گنجور

شمارهٔ ۱۱۷ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف سپاهسالار گوید

گل بخندید و باغ شد پدرام
ای خوشا این جهان بدین هنگام
چون بناگوش نیکوان شد باغ
از گل سیب و از گل بادام
همچو لوح زمرّدین گشته ست
دشت همچون صحیفه ای ز رخام
باغ پر خیمه های دیبا گشت
زندوافان درون شده به خیام
گل سوری به دست باد بهار
سوی باده همی دهد پیغام
که تو را با من ار مناظره ایست
من به باغ آمدم به باغ خرام
تا کی از راه مطربان شنوم
که ترا می همی دهد دشنام
گاه گوید که رنگ تو نه درست
گاه گوید که بوی تو نه تمام
خام گفتی سخن، ولیکن تو
نیستی پخته، چون بگویی خام
تو مرا رنگ و بوی وام مده
گر ز تو رنگ و بوی خواهم وام
خوشی و رنگ و بوی هیچ مگیر
نه من ای می حلالم و تو حرام؟
تو چه گویی، کنون چه گوید می
گوید: ای سرخ گل! فرو آرام
با کسی خویشتن قیاس مکن
که ترا سوی او بود فرجام
خویشتن را مده بباد که باد
ندهد مر ترا ز دور مقام
من بمانم مدام و آنکه نهاد
نام من زین قبل نهاد مدام
دست رامش بمن شده ست قوی
کار شادی بمن گرفته قوام
من به بیجاده مانم اندر خم
من به یاقوت مانم اندر جام
این شرف بس بود مرا که مرا
بار باشد بر امیر مدام
میر یوسف که با دل و کف او
تنگ و زفتست نام بحر وغمام
از نکویی که عرف و عادت اوست
نرسد در صفات او اوهام
مدح او نوش زاید اندر گوش
طعن او زهر پاشد اندر کام
خدمت او به روح باید کرد
زین سبب روح برتر از اجسام
هر که ده پی رود بخدمت او
بخت رو سوی او رود ده گام
بخت احرار زیر خدمت اوست
همچو زیر رضای او انعام
هر که با او مخالفت ورزد
خسته غم بود غریق غرام
دهر گوید همی که من نکنم
جز بکار موافقانش قیام
وقت آن کو گهر پدید کند
تا بمیدان جنگ جوید نام
نفت افروخته شودز نهیب
مغز بدخواه اومیان عظام
آفتاب اندرون شود بحجاب
هر گه او تیغ بر کشد زنیام
پادشه زادگی و خصم کشی
کاین دو را خود مقدمست و امام
کیست اندر همه سپاه ملک
با دل و دست او ز خاص و زعام
او اگر دست بر نهد به هزبر
بشکندبر هزبر هفت اندام
ای سوار تمام و گرد دلیر
مهتر بی نظیر و راد همام
روز میدان ترا به رنج کشد
اسب وبراسب نیست جای ملام
مرکبی کو چو بیستون نبود
چون تواند کشید کوه سیام
گر بدیدی تن چو کوه ترا
به نبرد اندرون نبیره سام
در زمان سوی توفرستادی
رخش بازین خسروی و ستام
گر ترا بامداد گوید شاه
که توانی گشاد کشور شام
شام و شامات و مصر بگشایی
روز را وقت نارسیده به شام
پادشاه جهان برادر تو
آنکه شاهی بدو گرفت نظام
بیهده بر کشیده نیست ترا
تا به ماه از جلالت و اکرام
از بزرگی واز نواخت چه ماند
که نکرد آن ملک در این ایام
وقت رفتن دو پیل داد ترا
وقت باز آمدن دویست غلام
آنچه کردست ز آنچه خواهد کرد
سختم اندک نماید و سوتام
روز آن را که شام خواهد کرد
آنکه اکنون همی بر آید بام
آن دهد مر ترا ملک در ملک
که نداد ایچ پادشه به منام
نهمت و کام تو بخدمت اوست
برسی لاجرم به نهمت و کام
تا چنان چون میان شادی و غم
فرق باشد میان نور و ظلام
تا چو اندر میان مذهب ها
اختلافست در میان کلام
شادمان باش و کامران و عزیز
پادشا باش و خسرو وقمقام
رسم تو رهنمای رسم ملوک
خوی تو دلگشای خوی کرام
روز نوروز و روزگار بهار
فرخت باد و خرم و پدرام

