شمارهٔ ۱۰۸ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین گوید
همی بنفشه دمد گرد روی آن سرهنگ
همی به آینه چینی اندر آید زنگ
از آن بنفشه که زیر دو زلف دوست دمید
بسی نماند که بر لاله جای گردد تنگ
اگر بنفشه فروشی همی بخواهم کرد
مرا بنفشه بسنده ست زلف آن سرهنگ
فری دو زلف سیه رنگ او چو چفته دو زاغ
بر آفتاب و دو گل هر یکی گرفته بچنگ
به بت پرستی بر مانوی ملامت نیست
اگر چو صورت او صورتیست درارتنگ
کمانکشیست بتم با دو گونه تیر بر او
وز آن دو گونه همی دل خلد به صلح و به جنگ
بوقت صلح دل من خلد به تیر مژه
بوقت جنگ دل دشمنان به تیر خدنگ
به تیر مژگان ز آهن فرو چکاند خون
چنانکه میر به پولاد سنگ از دل سنگ
امیر سید یوسف برادر سلطان
در سخا و سر فضل و مایه فرهنگ
برادر ملکی کز همه ملوک چنو
سپه نبرد کسی بیست روزه آن سوی گنگ
کشیده خنجر جودش ز روی زفتی پوست
ز دوده بخشش دستش ز روی رادی زنگ
اگر خزینه او بار جود او کشدی
درم به توده بما بخشدی و ز ربا تنگ
خزینه های پر از بس درم چو پروین پر
همی پراکند از بس عطا چو هفت اورنگ
بسی نماند که شاه جهان برادر او
سر علامت او بگذراند از خر چنگ
هنوز باش هم آخر چنان شود که سزاست
همی کشند بر اسب مرادش اینک تنگ
ایا بر آنسوی گنگ و بر آنسوی تبت
ز کرگ شاخ بون کرده و ز شیران چنگ
هر آن سپاه که تو پیش او بجنگ شوی
در آن سپاه نماند مه سپه را رنگ
چنان رمند ز آوای تو سران سپاه
که مرغ آبی ز آوای طبل و وحش از زنگ
بباد حمله بهم بر زنی مصاف عدو
چنانکه باز بهم بر زند صفوف کلنگ
شجاعت از هنر و بازوی تو گیرد نام
مروت از سیر و همت تو گیرد هنگ
به تیر پاره کنی درقه های پهلوی کرگ
بنیزه حلقه کنی غیبه های پشت پلنگ
تراک دل شنود خصم تو ز سینه خویش
چو از کمان تو آید بگوش خصم ترنگ
ز باز تو بهراسد میان ابر عقاب
ز یوز تو برمد برشخ بلند پلنگ
بروز بزم کند خوی تو ز حنظل شهد
بروز رزم کند خشم تو ز شهد شرنگ
سخنوران ز سخن پیش تو فرو مانند
چنان کسیکه به پیمانه خورده باشد بنگ
ترازوی صلت زایرانت را ملکا!
کم از هزار ندارد خزانه دارت سنگ
بوقت آنکه صلتها دهی موالی را
ز یک دو صلت این خسروانت آید ننگ
ز بس شتاب که جود تو بر خزینه کند
درم همی نکند در خزانه تو درنگ
همیشه تا چو شود بوستان ز فاخته فرد
ز دشت زاغ سوی بوستان کند آهنگ
همیشه تا چو شود شاخ گل چو چوگان سست
چو گوی زرین گردد ببار بر نارنگ
نشستگاه توبر تخت خسروانی باد
نشستگاه عدوی تو در چه ارژنگ
نصیب دشمن تو ویل و وای و ناله زار
نصیب تو طرب و خرمی و ناله چنگ
همیشه همچو کنون شاد باد و گلگون باد
دل تو از طرب و دو کف از نبید چو زنگ
خجسته بادت عید ای خجسته پی ملکی
که با سیاست سامی و باهش هوشنگ
شمارهٔ ۱۰۷ - در مدح محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید: چه فسون ساختند و باز چه رنگشمارهٔ ۱۰۹ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی گوید: تا گرفتم صنما وصل تو فرخنده به فال
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همی بنفشه دمد گرد روی آن سرهنگ
همی به آینه چینی اندر آید زنگ
هوش مصنوعی: بنفشه به زیبایی خود میبالد و گرد چهره آن سرهنگ میرقصد. او همچنان که در آینه چینی نگاه میکند، زنگاری بر آن نمایان میشود.
از آن بنفشه که زیر دو زلف دوست دمید
بسی نماند که بر لاله جای گردد تنگ
هوش مصنوعی: بنفشهای که در سایهی دو زلف محبوب شکفته، خیلی زود جای خود را به لاله میدهد و در نتیجه، دیگر جایی برایش نخواهد ماند.
اگر بنفشه فروشی همی بخواهم کرد
مرا بنفشه بسنده ست زلف آن سرهنگ
هوش مصنوعی: اگر بخواهم گلی بفروشم، کافی است زلف آن سرهنگ برایم به عنوان بنفشه باشد.
