوند و به عدم تبدیل شوند.
بروز جنگ چنین باشد و بروز شکار
هزبر و ببر برون آرد از میان اجم
هوش مصنوعی: وقتی جنگ آغاز میشود، همانطور که در زمان شکار، جانورانی مانند هزبر و ببر از میان سرزمینهای بیخبر خارج میشوند.
زبیم ناوک و تیغش همی نیاید خواب
پلنگ را در کوه و نهنگ را در یم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وجود خطر و تهدید، حتی قویترین و شجاعترین موجودات را نیز نمیگذارد که در آرامش و آسودگی بخوابند. خواب پلنگ در کوه و خواب نهنگ در دریا با توجه به خطراتی که آنها را تهدید میکند، تحت تأثیر قرار میگیرد. به عبارتی، هیچکس نمیتواند از ترس و نگرانی احساس آرامش کند.
بدینجهان نشناسم کمانوری که دهد
کمان او را مقدار خم ابرو خم
هوش مصنوعی: در این دنیا کسی را نمیشناسم که بتواند با تیر کمانش به اندازه خم ابروی او تیراندازی کند.
به تیر با سپر کرگ و مغفر پولاد
همان کند که به سوزن کنند با بیرم
هوش مصنوعی: با سپر و زرهی فولادی اگر به تیر شلیک کنی، همان تاثیری را خواهد داشت که سوزن بر بدن بیجان میگذارد.
بدین ستودگی و چیرگی بکار کمان
ازین ستوده ترو چیره تر بکار قلم
هوش مصنوعی: به خاطر این ویژگی و توانمندی هایی که داری، در کار با کمان از این هم بیشتر ستودنی و ماهرانه تر در کار با قلم باش.
مقدمست بفضل و مقدمست به علم
چنانکه پیشتر اندر حدیث جود و کرم
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که فضیلت و دانش برتری دارند و همانطور که در داستانهای مربوط به بخشش و نیکوکاری آمده، این دو ویژگی نیز در اولویت هستند.
هر آنچه از هنر و فضل ومردمی خواهی
تمام یابی ار آن خسرو ستوده شیم
هوش مصنوعی: هر چیزی که از هنر، دانش و ویژگیهای خوب انسانها میخواهی، اگر به ستایش او برسی، همهچیز را به دست خواهی آورد.
حدیث مبهم و مشکل بدو گشاده شود
اگر ندانی رو پرس مشکل و مبهم
هوش مصنوعی: اگر با موضوعی پیچیده و مبهم روبرو شدی و نتوانستی آن را بفهمی، بهتر است که از کسی که اطلاعات بیشتری دارد بپرسی تا برایت روشن کند.
همیشه تا نفروزد قمر چو شمس ضحی
مدام تا ندرخشد سها چو بدر ظلم
هوش مصنوعی: تا زمانی که ماه به زیبایی خورشید در آسمان ندرخشد و ستارهها مانند ماه در ظلمت شب درخشش نداشته باشند، همیشه باید منتظر بود.
همیشه تا نشود خوشتر از بهار خزان
چنان کجا نبود خوشتر از شباب هرم
هوش مصنوعی: در زندگی همیشه تا زمانی که خوشی بهار فرا نرسد، کسی خزان را خوب نمیداند. همچنین، در دوران جوانی نیز، هیچ چیز نمیتواند به شیرینی و طراوت جوانی باشد.
همیشه تا که بودنام از شهادت و غیب
همیشه تا که بود بحث در حدوث و قدم
هوش مصنوعی: همیشه که من وجود داشتم، بحثهایی درباره شهادت و غیبت وجود داشت و همچنین همیشه درباره این که آیا چیزی آغاز دارد یا ازلی است، گفتگو میشد.
امیر باد بشادی و باد بر خور دار
ز روزگار مبیناد هیچ رنج و الم
هوش مصنوعی: ای امیر، با خوشحالی برآی و از روزگار چیزی نمیبینید جز آرامش و راحتی، نه غم و نه درد.
گرفته بادا مشکین دو زلف دوست بدست
نهاده گوش به آوای زیر و ناله بم
هوش مصنوعی: باد سیاهی که به دو زلف مشکی دوست پیچیده، به دقت گوش فرا دادهام به صدای لطیف و نالهای که وجود دارد.
درین بهار دلارام شاد باد مدام
کسی که شاد نباشد بدونژند و دژم
هوش مصنوعی: در این بهار زیبا و دلپذیر، کسانی که خوشحال هستند همیشه شاد باشند. اما کسی که شاد نیست، در درد و غم به سر میبرد.