گنجور

شمارهٔ ۱۱۶ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غازی غزنوی

عید عرب گشادبه فرخندگی علم
فرخنده باد عید عرب بر شه عجم
سلطان یمین دولت و پیرایه ملوک
محمود امین ملت و آرایش امم
شاهی که تیره کرد جهان بر عدو به تیغ
میری که بر گرفت به داد از جهان ستم
پاکیزه‌دین و پاک‌نژاد و بزرگ‌عفو
نیکو‌دل و ستوده خصال و نِکو‌شیم
در رای او بلندی و در طبع او هنر
در خُلق او بزرگی ودر خوی او کرم
اندر دلش دیانت واندر کفش سخا
اندر تنش مروّت واندر سرش همم
از تیغ او ولایت بدخواه او خراب
از رای او ولایت احباب او خرم
از حشمت ایچ شاه نیارد نهاد روی
آنجایگه که بنده او برنهد قدم
شاهان و مهتران جهان‌را به قدر و جاه
مخدوم گشت هر‌که مر اورا شد از خدم
چونانکه بر قضای همه خلق رفت رفت
بر فتح و بر جهاد وبر آثار او قلم
تیغش به‌جنگ‌، پیل برون آرد از حصار
تیرش به صد، شیر برون آرد از اجم
تا جنگ بندگانش بدیدند مردمان
کس در جهان همی‌نبرد نام روستم
از بهر قدر و نام سفر کرد و تیغ زد
قدر بلند و نام نکو یافت لاجرم
آن سال خوش نخسبَد و از عمر نشمرَد
کز جمع کافران نکند صد هزار کم
امسال نام چند حصار قوی نوشت
در هر یکی شهی سپه آرای و محتشم
تا باز بر تن که به‌بانگ آمده‌ست سر؟
تا باز در تن که به جوش آمده‌ست دم‌؟
اینک همی‌رود که به‌هر قلعه بر کند
از کشته پشته پشته وز آتش علم علم
تا چند روز دیگر از آن قلعه‌های صعب
ده خشت بر نهاده نبیند کسی به‌هم
ز نشان اسیر و برده شود مردشان تباه
تن‌شان حزین و خسته شود، روح‌شان دژم
آنرا به سینه تیغ فرود آمده ز مغز
وین را ز پشت‌، نیزه فرو رفته در شکم
وز خون حلقشان همه بر گوشه حصار
رودی روان شده به بزرگی چو رود زم
آنجا که کنده باشد تلی شود چو کوه
آنجا که قلعه باشد قعری شد چو یَم
چشم درست باز نداند میان خون
خار و خس حصار ز قنبیل و از بقم
سیمین‌تنان رونده و سیمین بتان به‌دشت
گرد آمده صنم به تبه کردن صنم
وز بار بر گرفتن و با ناز تاختن
در پشت سروهای خرامان فتاده خم
خسرو نشسته تاج شه هند پیش او
چونانکه تخت گوهر بلقیس پیش جم
برداشته خزینه و انباشته به‌زر
صندوقهای پیل و نه در دل هم و نه غم
پیلان مست صف زده در پیش او و او
قسمت همی کند به در خیمه بر حشم
وز بردگان طرفه که قسم سپه رسید
نخاس خانه گشت به صحرا درون خیم
از شاره ملون و پیرایه بزر
آنجا یکی خورنق و آنجا یکی ارم
بازار پر طرایف و بر هر کناره یی
قیمتگران نشسته ستاننده قیم
یک توده شاره های نگارین به ده درست
یک خانه بردگان نو آیین به ده درم
زینسان رقم زده که بگفتم بدین سفر
زینسان زنند بر سفرش بخردان رقم
این زو مرا شگفت نیاید بهیچ حال
او را همیشه حال بدینسان بود نعم
هر سال کو به غزو رود قوم خویش را
زینگونه عالمی بوجود آرد از عدم
تا آب را قرار نباشد به روز باد
تا خاک را غبار نباشد به روز نم
تا سبزه تازه تر بود و آب تیره تر
جاییکه بیشتر بود آنجایگه دیم
پاینده باد و کام روا باد وشاد باد
آن شادیی که نیل ندارد بهیچ غم
پیوسته باد عزت و فر و جلال او
بد گوی را بریده زبان و گسسته دم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عید عرب گشادبه فرخندگی علم