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گل بخندید و باغ شد پدرام
ای خوشا این جهان بدین هنگام
هوش مصنوعی: گل، با لبخندی که به چهره‌اش نشسته، باعث بهار و شادی باغ شده است. چه خوب است که این جهان در چنین لحظاتی زیبا و دل‌انگیز قرار دارد!
چون بناگوش نیکوان شد باغ
از گل سیب و از گل بادام
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی‌های باغ مانند چهره نیکوکاران می‌شود، باغ از گل سیب و بادام پر می‌شود.
همچو لوح زمرّدین گشته ست
دشت همچون صحیفه ای ز رخام
هوش مصنوعی: دشت همچون لوحی از سنگ قیمتی زمرّد شده است و مانند صحیفه‌ای از سنگ مرمر می‌درخشد.
باغ پر خیمه های دیبا گشت
زندوافان درون شده به خیام
هوش مصنوعی: باغ پر از چادرهای زیبا و مجلل شده و درون آن به جمع و میهمانی مشغول است.
گل سوری به دست باد بهار
سوی باده همی دهد پیغام
هوش مصنوعی: گل سوری در دست باد بهاری پیام عشق و شوق را به سمت باده می‌فرستد.
که تو را با من ار مناظره ایست
من به باغ آمدم به باغ خرام
هوش مصنوعی: من به باغ آمده‌ام و با تو در حال گفتگو هستم.
تا کی از راه مطربان شنوم
که ترا می همی دهد دشنام
هوش مصنوعی: تا کی باید بشنوم از زبان نوازندگان که تو به من بد و بیراه می‌گویی؟
گاه گوید که رنگ تو نه درست
گاه گوید که بوی تو نه تمام
هوش مصنوعی: گاهی می‌گوید که رنگت درست نیست و گاهی می‌گوید که بویت کامل نیست.
خام گفتی سخن، ولیکن تو
نیستی پخته، چون بگویی خام
هوش مصنوعی: تو بدون تجربه و ناپخته گفتی، اما وقتی که حرف می‌زنی، نشان می‌دهد که هنوز به بلوغ نرسیده‌ای.
تو مرا رنگ و بوی وام مده
گر ز تو رنگ و بوی خواهم وام
هوش مصنوعی: شما به من رنگ و بوی وام ندهید، زیرا اگر من به چیز شما نیاز داشته باشم، خودم آن را می‌خواهم.
خوشی و رنگ و بوی هیچ مگیر
نه من ای می حلالم و تو حرام؟
هوش مصنوعی: ای می، که حلال و پاک هستی، نگیر از من خوشی و زیبایی و عطر را! تو چه حقی داری که اینها را از من بگیری؟
تو چه گویی، کنون چه گوید می
گوید: ای سرخ گل! فرو آرام
هوش مصنوعی: تو چه می‌گویی؟ حالا چه می‌گوید؟ او می‌گوید: ای گل سرخ! آرام باش.
با کسی خویشتن قیاس مکن
که ترا سوی او بود فرجام
هوش مصنوعی: خودت را با کسی که سرنوشتت به او ختم می‌شود، مقایسه نکن.
خویشتن را مده بباد که باد
ندهد مر ترا ز دور مقام
هوش مصنوعی: خودت را بی‌دلیل و به راحتی از دست نده، زیرا که زمان و شرایط به تو اجازه نخواهند داد که دوباره به جایگاه خود برگردی.
من بمانم مدام و آنکه نهاد
نام من زین قبل نهاد مدام
هوش مصنوعی: من همیشه می‌مانم و آن کسی که نام من را پیش از این گذاشت، همیشه پایدار است.
دست رامش بمن شده ست قوی
کار شادی بمن گرفته قوام
هوش مصنوعی: دست شادی به من قدرت داده و حالا کارهای خوشی را بر عهده گرفته است.
من به بیجاده مانم اندر خم
من به یاقوت مانم اندر جام
هوش مصنوعی: من مانند سرگردانی در مسیرهای ناهموار هستم و همچون سنگ قیمتی یاقوت درون لیوانی جا مانده‌ام.
این شرف بس بود مرا که مرا
بار باشد بر امیر مدام
هوش مصنوعی: این مقام و افتخار برای من کافی است که همواره بر دوش امیر مسئولیت داشته باشم.
میر یوسف که با دل و کف او
تنگ و زفتست نام بحر وغمام
هوش مصنوعی: یوسف، که با دل و دستانش، سرشار از غم و اندوه است، نامش همچون دریا و مشکلات بی‌پایان می‌باشد.
