گنجور

شمارهٔ ۱۰۷ - در مدح محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید

چه فسون ساختند و باز چه رنگ
آسمان کبود و آب چو زنگ
که دگرگون شدند و دیگر سان
به نهاد و به خوی و گونه و رنگ
آن شد از ابر همچو سینه غرم
وین شد از برگ همچو پشت پلنگ
زیر ابر اندر آسمان خورشید
خیره همچون در آب تیره نهنگ
زیر برگ اندر آب پنداری
همچو در زیر روی زرد زرنگ
آب گویی که آینه رومیست
بر سرش برگ چون بر آینه زنگ
وز دژم روی ابر پنداری
کآسمان آسمانه ایست خدنگ
آب روشن به جوشن اندر شد
چون سواران خسرواندر جنگ
خسرو پر دل ستوده هنر
پادشه زاده بزرگ اورنگ
آنکه نام پیمبری دارد
که بسی جایگاه کرده بچنگ
آنکه دو دست راد او بزدود
ز آینه رادی و بزرگی زنگ
نیست فرهنگی اندر این گیتی
که نیاموخت آن شه، آن فرهنگ
ماه با فر او ندارد فر
کوه با سنگ او ندارد سنگ
سایه تیغش ار به سنگ افتد
گوهر از بیم خون شود در سنگ
تلخی خشمش ار بشهد رسد
باز نتوان شناخت شهد از فنگ
هر کجا بوی خوی او باشد
بر توانی گرفت مشک به تنگ
هر کجا دست راد او باشد
نبود هیچکس زخواسته تنگ
هر کجا او بود نیارد گشت
زفتی و نیستی بصد فرسنگ
هر کجا نام او بری نبود
بد و بیغاره و نکوهش و ننگ
هر که پر دل تر و دلاورتر
نکند پیش او بجنگ درنگ
ای جهان داوری که نام نکو
سوی تو کرد زان جهان آهنگ
آفریننده جهان بتو داد
نیروی رستم و هش هوشنگ
نشود بر تو زایچ روی بکار
هیچ دستان و تنبل و نیرنگ
خسروا خوبتر ز صورت تو
صورتی نیست در همه ارتنگ
دشمن تو ز تو چنان ترسد
که ز باز شکار دوست کلنگ
زهره دشمنان بروز نبرد
بر درانی چو شیر سینه رنگ
تا به روم اندرون نیاید چین
تا به چین اندرون نیاید زنگ
شاد باش و دو چشم دشمن تو
سال و مه از گریستن چو وننگ
دست و گوش تو جاودان پرباد
از می روشن و ترانه چنگ
مهرگانت خجسته باد و دلت
بر کشیده بر اسب شادی تنگ

