گنجور

شمارهٔ ۴۹ - در طور خواجه

ما هم از بزم صبوح آمد برون مست خراب
جلوه گر افتاد و حیران چون ز مشرق آفتاب
رفت اهل انجمن هر سوی چون انجم فرو
چشمشان شد صبحدم چون چشم نرگس مست خواب
او مرا چون دید سرمستانه کرده عربده
کرد با صد قهر لطف آمیز این نوعم خطاب
کای تو از ناقابلی مردود بزم خاص ما
بلکه از بی طالعی افتاده در هجرت عذاب
جای آن دارد که بر فرق تو رانم تیغ قتل
تا که از خونت همه روی زمین گردد خضاب
در چنین صبحی که بود احباب با ما باده نوش
تو شده غایب مگر زین بزم بودت اجتناب
من نهاده با هزاران لرزه عارض بر زمین
بر زبانم صد سخن اما که را حد جواب؟
دید چون وقتم دگرگون گشت و حال از دست رفت
خنده زد وانگه ز ساقی جست یک جام شراب
گفت ای فانی بگیر این می ز دست ما بنوش
چون که نوشیدم سوی ملک عدم کردم شتاب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما هم از بزم صبوح آمد برون مست خراب
جلوه گر افتاد و حیران چون ز مشرق آفتاب
هوش مصنوعی: ما نیز از مهمانی صبحگاهی بیرون آمدیم، در حالی که مست و سرگشته‌ شده، مثل خورشید که از سمت شرق طلوع می‌کند.
رفت اهل انجمن هر سوی چون انجم فرو
چشمشان شد صبحدم چون چشم نرگس مست خواب
هوش مصنوعی: زمانی که اهل مجلس به هر سو پراکنده شدند، مانند ستارگان که در آسمان در حال حرکت‌اند، چشمانشان در صبحگاه مانند چشمان گلی که مست خواب است، بسته شد.
او مرا چون دید سرمستانه کرده عربده
کرد با صد قهر لطف آمیز این نوعم خطاب
هوش مصنوعی: وقتی او مرا دید با شوق و هیجان، شروع به فریاد زدن کرد و با صدایی پر از محبت و لحن خاصی به من خطاب کرد.
کای تو از ناقابلی مردود بزم خاص ما
بلکه از بی طالعی افتاده در هجرت عذاب
هوش مصنوعی: ای تو که به خاطر ناپاگندگی و نادانی‌ات نتوانسته‌ای در جمع خاص ما حضور پیدا کنی و به سبب ناآگاهی‌ات گرفتار عذاب هجرت شده‌ای.
جای آن دارد که بر فرق تو رانم تیغ قتل
تا که از خونت همه روی زمین گردد خضاب
هوش مصنوعی: شایسته است که با شمشیرم بر سرت ضربه بزنم تا خونت بر سرزمین بریزد و آن را رنگین کند.
در چنین صبحی که بود احباب با ما باده نوش
تو شده غایب مگر زین بزم بودت اجتناب
هوش مصنوعی: در این صبح دل‌انگیز که دوستانم دور من جمع هستند و مشغول نوشیدن هستند، تنها تو غایبی که به نظر می‌رسد از این مجالس فاصله گرفته‌ای.
من نهاده با هزاران لرزه عارض بر زمین
بر زبانم صد سخن اما که را حد جواب؟
هوش مصنوعی: من با هزاران احساس و نگرانی بر زمین ایستاده‌ام و در دلم صدها حرف دارم، اما نمی‌دانم باید با چه کسی صحبت کنم یا پاسخ کدام سوال را بدهیم.
دید چون وقتم دگرگون گشت و حال از دست رفت
خنده زد وانگه ز ساقی جست یک جام شراب
هوش مصنوعی: وقتی که زمانم تغییر کرد و حال و احوالم روبه زوال رفت، خنده‌ای به لب آوردم و سپس به سمت ساقی رفتم تا یک جام شراب بنوشم.
گفت ای فانی بگیر این می ز دست ما بنوش
چون که نوشیدم سوی ملک عدم کردم شتاب
هوش مصنوعی: ای انسان فانی، این شراب را از دست ما بگیر و بنوش، چرا که وقتی نوشیدم، به سرعت به سوی جهان عدم رفتم.