از نکویی که عرف و عادت اوست
نرسد در صفات او اوهام
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که ویژگی‌های مثبت و خوب یک فرد نتیجهٔ عادات و رفتارهای آن شخص است و نظرات خیالی و تصوری دربارهٔ او نادرست و بی‌پایه است. به عبارتی، آنچه که دربارهٔ او به عنوان خوبی‌ها و صفات نوشته می‌شود، باید بر اساس واقعیت‌های عینی باشد نه بر اساس تصورات بی‌اساس.
مدح او نوش زاید اندر گوش
طعن او زهر پاشد اندر کام
هوش مصنوعی: ستایش او مانند نوشی خوش در گوش می‌نشیند، در حالی که طعنه‌های او مانند زهر بر کام فرود می‌آید.
خدمت او به روح باید کرد
زین سبب روح برتر از اجسام
هوش مصنوعی: برای نزدیک شدن به او باید به روح خود اهمیت بدهیم، چرا که روح از اجسام بالاتر و ارزشمندتر است.
هر که ده پی رود بخدمت او
بخت رو سوی او رود ده گام
هوش مصنوعی: هر کسی که به ده برود و به خدمت افراد برتر بپردازد، به او شانس و بخت بیشتری می‌رسد و در مسیر زندگی‌اش پیشرفت خواهد کرد.
بخت احرار زیر خدمت اوست
همچو زیر رضای او انعام
هوش مصنوعی: بخت افرادی که آزاد و صالح هستند، در خدمت او قرار دارد، مانند اینکه نعمت و پاداش به کسی داده می‌شود که مورد رضایت قرار گیرد.
هر که با او مخالفت ورزد
خسته غم بود غریق غرام
هوش مصنوعی: هر کس که با او دشمنی کند، در درد و رنج غرق شده و به شدت در عذاب است.
دهر گوید همی که من نکنم
جز بکار موافقانش قیام
هوش مصنوعی: دنیا می‌گوید که من فقط به کار کسانی که با من هماهنگند، اقدام می‌کنم.
وقت آن کو گهر پدید کند
تا بمیدان جنگ جوید نام
هوش مصنوعی: زمانی فرا می‌رسد که گوهر واقعی خود را نمایان می‌کند تا در میدان نبرد برای شناخته شدن تلاش کند.
نفت افروخته شودز نهیب
مغز بدخواه اومیان عظام
هوش مصنوعی: اگر مغزهای بدخواه تصمیم بگیرند که در میان بزرگان و نخبگان تأثیر بگذارند، نفت به آتش درمی‌آید.
آفتاب اندرون شود بحجاب
هر گه او تیغ بر کشد زنیام
هوش مصنوعی: خورشید در هر بار که پشت پرده می‌رود، همچون شمشیری از نیام بیرون می‌آید و درخشش خود را نمایان می‌کند.
پادشه زادگی و خصم کشی
کاین دو را خود مقدمست و امام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تولد و مقام ریاست طبیعی یک پادشاه اهمیت زیادی دارد و دشمنی و رویارویی با دشمن نیز به همین اندازه مهم و مورد توجه است. در واقع، این دو ویژگی، یعنی اصالت و قدرت در جنگ، باید در راس‌ امور قرار داشته باشند و همواره مورد توجه قرار گیرند.
کیست اندر همه سپاه ملک
با دل و دست او ز خاص و زعام
هوش مصنوعی: چه کسی در میان همه لشکر پادشاه است که با دل و دست خود هم از افراد خاص و هم از رهبران جدا باشد؟
او اگر دست بر نهد به هزبر
بشکندبر هزبر هفت اندام
هوش مصنوعی: اگر او به شیر خشمگین نزدیک شود، می‌تواند آن را شکست دهد و بر آن مسلط شود.
ای سوار تمام و گرد دلیر
مهتر بی نظیر و راد همام
هوش مصنوعی: ای سوار شجاع و کامل، که در میدان جنگ رهبری بی‌نظیر و دلاوری بزرگ هستی.
روز میدان ترا به رنج کشد
اسب وبراسب نیست جای ملام
هوش مصنوعی: در روز مسابقه، اگر اسبت تو را به زحمت بیندازد، نباید او را سرزنش کنی.
مرکبی کو چو بیستون نبود
چون تواند کشید کوه سیام
هوش مصنوعی: هیچ مرکبی نمی‌تواند کوهی به بزرگى سیام را بکشد، اگر که به قدرت و استحکام بیستون نرسد.
گر بدیدی تن چو کوه ترا
به نبرد اندرون نبیره سام
