شمارهٔ ۴۳ - مخترع
ز تب مباد صداعی بدان جوان یارب
که صدقه سرش این پیر ناتوان یارب
ز هجر یارب و افغانم از فلک بگذشت
توام خلاص نمایی ازین فغان یارب
رسید یا رب من شام غم به مجمع دیر
چه باشد از تب من بشنود از آن یارب
ز دیر مغبچه ای مست شد برون سوی شهر
ز اهل زهد بدیر امینش رسان یارب
شدن به کوی ریا شیخ را خوش است مباد
مرا بجز روش کوچه مغان یارب
چو سرکشی است طریق ریا سر فانی
شود به دیر فنا خاک آستان یارب!
شمارهٔ ۴۲ - در طور خواجه: شگفت چون گل رخسار ساقی از می نابشمارهٔ ۴۴ - اختراع: چون به دیر آمد ز بهر خم شکستن محتسب
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز تب مباد صداعی بدان جوان یارب
که صدقه سرش این پیر ناتوان یارب
هوش مصنوعی: از درد و رنج جوانی که به خاطر او این پیر ناتوان به سختی افتاده، ای کاش که به او کمک شود.
ز هجر یارب و افغانم از فلک بگذشت
توام خلاص نمایی ازین فغان یارب
هوش مصنوعی: از دوری و فراق معشوق، فریاد و نالهام به آسمان رسید. کاش تو مرا نجات دهی و از این درد و ناراحتی رهایی بخشی.
رسید یا رب من شام غم به مجمع دیر
چه باشد از تب من بشنود از آن یارب
هوش مصنوعی: پروردگارا، اگر در مجمع گناهکاران شب غم من فرا رسد، چه فایدهای دارد که من داغ درونم را با آنان در میان بگذارم؟
ز دیر مغبچه ای مست شد برون سوی شهر
ز اهل زهد بدیر امینش رسان یارب
هوش مصنوعی: دختری از میخانه مست شده و به سمت شهر میرود. از اهل زهد و پرهیزگاری، خواهش میکند که او را به دِیر امن و امان برساند.
شدن به کوی ریا شیخ را خوش است مباد
مرا بجز روش کوچه مغان یارب
هوش مصنوعی: شیخ از مسیر ریا و تظاهر خوشحال است، اما من نمیخواهم جز راه و روش مغها، راه دیگری را انتخاب کنم. خداوندا!
چو سرکشی است طریق ریا سر فانی
شود به دیر فنا خاک آستان یارب!
هوش مصنوعی: وقتی که انسان به خودنمایی و ریاکاری روی بیاورد، در نهایت زندگی موقتش به پایان میرسد و همچون خاکی در کنار درگاه پروردگار محو میشود.