شمارهٔ ۲۰ - تتبع خواجه
نسیم صبح بگو آن نهال رعنا را
که باغ عمر خزان دیده از تو شد ما را
به یک قدح که کشیدی ز آب آتش رنگ
چه آتشی که زدی عاشقان شیدا را
شدم به زهد قوی غره و ندانستم
که روزی عشق به عجز افکند توانا را
تو ای جوان که شکیبا ز خیل عشاقی
ترحمی بکن این پیر ناشکیبا را
فروز مشعله حسن از آتش عشق است
مدار حیف ز اهل نظر تماشا را
لبت چو آب حیات است زانکه پیشش نیست
به گاه نطق ره دم زدن مسیحا را
بیا که حاصل کونین برگ کاهی نیست
به کوی میکده رندان بادهپیما را
به جان قبول کنم هرچه شیخ فرماید
اگر نه منع کند عشق و جام صهبا را
فتاد فانی بیخانمان به رسوایی
چو دید بزم خراباتیان رسوا را
شمارهٔ ۱۹ - تتبع خواجه: گفتی برم دلت را جان هم فدات یاراشمارهٔ ۲۱ - تتبع مخدومی: هست در دیر آفتی هر دم به قصد جان مرا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نسیم صبح بگو آن نهال رعنا را
که باغ عمر خزان دیده از تو شد ما را
هوش مصنوعی: نسیم صبح، به آن درخت جوان بگو که باغ زندگی ما به خاطر تو دچار افول و پاییز شده است.
به یک قدح که کشیدی ز آب آتش رنگ
چه آتشی که زدی عاشقان شیدا را
هوش مصنوعی: وقتی تنها یک جام از آبی رنگی را نوشیدی، چه آتش سوزانی به راه انداختی که عاشقان دیوانه را تحت تاثیر قرار داد.
شدم به زهد قوی غره و ندانستم
که روزی عشق به عجز افکند توانا را
هوش مصنوعی: به خاطر دیانت و زهد خودم به خودم میبالم و از آن غافل هستم که یک روز عشق، حتی توانایان را هم در برابر خود عاجز و ناتوان میکند.
تو ای جوان که شکیبا ز خیل عشاقی
ترحمی بکن این پیر ناشکیبا را
هوش مصنوعی: ای جوان، تو که از دیگر عاشقان بیشتر صبر و تحمل داری، بر این پیر ناآرام و بیصبر رحم کن.
فروز مشعله حسن از آتش عشق است
مدار حیف ز اهل نظر تماشا را
هوش مصنوعی: زیبایی و درخشش عشق از شور و حرارت عشق به وجود آمده است. متأسفانه، افرادی که اهل درک و نظر هستند، نمیتوانند این زیبایی را بهدرستی ببینند و از آن لذت ببرند.
لبت چو آب حیات است زانکه پیشش نیست
به گاه نطق ره دم زدن مسیحا را
هوش مصنوعی: لب تو مانند آب حیات است، زیرا در زمان سخن گفتن، هیچگاه از آن کم نمیشود و به راحتی میتوان کلامی شفابخش از آن شنید.
بیا که حاصل کونین برگ کاهی نیست
به کوی میکده رندان بادهپیما را
هوش مصنوعی: بیا و ببین که نتیجه زندگی و جهان فقط چیزی جز یک برگ خشک نیست. پس بیایید به کوچههای میکده برویم و با رندان شیفته باده خوش بگذرانیم.
به جان قبول کنم هرچه شیخ فرماید
اگر نه منع کند عشق و جام صهبا را
هوش مصنوعی: هرچه شیخ بگوید را با جان و دل میپذیرم، اما اگر عشق و شراب ممنوع باشد، نمیتوانم آن را قبول کنم.
فتاد فانی بیخانمان به رسوایی
چو دید بزم خراباتیان رسوا را
هوش مصنوعی: فانی، بیخانمان و بیپناه، وقتی بزم و محفل فساد و رسوایی را دید، در وضعیتی ناخوشایند قرار گرفت.