فری دو زلف سیه رنگ او چو چفته دو زاغ
بر آفتاب و دو گل هر یکی گرفته بچنگ
هوش مصنوعی: زیبایی موهای سیاه او مانند دو کبوتر سیاه است که زیر نور آفتاب نشستهاند، و هر یک از گلها در دستش به خوبی نگهداشته شده است.
به بت پرستی بر مانوی ملامت نیست
اگر چو صورت او صورتیست درارتنگ
هوش مصنوعی: اگر کسی به بت پرستی مشغول باشد، نباید او را سرزنش کرد، چون اگر شکل او هم شبیه بت باشد، به نوعی در یک تنگنا و محدودیت قرار دارد.
کمانکشیست بتم با دو گونه تیر بر او
وز آن دو گونه همی دل خلد به صلح و به جنگ
هوش مصنوعی: عشق معشوقی است که با دو نوع تیر قلب ما را هدف قرار میدهد؛ یکی ما را به آرامش و صلح میبرد و دیگری ما را به جنگ و جدال میکشاند.
بوقت صلح دل من خلد به تیر مژه
بوقت جنگ دل دشمنان به تیر خدنگ
هوش مصنوعی: در زمان صلح، قلب من مانند بهشت است و در زمان جنگ، دل دشمنان با تیرهای دشمنی آسیب میبیند.
به تیر مژگان ز آهن فرو چکاند خون
چنانکه میر به پولاد سنگ از دل سنگ
هوش مصنوعی: با نگاه معشوق مانند تیر، دل شاعر زخم میخورد و از آن جراحت، خون محبت میریزد؛ گویی این درد و رنج در عمق دل او به شدت احساس میشود، همچون اینکه سنگی سخت و غیرقابل نفوذ را با نیزهای قوی به عمق شکافهایی میزند.
امیر سید یوسف برادر سلطان
در سخا و سر فضل و مایه فرهنگ
هوش مصنوعی: امیر سید یوسف، برادر سلطان، در بخشش و فضیلت و دانش بسیار برجسته و بینظیر است.
برادر ملکی کز همه ملوک چنو
سپه نبرد کسی بیست روزه آن سوی گنگ
هوش مصنوعی: برادری وجود دارد که در میان تمام پادشاهان، مانند او هیچ سپهسرداری نتوانسته است بیست روزه از مرز گنگ عبور کند.
کشیده خنجر جودش ز روی زفتی پوست
ز دوده بخشش دستش ز روی رادی زنگ
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity او مانند خنجر تیز و برندهای است که از دل تاریکی و سختیها بیرون آمده، و نعمتهای او همچون دستهایی است که به خوبی و بخشش متمایل هستند.
اگر خزینه او بار جود او کشدی
درم به توده بما بخشدی و ز ربا تنگ
هوش مصنوعی: اگر گنجینهاش از بخشش پر شود، دردی را به جمع ما میدهد و از ربا و تنگی دور میسازد.
خزینه های پر از بس درم چو پروین پر
همی پراکند از بس عطا چو هفت اورنگ
هوش مصنوعی: خزانهها پر از داراییهای ارزشمند است و مانند ستارههای پروین که به اطراف پراکنده میشوند، این ثروتها نیز به فراوانی تقسیم و پخش میشوند، مانند هفت رنگی که با زیبایی و تنوع در طبیعت وجود دارد.
بسی نماند که شاه جهان برادر او
سر علامت او بگذراند از خر چنگ
هوش مصنوعی: مدت زیادی نخواهد گذشت که پادشاه دنیا برادرش را در مواجهه با نشانههای او نادیده خواهد گرفت.
هنوز باش هم آخر چنان شود که سزاست
همی کشند بر اسب مرادش اینک تنگ
هوش مصنوعی: هنوز هم باقی بمان، زیرا در نهایت آنچه شایسته است اتفاق خواهد افتاد. اکنون بر اسب آرزوهایش فشار میآورند و او را به سختی میرانند.
ایا بر آنسوی گنگ و بر آنسوی تبت
ز کرگ شاخ بون کرده و ز شیران چنگ
هوش مصنوعی: آیا در آن سوی رود گنگ و در آن سوی کوههای تبت، به مانند کرگدن شاخ خود را نمایان کرده و همانند شیران با قدرت و چنگ خود را نشان میدهی؟
هر آن سپاه که تو پیش او بجنگ شوی
در آن سپاه نماند مه سپه را رنگ
هوش مصنوعی: هر سپاهی که تو در برابر آن قرار بگیری، در آن سپاه هیچ نشانی از شجاعت و قدرت نمیماند.
چنان رمند ز آوای تو سران سپاه
که مرغ آبی ز آوای طبل و وحش از زنگ
هوش مصنوعی: چنان سپاه از صدای تو میگریزند که مانند مرغ آبی که از صدای طبل و زنگ میهراسد.
بباد حمله بهم بر زنی مصاف عدو
چنانکه باز بهم بر زند صفوف کلنگ
هوش مصنوعی: به شدت و با قدرت به دشمن حمله کن، مانند اینکه عقابی به گروهی از شکار خود یورش میبرد و صفوف آنان را با چنگالهایش در هم میشکند.