فرخنده باد عید عرب بر شه عجم
هوش مصنوعی: دولت و خوشحالی عید عرب، با شادی و افتخار علم همراه است. عید عرب بر شاه عجم مبارک باشد.
سلطان یمین دولت و پیرایه ملوک
محمود امین ملت و آرایش امم
هوش مصنوعی: سلطان یمین، یعنی کسی که در سمت راست سلطنت قرار دارد و اعتبار و قدرت را در دست دارد، به عنوان حامی و نگه‌دارنده ملت شناخته می‌شود. او در واقع نماد قدرت و زیبایی پادشاهی است و مسئولیت‌های اجتماعی و فرهنگی جامعه را بر عهده دارد.
شاهی که تیره کرد جهان بر عدو به تیغ
میری که بر گرفت به داد از جهان ستم
هوش مصنوعی: شاهی که با شمشیرش ظلم و ستم را بر دشمنان پایان داد، به خاطر عدل و انصاف خود، جهان را از ستم نجات داد.
پاکیزه‌دین و پاک‌نژاد و بزرگ‌عفو
نیکو‌دل و ستوده خصال و نِکو‌شیم
هوش مصنوعی: انسانی بااصالت و با ایمان، بخشنده و بزرگوار، دارای دل نیکو و ویژگی‌های ستوده است.
در رای او بلندی و در طبع او هنر
در خُلق او بزرگی ودر خوی او کرم
هوش مصنوعی: در نظر او، بلندی و علو جایگاه وجود دارد و در طبیعتش، هنرهای زیبایی نهفته است. در کردار و رفتار او، عظمت و بزرگی دیده می‌شود و در ویژگی‌های شخصیتی‌اش، generosity و نوع‌دوستی موج می‌زند.
اندر دلش دیانت واندر کفش سخا
اندر تنش مروّت واندر سرش همم
هوش مصنوعی: در دل او ایمان و تقوا وجود دارد، در دستش generosity و بخشندگی خود را نشان می‌دهد، در وجودش جوانمردی و مردانگی دیده می‌شود، و در اندیشه‌اش هدف‌های بلند و آرزوهای بزرگ نهفته است.
از تیغ او ولایت بدخواه او خراب
از رای او ولایت احباب او خرم
هوش مصنوعی: او با شمشیر خود، حکومت دشمنانش را ویران می‌کند و با تدبیر خود، حکومت دوستانش را رونق می‌بخشد.
از حشمت ایچ شاه نیارد نهاد روی
آنجایگه که بنده او برنهد قدم
هوش مصنوعی: هیچ شاهزاده‌ای جرأت ندارد در جایی که بنده‌اش قدم می‌گذارد، چهره‌اش را درآورد و خود را نشان دهد.
شاهان و مهتران جهان‌را به قدر و جاه
مخدوم گشت هر‌که مر اورا شد از خدم
هوش مصنوعی: هر کسی که به خدمت و کمک دیگران پرداخته، از نظر مقام و احترام در سطحی برابر با شاهان و بزرگان جهان قرار می‌گیرد.
چونانکه بر قضای همه خلق رفت رفت
بر فتح و بر جهاد وبر آثار او قلم
هوش مصنوعی: همان‌طور که سرنوشت تمام انسان‌ها پیش می‌رود، این روند شامل پیروزی‌ها و نبردها نیز می‌شود و همواره نشانه‌هایی از او به‌جای می‌ماند.
تیغش به‌جنگ‌، پیل برون آرد از حصار
تیرش به صد، شیر برون آرد از اجم
هوش مصنوعی: تیغ او در میدان جنگ می‌تواند فیل را از پناهگاهش بیرون بیاورد و تیر او به اندازه‌ای قوی است که قادر است شیر را نیز از پناهگاهش خارج کند.
تا جنگ بندگانش بدیدند مردمان
کس در جهان همی‌نبرد نام روستم
هوش مصنوعی: مردم زمانی که جنگ و آسیب دیدن بندگان خدا را مشاهده کردند، دیگر نمی‌توانستند نام رستم را در دنیا فراموش کنند.
از بهر قدر و نام سفر کرد و تیغ زد
قدر بلند و نام نکو یافت لاجرم
هوش مصنوعی: شخصی برای رسیدن به مقام و شهرت، تلاش و مبارزه کرد و در نتیجه به موقعیت والایی و نامی نیک دست یافت.