هوش مصنوعی: اگر تن تو را مانند کوه ببینند، در جنگ درون تو، فرزند سام (در اشاره به رستم) قرار نخواهد داشت.
در زمان سوی توفرستادی
رخش بازین خسروی و ستام
هوش مصنوعی: در زمان چه پرخروش و عملی، شمایل زیبای تو همچون یک پادشاه درخشید.
گر ترا بامداد گوید شاه
که توانی گشاد کشور شام
هوش مصنوعی: اگر صبح شما را پادشاه بگوید که آیا می‌توانی کشور شام را گسترش دهی،
شام و شامات و مصر بگشایی
روز را وقت نارسیده به شام
هوش مصنوعی: شام و شامات و مصر را برای روزی که هنوز نرسیده است، باز کن.
پادشاه جهان برادر تو
آنکه شاهی بدو گرفت نظام
هوش مصنوعی: سلطان کل عالم برادر توست، همان که نظام دنیا به دست اوست.
بیهده بر کشیده نیست ترا
تا به ماه از جلالت و اکرام
هوش مصنوعی: تو به خاطر بزرگی و احترامی که داری، بیهوده به سوی ماه کشیده نشده‌ای.
از بزرگی واز نواخت چه ماند
که نکرد آن ملک در این ایام
هوش مصنوعی: از بزرگی و محبت چه چیزی باقی مانده که آن پادشاه در این روزها انجام نداده است؟
وقت رفتن دو پیل داد ترا
وقت باز آمدن دویست غلام
هوش مصنوعی: زمانی که می‌روی، دو فیل به تو هدیه می‌دهند و وقتی برمی‌گردی، دویست غلام برای تو می‌آورند.
آنچه کردست ز آنچه خواهد کرد
سختم اندک نماید و سوتام
هوش مصنوعی: آنچه که در گذشته انجام شده، در مقایسه با آنچه در آینده انجام خواهد شد، برایم آسان‌تر و قابل‌تحمل‌تر به نظر می‌رسد.
روز آن را که شام خواهد کرد
آنکه اکنون همی بر آید بام
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که آن کس که اکنون در اوج است، غروب می‌کند و به پایان می‌رسد.
آن دهد مر ترا ملک در ملک
که نداد ایچ پادشه به منام
هوش مصنوعی: او به تو پادشاهی می‌دهد که هیچ پادشاهی به من نداده است.
نهمت و کام تو بخدمت اوست
برسی لاجرم به نهمت و کام
هوش مصنوعی: خواسته و آرزوهایت به خدمت اوست، بنابراین قطعاً به خواسته‌ها و آرزوهایت خواهی رسید.
تا چنان چون میان شادی و غم
فرق باشد میان نور و ظلام
هوش مصنوعی: به گونه‌ای که میان شادی و غم تفاوت وجود دارد، باید فرق بین نور و تاریکی نیز مشخص باشد.
تا چو اندر میان مذهب ها
اختلافست در میان کلام
هوش مصنوعی: به خاطر اختلاف‌هایی که در میان مذاهب وجود دارد، در بحث و گفتگوی کلامی نیز تفاوت‌هایی بروز می‌کند.
شادمان باش و کامران و عزیز
پادشا باش و خسرو وقمقام
هوش مصنوعی: شاد و خوشحال باش و به کامیابی و موفقیت دست پیدا کن، مانند پادشاه و بزرگ‌مردی respected.
رسم تو رهنمای رسم ملوک
خوی تو دلگشای خوی کرام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که رفتار و شیوه‌های تو، راهنمایی برای رفتار شاهان و گشایش‌دهنده دل‌هاست. یعنی شخصیت و رفتار تو همواره الهام‌بخش و آموزنده برای دیگران است.
روز نوروز و روزگار بهار
فرخت باد و خرم و پدرام
هوش مصنوعی: روز نوروز و ایام بهار را شاد و خرم باد و برکت به خانواده و نسل‌ها بیفزا.

حاشیه ها

1403/01/20 23:03
دوست

وزن نباید فاعلاتن مفاعلن فعلن باشه؟

1403/11/05 23:02
امیر عباس طیبی

درود بر شما. فاعلاتن بنا بر اختیار شاعری آمده. وقتی رکن ابتدایی وزنی فعلاتن باشد، شاعر این اختیار را دارد که به جای آن فاعلاتن بیاورد.

که تو را با من ار مناظره ایست
من به باغ آمدم به باغ خرام

مثلا در این بیت مصرع اول فعلاتن است و مصرع دوم فاعلاتن. اصل وزن فعلاتن است.