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه فسون ساختند و باز چه رنگ
آسمان کبود و آب چو زنگ
هوش مصنوعی: چه جادویی ایجاد کردند و چه رنگ آبی در آسمان و چه رنگی که در آب مانند زنگ است.
که دگرگون شدند و دیگر سان
به نهاد و به خوی و گونه و رنگ
هوش مصنوعی: آنها دگرگون شدند و دیگر مانند گذشته از نظر رفتار، ویژگی‌ها و ظاهر تغییر کردند.
آن شد از ابر همچو سینه غرم
وین شد از برگ همچو پشت پلنگ
هوش مصنوعی: ابر به شکلی شبیه به سینه یک شیر خشمگین درآمده و برگ‌ها هم شبیه به پشت پلنگ شده‌اند.
زیر ابر اندر آسمان خورشید
خیره همچون در آب تیره نهنگ
هوش مصنوعی: زیر ابرها در آسمان، خورشی مانند نوری که در آب تاریک یک نهنگ بازتاب می‌شود، به نظر می‌آید.
زیر برگ اندر آب پنداری
همچو در زیر روی زرد زرنگ
هوش مصنوعی: زیر برگ‌ها در آب به نظر می‌رسد که مانند کسی است که زیر چهره زردی پنهان شده باشد.
آب گویی که آینه رومیست
بر سرش برگ چون بر آینه زنگ
هوش مصنوعی: آب مانند آینه‌ای می‌ماند که در آن تصویر رومیان دیده می‌شود و بر روی آن برگ‌ها به مانند زنگاری نشسته‌اند.
وز دژم روی ابر پنداری
کآسمان آسمانه ایست خدنگ
هوش مصنوعی: از دژم به نظر می‌رسد که ابرها به آسمان زیبایی مانند یک پرچم بزرگ تبدیل شده‌اند.
آب روشن به جوشن اندر شد
چون سواران خسرواندر جنگ
هوش مصنوعی: آب شفاف و زلال به جوشی شبیه شده است، همچون سواری که در میدان نبرد ظاهر می‌شود.
خسرو پر دل ستوده هنر
پادشه زاده بزرگ اورنگ
هوش مصنوعی: خسرو که دارای دل بسیار بزرگی است، هنر و فضایلش ستایش شده و او فرزند پادشاهی بزرگ و صاحب تخت و تاج است.
آنکه نام پیمبری دارد
که بسی جایگاه کرده بچنگ
هوش مصنوعی: کسی که لقب پیامبری دارد، در بسیاری از مکان‌ها جا گرفته و تأثیرگذار شده است.
آنکه دو دست راد او بزدود
ز آینه رادی و بزرگی زنگ
هوش مصنوعی: کسی که دست از خودخواهی و خودپرستی بردارد، به صفا و بزرگی دست خواهد یافت.
نیست فرهنگی اندر این گیتی
که نیاموخت آن شه، آن فرهنگ
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ فرهنگی وجود ندارد که آن شاه بزرگ از آن بهره‌مند نشده باشد و آن را نیاموخته باشد.
ماه با فر او ندارد فر
کوه با سنگ او ندارد سنگ
هوش مصنوعی: ماه به زیبایی و شکوه خود نمی‌تواند به پای کوه برود و کوه هم به سنگ‌های خود نمی‌تواند افتخار کند.
سایه تیغش ار به سنگ افتد
گوهر از بیم خون شود در سنگ
هوش مصنوعی: اگر سایه تیغی بر سنگ بیفتد، گوهر از ترس خون، در دل سنگ پنهان می‌شود.
تلخی خشمش ار بشهد رسد
باز نتوان شناخت شهد از فنگ
هوش مصنوعی: اگر تلخی خشم او به شیرینی عسل برسد، باز هم نمی‌توان عسل را از زهر تشخیص داد.
هر کجا بوی خوی او باشد
بر توانی گرفت مشک به تنگ
هوش مصنوعی: هر کجا که بوی محبوب باشد، انسان می‌تواند عطر را از خود به جا بگذارد.
هر کجا دست راد او باشد
نبود هیچکس زخواسته تنگ
هوش مصنوعی: هر جا که دست رحمت او گسترش یابد، هیچ‌کس از خواسته‌هایش به تنگنا نخواهد افتاد.
هر کجا او بود نیارد گشت
زفتی و نیستی بصد فرسنگ
هوش مصنوعی: هر جا که او باشد، دیگر نیازی به دغدغه و نگرانی نیست و کسی نمی‌تواند به او نزدیک شود.
هر کجا نام او بری نبود
بد و بیغاره و نکوهش و ننگ
هوش مصنوعی: هر جا که نام او باشد، بدی و ننگی وجود ندارد و جایگاهی برای نکوهش و عیب‌جویی نیست.
هر که پر دل تر و دلاورتر
نکند پیش او بجنگ درنگ
هوش مصنوعی: هر کس که دلیرتر و شجاع‌تر است، نباید در مقابل او درنگ کند و تأمل نماید.
ای جهان داوری که نام نکو
سوی تو کرد زان جهان آهنگ
هوش مصنوعی: ای جهان، تو قاضی هستی که نام نیک به سوی تو آمده، از آن دنیا به سمت تو حرکت کرده است.
آفریننده جهان بتو داد
نیروی رستم و هش هوشنگ
هوش مصنوعی: خداوند جهان به تو قدرتی همانند رستم و دانایی مانند هوشنگ عطا کرده است.
نشود بر تو زایچ روی بکار
هیچ دستان و تنبل و نیرنگ
هوش مصنوعی: هرگز بر تو زحمت و حقه‌ بازی افسوس نخواهد آورد.
خسروا خوبتر ز صورت تو
صورتی نیست در همه ارتنگ
هوش مصنوعی: هیچ صورتی در این جهان زیباتر از چهره تو وجود ندارد.
دشمن تو ز تو چنان ترسد
که ز باز شکار دوست کلنگ
هوش مصنوعی: دشمن تو آنقدر از تو می‌ترسد که به اندازه‌ی پرنده‌ای از حمله‌ی باز به سوی خود می‌ترسد.
زهره دشمنان بروز نبرد
بر درانی چو شیر سینه رنگ
هوش مصنوعی: زهره دشمنان هنگام نبرد بر درانی، مانند شیر دلیری و قدرت دارد.
تا به روم اندرون نیاید چین
تا به چین اندرون نیاید زنگ
هوش مصنوعی: تا وقتی که چین وارد روم نشود، زنگ هم به چین در نخواهد آمد.
شاد باش و دو چشم دشمن تو
سال و مه از گریستن چو وننگ
هوش مصنوعی: شاد باش و دشمنانت برای سال‌ها و ماه‌ها از اشک رنج ببرند.
دست و گوش تو جاودان پرباد
از می روشن و ترانه چنگ
هوش مصنوعی: دست و گوش تو همیشه پر از خوشی و شادی است و و از نوشیدن شراب و آهنگ ساز لذت می‌برد.
مهرگانت خجسته باد و دلت
بر کشیده بر اسب شادی تنگ
هوش مصنوعی: خوشی‌های شما مبارک باد و دل‌تان سرشار از شادی و نشاط باشد.