آن سال خوش نخسبَد و از عمر نشمرَد
کز جمع کافران نکند صد هزار کم
هوش مصنوعی: سال خوش و خوشبختی آن سالی است که از خواب نگذرد و به عمرش افزوده نشود، چرا که این سال به اندازه‌ای از جمع کافران کم نمی‌شود.
امسال نام چند حصار قوی نوشت
در هر یکی شهی سپه آرای و محتشم
هوش مصنوعی: امسال نام چندین دیوار محکم را ثبت کردند، در هر کدام از آنها نام یک پادشاه بزرگ و شکوهمند نوشته شده است.
تا باز بر تن که به‌بانگ آمده‌ست سر؟
تا باز در تن که به جوش آمده‌ست دم‌؟
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که آیا دوباره بر سر کسی که به صدا درآمده است، برمی‌گردیم؟ آیا دوباره در وجود کسی که به شدت هیجان‌زده شده است، می‌دمیم؟
اینک همی‌رود که به‌هر قلعه بر کند
از کشته پشته پشته وز آتش علم علم
هوش مصنوعی: در حال حاضر، او به سوی هر دژ می‌رود تا از کشته‌ها انبوهی جمع کند و از آتش، شعله‌های زیادی بلند شود.
تا چند روز دیگر از آن قلعه‌های صعب
ده خشت بر نهاده نبیند کسی به‌هم
هوش مصنوعی: به زودی دیگر هیچ‌کس از آن قلعه‌های سخت و دشوار که با آجر ساخته شده، خبری نخواهد داشت و آن‌ها را نخواهد دید.
ز نشان اسیر و برده شود مردشان تباه
تن‌شان حزین و خسته شود، روح‌شان دژم
هوش مصنوعی: اگر انسان نزدیکی به زخم و اسیری را درک کند، آثار و نشانه‌های آن بر او مشخص می‌شود. جسم او پژمرده و خسته می‌گردد و روحش به اندوه و غم فرو می‌رود.
آنرا به سینه تیغ فرود آمده ز مغز
وین را ز پشت‌، نیزه فرو رفته در شکم
هوش مصنوعی: تیغی که از سینه فرود آمده، مغز را نشانه رفته و نیزه‌ای که از پشت به شکم نفوذ کرده است.
وز خون حلقشان همه بر گوشه حصار
رودی روان شده به بزرگی چو رود زم
هوش مصنوعی: خون حلقوم آن‌ها باعث شده که آب رودخانه‌ای به بزرگی رود زاب از گوشه حصار خارج شده و جریان پیدا کند.
آنجا که کنده باشد تلی شود چو کوه
آنجا که قلعه باشد قعری شد چو یَم
هوش مصنوعی: جایی که زمین را کنده باشند، تلی به وجود می‌آید که مانند کوه بزرگ می‌شود. و در جایی که قلعه‌ای وجود داشته باشد، گودالی ایجاد می‌شود که به عمق دریا می‌رسد.
چشم درست باز نداند میان خون
خار و خس حصار ز قنبیل و از بقم
هوش مصنوعی: چشم نمی‌تواند به درستی تفاوت میان گل و خار را تشخیص دهد، در حالی که در محاصره شاخ و برگ و گیاهان است.
سیمین‌تنان رونده و سیمین بتان به‌دشت
گرد آمده صنم به تبه کردن صنم
هوش مصنوعی: دختران زیبا و خوش‌اندام در دشت گرد هم آمده‌اند تا زیبایی و جذابیت خود را به نمایش بگذارند و افراد را تحت تاثیر قرار دهند.
وز بار بر گرفتن و با ناز تاختن
در پشت سروهای خرامان فتاده خم
هوش مصنوعی: از زیر بارانِ می‌بارد و با ناز و طراوت به سمت درختان بلند و زیبا حرکت می‌کند، به‌طوری که درختان خرامان به سمت جلو خم شده‌اند.
خسرو نشسته تاج شه هند پیش او
چونانکه تخت گوهر بلقیس پیش جم
هوش مصنوعی: خسرو در برابر او نشسته است، و تاج پادشاهی هند را بر سر دارد، همان‌طور که تخت جواهر بلقیس در برابر جم قرار دارد.
برداشته خزینه و انباشته به‌زر
صندوقهای پیل و نه در دل هم و نه غم
