گنجور

شمارهٔ ۸

به کشف حال دوران نیست جام جم هوس ما را
همان جامی که ساقی عکس رو افکند بس ما را
ز شیخ هیچ کس چون جانب دیر مغان رفتم
کنون در خانقه دیگر نه بینی هیچ کس ما را
نشسته فارغ البالیم در دور تغار می
به راندن دور نتوان کرد زانجا چون مگس ما را
به فریاد خمار افتاده پیر دیر بدحالم
تو خواهی بود یا خود مغبچه فریادرس ما را
غریو کوس شاه از خواب مستی در نمی آرد
چه بیداری دهد ای کاروان بانگ جرس ما را
گدایی التماس ما بود یک جرعه می در سر
نخواهد بود لعل تاج شاهی ملتمس ما را
ازان رندان شمر ما را که در رندی و شبگردی
چو مستان از عسس بگریزد ار بیند عسس ما را
چو فانی غرق می گشتیم لیکن عاقبت یابند
حریفان بر کنار افکنده زین دریا چو خس ما را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به کشف حال دوران نیست جام جم هوس ما را
همان جامی که ساقی عکس رو افکند بس ما را
هوش مصنوعی: در دنیای پر از تغییرات و نوسانات، آرزوی ما جامی است که همچون جام جم، حقایق را نمایان کند. همان جامی که ساقی با آن تصویر چهره‌اش را به ما نشان داد.
ز شیخ هیچ کس چون جانب دیر مغان رفتم
کنون در خانقه دیگر نه بینی هیچ کس ما را
هوش مصنوعی: هیچ کدام از کسانی که به شیخ مراجعه کردند، به اندازه من به میخانه قدیمی نرفته‌اند و حالا که به خانقاه دیگری رفته‌ام، دیگر کسی را آنجا نمی‌بینم.
نشسته فارغ البالیم در دور تغار می
به راندن دور نتوان کرد زانجا چون مگس ما را
هوش مصنوعی: ما با آرامش و بی‌خیالی در دور ادای نوشیدنی نشسته‌ایم و نمی‌توانیم از آنجا حرکت کنیم، مانند مگسی که به دور خود می‌چرخد.
به فریاد خمار افتاده پیر دیر بدحالم
تو خواهی بود یا خود مغبچه فریادرس ما را
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وضعیت ناخوشایند خود اشاره می‌کند و از کسی که به او نزدیک است، می‌خواهد که در این شرایط سخت به او کمک کند. او در نهایت از این شخص می‌پرسد که آیا او را در این حال و روز رها خواهد کرد یا خیر.
غریو کوس شاه از خواب مستی در نمی آرد
چه بیداری دهد ای کاروان بانگ جرس ما را
هوش مصنوعی: صدای طربناک و پرشور شاهانه، نه تنها ما را از خواب عمیق بیدار نمی‌کند، بلکه این صدای جرس کاروان هم نمی‌تواند ما را به بیداری و هوشیاری دعوت کند.
گدایی التماس ما بود یک جرعه می در سر
نخواهد بود لعل تاج شاهی ملتمس ما را
هوش مصنوعی: گدایی که به درگاه ما می‌آید، درخواست یک جرعه شراب دارد، اما در حقیقت نمی‌خواهد چیز ارزشمندی مانند گوهر تاج پادشاهی را که ما به او عرضه کرده‌ایم، بپذیرد.
ازان رندان شمر ما را که در رندی و شبگردی
چو مستان از عسس بگریزد ار بیند عسس ما را
هوش مصنوعی: از این رندها ما را بشناس که در حال مستی و شبگردی، مانند مستانی که از نگهبانان فرار می‌کنند، اگر نگهبان ما را ببینند.
چو فانی غرق می گشتیم لیکن عاقبت یابند
حریفان بر کنار افکنده زین دریا چو خس ما را
هوش مصنوعی: ما در دنیا غرق لذت و شگفتی بودیم، اما در پایان، دوستان و همراهان ما از این دنیای پر زرق و برق جدا شدند و ما را همچون علفی در کنار این دریا رها کردند.