شجاعت از هنر و بازوی تو گیرد نام
مروت از سیر و همت تو گیرد هنگ
هوش مصنوعی: شجاعت به توانایی و مهارت تو بستگی دارد و نام نیک از تلاش و ارادهی تو ناشی میشود.
به تیر پاره کنی درقه های پهلوی کرگ
بنیزه حلقه کنی غیبه های پشت پلنگ
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن دشواریها و چالشهای زندگی را نشان میدهد. شاعر با استفاده از تصاویری از تیر و پاره کردن، به سختیها و دردهایی که ممکن است انسان در زندگی با آنها مواجه شود، اشاره دارد. همچنین، اشاره به حلقه کردن غیبتها و مشکلات نشاندهنده تلاش برای مقابله با موانع و پیدا کردن راهی برای پیشرفت است. به طور کلی، این بیت به مفهوم مقابله با چالشها و ناملایمات زندگی در خلال تصاویری شاعرانه پرداخته است.
تراک دل شنود خصم تو ز سینه خویش
چو از کمان تو آید بگوش خصم ترنگ
هوش مصنوعی: دل دشمن تو نالههای تو را از سینهات میشنود، همانطور که صدای تیر کمانت به گوش او میرسد.
ز باز تو بهراسد میان ابر عقاب
ز یوز تو برمد برشخ بلند پلنگ
هوش مصنوعی: عقاب از صدای تو در میان ابرها میترسد و پلنگ هم از وجود تو در بلندیها فرار میکند.
بروز بزم کند خوی تو ز حنظل شهد
بروز رزم کند خشم تو ز شهد شرنگ
هوش مصنوعی: خوی تو مانند میهمانی است که با تلخی مثل حنظل، وجودش را نشان میدهد و خشمت هم به اندازهای است که مانند شرنگ، پس از شیرینی عسل بروز میکند.
سخنوران ز سخن پیش تو فرو مانند
چنان کسیکه به پیمانه خورده باشد بنگ
هوش مصنوعی: سخنرانان و بلاغتدانان در مقابل تو کم میآورند، مثل کسی که بعد از نوشیدن مشروبات الکلی دیگر نمیتواند خوب صحبت کند.
ترازوی صلت زایرانت را ملکا!
کم از هزار ندارد خزانه دارت سنگ
هوش مصنوعی: ای ملک، ترازوی صلت (پاداش) زایران تو کم از هزار نیست و خزانه تو سنگینیهایش را دارد.
بوقت آنکه صلتها دهی موالی را
ز یک دو صلت این خسروانت آید ننگ
هوش مصنوعی: زمانی که به غلامان خود احترام بگذاری و پاداش دهی، این کارت باعث میشود که ننگ و عیب از بین برود.
ز بس شتاب که جود تو بر خزینه کند
درم همی نکند در خزانه تو درنگ
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه generosity و بخشش تو خیلی سریع و فراوان است، حتی پول هم نمیتواند در خزانهات ساکن بماند.
همیشه تا چو شود بوستان ز فاخته فرد
ز دشت زاغ سوی بوستان کند آهنگ
هوش مصنوعی: زمانی که هوا معطر میشود و باغها سرسبز میشوند، پرندههایی مانند زاغ از دشت به سمت باغها پرواز میکنند.
همیشه تا چو شود شاخ گل چو چوگان سست
چو گوی زرین گردد ببار بر نارنگ
هوش مصنوعی: همیشه وقتی که گلها شکوفا میشوند و شاخ و برگها نرم و لطیف میشوند، گویی که گویهای طلایی روی زمین میافتند، ببار بر نارنجها.
نشستگاه توبر تخت خسروانی باد
نشستگاه عدوی تو در چه ارژنگ
هوش مصنوعی: جایگاه تو شامل آسایش و آرامش دلپذیری است که در زندگی به آن نیاز داری، اما جایگاه دشمن تو در چه شرایط و وضعیت ناپسندی قرار دارد.
نصیب دشمن تو ویل و وای و ناله زار
نصیب تو طرب و خرمی و ناله چنگ
هوش مصنوعی: دشمن تو تنها باید از سرنوشت بد و ناامیدی رنج ببرد، در حالی که تو خوشبختی و شادابی را تجربه میکنی و آهنگ خوش چنگ را میزنی.
همیشه همچو کنون شاد باد و گلگون باد
دل تو از طرب و دو کف از نبید چو زنگ
هوش مصنوعی: همیشه مانند حال حاضر، خوشحال و شاداب باش و قلبت از شادی پر باشد و دستانت را از شراب پر کن، مانند زنگی که صدا میدهد.
خجسته بادت عید ای خجسته پی ملکی
که با سیاست سامی و باهش هوشنگ
هوش مصنوعی: عید تو مبارک باشد، ای کسی که سرور و شادی را آوردهای، مانند آشکارگی و حکمت پادشاهان بزرگ و با ذکاوت.