هوش مصنوعی: توجهی به ثروت و دارایی‌های مادی ندارم و نه در دل من جایی برای غم و اندوه وجود دارد.
پیلان مست صف زده در پیش او و او
قسمت همی کند به در خیمه بر حشم
هوش مصنوعی: فیل‌های مست صف کشیده‌اند و پیش روی او قرار دارند و او در حال تقسیم کردن چیزهایی است که در خیمه دارد، میان گروهی از سربازان.
وز بردگان طرفه که قسم سپه رسید
نخاس خانه گشت به صحرا درون خیم
هوش مصنوعی: و از بین بردگان، جالب است که وقتی سپاه قسمتی به سمت آنان رسید، خانه‌ها تبدیل به خیمه‌ها در دل صحرا شدند.
از شاره ملون و پیرایه بزر
آنجا یکی خورنق و آنجا یکی ارم
هوش مصنوعی: از جایی که رنگ‌ها و زینت‌های زیبا دیده می‌شود، یکی خورنق است و در جایی دیگر، یکی ارم.
بازار پر طرایف و بر هر کناره یی
قیمتگران نشسته ستاننده قیم
هوش مصنوعی: بازار پر از جذابیت‌ها و زیبایی‌هاست و در هر گوشه‌اش افرادی هستند که قیمت‌ها را تعیین می‌کنند و معاملات را انجام می‌دهند.
یک توده شاره های نگارین به ده درست
یک خانه بردگان نو آیین به ده درم
هوش مصنوعی: یک مقدار شاره‌های رنگارنگ به روستا برده شده و در آنجا خانه‌ای برای بندگان جدید ساخته شده است.
زینسان رقم زده که بگفتم بدین سفر
زینسان زنند بر سفرش بخردان رقم
هوش مصنوعی: به این صورت تقدیر شده است که وقتی من این سفر را آغاز کردم، خردمندان نیز به همین شکل به سفر او اشاره کردند.
این زو مرا شگفت نیاید بهیچ حال
او را همیشه حال بدینسان بود نعم
هوش مصنوعی: این امر برای من عجیب نیست که او همیشه در چنین وضعیتی بوده است.
هر سال کو به غزو رود قوم خویش را
زینگونه عالمی بوجود آرد از عدم
هوش مصنوعی: هر سال وقتی که او برای جهاد می‌رود، قوم و ملت خود را به گونه‌ای از هیچ و پوچی به وجود می‌آورد.
تا آب را قرار نباشد به روز باد
تا خاک را غبار نباشد به روز نم
هوش مصنوعی: تا زمانی که آب آرام نمی‌گیرد، در روز باد وجود دارد و خاک هم در روز باران غبار ندارد.
تا سبزه تازه تر بود و آب تیره تر
جاییکه بیشتر بود آنجایگه دیم
هوش مصنوعی: در جایی که سبزه تازگی بیشتری دارد و آب تیره‌تر است، معمولاً آنجا بهترین مکان برای کشت و زراعت است.
پاینده باد و کام روا باد وشاد باد
آن شادیی که نیل ندارد بهیچ غم
هوش مصنوعی: پایداری و خوشبختی برای آن شادی‌ای که هیچ گونه غمی به آن راه ندارد، آرزو می‌شود.
پیوسته باد عزت و فر و جلال او
بد گوی را بریده زبان و گسسته دم
هوش مصنوعی: او همیشه مورد احترام و بزرگ است و هرکس که درباره او بد گفت، زبانش بریده شده و قدرت صحبت کردن را از دست می‌دهد.

حاشیه ها

1398/02/05 11:05
محمد ضیا احمدی

ظلم و ستم سلطان محمود غزنوی در این قصیده که به ظاهر مداحی ست کاملآ نمایان است ، سالی صد هزار آدم می‌کشته و زن و بچه هایشان را اسیر می‌کرده ، به سپاهیانش می‌داده و یا همانجا می‌فروخته است ،شرم بر او باد، نخاس یعنی برده فروش ،

1398/02/05 21:05
Somaye zamani

بسیار متاسف شدم که تا حالا به سلطان محمود غزنوی افتخار میکردم ولی با خواندن این قصیده دیدم مردی جبار،غارتگر بوده که حتی به زنان و کودکان نیز رحم نمیکرده است