گنجور

شمارهٔ ۴۶ - در طور مخدومی نورا

من وز هجر مهی ناله و فغان هر شب
فغان و ناله رساندن بآسمان هر شب
ز عشق تازه جوانی بگو چه گشت رسید
هزار جور باین پیر ناتوان هر شب
پی نظاره به کنجی نهان شوم که رود
ز بزم شه به سوی خانه آن خوان هر شب
به کوی او من و او هم به کوی دلبر خویش
ازو نهان من و او هم ز وی نهان هر شب
زمان زمان فکنم خویش را به کویش لیک
سگان برون فکنندم کشان کشان هر شب
حریف بزم تو خاصان مرا بس اینکه نهم
سر نیاز بر آن خاک آستان هر شب
بکوی او که هزاران بلاست ای فانی
نگفته ترک سر و جان مشو روان هر شب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من وز هجر مهی ناله و فغان هر شب
فغان و ناله رساندن بآسمان هر شب
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر دوری معشوقم ناله و فریاد می‌زنم و صدای فغانم را به آسمان می‌رسانم.
ز عشق تازه جوانی بگو چه گشت رسید
هزار جور باین پیر ناتوان هر شب
هوش مصنوعی: از عشق و تازگی جوانی بگو، که چه بر سر این پیر ناتوان آمده است که هر شب هزار حالت و تغییر را تجربه می‌کند.
پی نظاره به کنجی نهان شوم که رود
ز بزم شه به سوی خانه آن خوان هر شب
هوش مصنوعی: به گوشه‌ای می‌روم تا پنهان شوم و نظاره‌گر باشم، زیرا او از میهمانی به سوی خانه‌اش می‌رود و هر شب این موضوع تکرار می‌شود.
به کوی او من و او هم به کوی دلبر خویش
ازو نهان من و او هم ز وی نهان هر شب
هوش مصنوعی: به کوچه‌اش من و او هر دو می‌رویم، هر یک در پی معشوق خود. او از من پنهان است و من هم از او، و این راز هر شب ادامه دارد.
زمان زمان فکنم خویش را به کویش لیک
سگان برون فکنندم کشان کشان هر شب
هوش مصنوعی: من در این زمان می‌خواهم خود را به کوی محبوب ببرم، اما سگ‌های نگهبان هر شب مرا بیرون می‌اندازند و نمی‌گذارند نزدیکش شوم.
حریف بزم تو خاصان مرا بس اینکه نهم
سر نیاز بر آن خاک آستان هر شب
هوش مصنوعی: رقبای مجال تو، خاصان و بزرگان من هستند، زیرا من هر شب سر نیازم را بر آن خاک آستان تو می‌گذارم.
بکوی او که هزاران بلاست ای فانی
نگفته ترک سر و جان مشو روان هر شب
هوش مصنوعی: به آنجا برو که پر از مشکلات و سختی‌هاست. ای انسان! هرگز دل و جانت را ترک نکن و هر شب برای آنجا تلاش کن.