حاشیه ها

1402/07/27 04:09
جهن یزداد

در این  سروده تنها دو واژه عربی امده جوشن شهد
چه فسون ساختند و باز چه رنگ 
آسمان کبود و آب چو زنگ 
که دگرگون شدند و دیگر سان 
به نهاد و به خوی و گونه و رنگ 
آن شد از ابر همچو سینه غرم 
وین شد از برگ همچو پشت پلنگ 
زیر ابر اندر آسمان خورشید
خیره همچون در آب تیره نهنگ 
زیر برگ اندر آب پنداری 
همچو در زیر روی زرد زرنگ 
آب گویی که آینهٔ رومیست 
بر سرش برگ چون بر آینه زنگ 
وز دژم روی ابر پنداری 
کآسمان آسمانه ایست خدنگ 
خسرو پر دل ستوده هنر
پادشه زاده بزرگ اورنگ 
آنکه نام پیمبری دارد
که بسی جایگاه کرده بچنگ 
آنکه دو دست راد او بزدود
ز آینهٔ رادی و بزرگی زنگ 
نیست فرهنگی اندر این گیتی 
که نیاموخت آن شه، آن فرهنگ 
ماه با فر او ندارد فر
کوه با سنگ او ندارد سنگ 
سایه تیغش ار به سنگ افتد
گوهر از بیم خون شود در سنگ 
هر کجا بوی خوی او باشد
بر توانی گرفت مشک به تنگ 
هر کجا دست راد او باشد
نبود هیچکس زخواسته تنگ 
هر کجا او بود نیارد گشت 
زفتی و نیستی بصد فرسنگ 
هر کجا نام او بری نبود
بد و بیغاره و نکوهش و ننگ
هر که پر دل تر و دلاورتر
نکند پیش او بجنگ درنگ 
ای جهان داوری که نام نکو
سوی تو کرد زان جهان آهنگ 
آفریننده جهان بتو داد
نیروی رستم و هش هوشنگ 
نشود بر تو زایچ روی بکار
هیچ دستان و تنبل و نیرنگ 
خسروا خوبتر ز چهره تو
چهره ای نیست در همه ارتنگ
دشمن تو ز تو چنان ترسد
که ز باز شکاردوست  کلنگ 
زهره دشمنان بروز نبرد
بردرانی چو شیر سینه رنگ 
تا به روم اندرون نیاید چین 
تا به چین اندرون نیاید زنگ 
شاد باش و دو چشم دشمن تو
سال و مه از گریستن چو  وننگ
دست و گوش تو جاودان پرباد
از می روشن و ترانه چنگ
مهرگانت خجسته باد و دلت 
بر کشیده بر اسب شادی تنگ

1403/01/24 14:03
جهن یزداد

 وننگ  ریسمانی که برای آونگ رخت تر یا میوه تر یا هر چیز تر  بکار میبرند
شاد باش و دو چشم دشمن تو
سال و مه از گریستن چو  وننگ