گنجور

شمارهٔ ۴۷ - در طور مخدومی

به مستی در دلم گردد خیال روی یار امشب
که سازد هر زمان در گریه‌ام بی‌اختیار امشب
به حالم شمع را گر دل بسوزد گو سر خود گیر
که در هجران مرا تا صبحدم اینست کار امشب
خیال آن پری دارد بدان حالم که می‌خواهد
که رو بر کوه و صحرا آورم دیوانه‌وار امشب
تماشا را شده همسایگان بر بام‌ها حیران
که این مجنون دگر از گریه گشته بی‌قرار امشب
اگر آب سرشکم غرقه سازد ناصحا از پند
زبان کوتاه کن ما را دمی با ما گذار امشب
ملولم از حیات ای دل عجب کز کاروان عمر
نخواهد بر غریبستان به عقبی بست بار امشب
مده جام شراب ای ساقی دوران که می‌خواهد
که از جسم حزین فرقت گزیند جان زار امشب
هزاران شب رسید ای فانی از هجران به روز اما
نبیند روی روز ار خود بود چون من هزار امشب

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به مستی در دلم گردد خیال روی یار امشب
که سازد هر زمان در گریه‌ام بی‌اختیار امشب
هوش مصنوعی: امشب خیال چهره محبوب در دلم در حال رقص و شوق است و این احساس باعث می‌شود که ناخودآگاه اشک‌هایم بریزد.
به حالم شمع را گر دل بسوزد گو سر خود گیر
که در هجران مرا تا صبحدم اینست کار امشب
هوش مصنوعی: اگر شمع در حال سوختن بر حال من دل بسوزاند، بگذار در این شب تنها خودم را تسلا دهم، چرا که در غم دوری‌ام تا صبح همچنان همین وضعیت خواهد بود.
خیال آن پری دارد بدان حالم که می‌خواهد
که رو بر کوه و صحرا آورم دیوانه‌وار امشب
هوش مصنوعی: حالم به قدری دگرگون است که انگار آرزوی دیدن آن پری را دارم، طوری که می‌خواهم امشب به شکل دیوانه‌وار به کوه و دشت بروم.
تماشا را شده همسایگان بر بام‌ها حیران
که این مجنون دگر از گریه گشته بی‌قرار امشب
هوش مصنوعی: همسایه‌ها بر بام‌ها نشسته‌اند و به تماشای مجنون نگاه می‌کنند. مجنون امشب به خاطر گریه و اشتیاقش بی‌قرار و ناآرام شده است.
اگر آب سرشکم غرقه سازد ناصحا از پند
زبان کوتاه کن ما را دمی با ما گذار امشب
هوش مصنوعی: اگر اشک‌هایم آنقدر زیاد شود که تو را غرق کند، ای نصیحت‌گر، برای مدتی از نصیحت کردن خودداری کن و کمی با ما بگذار تا امشب.
ملولم از حیات ای دل عجب کز کاروان عمر
نخواهد بر غریبستان به عقبی بست بار امشب
هوش مصنوعی: در دل غمگینم از زندگی، جالب این است که از کاروان عمر، هیچ نشانی برای من در این دیار غریب به جا نخواهد ماند. امشب بار دیگر به یاد گذشته‌ها می‌اندیشم.
مده جام شراب ای ساقی دوران که می‌خواهد
که از جسم حزین فرقت گزیند جان زار امشب
هوش مصنوعی: ای ساقی، دیگر به من شراب نده، زیرا که جان رنجورم امشب می‌خواهد از این بدن غمگین جدا شود.
هزاران شب رسید ای فانی از هجران به روز اما
نبیند روی روز ار خود بود چون من هزار امشب
هوش مصنوعی: هزاران شب از دوری به سر آمده، اما روزی که فرارسیده را نمی‌بینم، چون من اگر هزار شب هم انتظار بکشم، باز هم روز را نخواهم دید.