شمارهٔ ۱۴ - تتبع حضرت مخدومی
ای از بهار حسن تو بر چهرهام گلزارها
در سینه زان گلزارها دارم خلیده خارها
از نیش هجرش متصل کو رشته جانم گسل
چون دوخت نتوان چاک دل زان سوزن و زین تارها
در کلبه غم گر برم آیی نیابی پیکرم
بس خاک و خواری بر سرم کافتاده از دیوارها
از حمرت رخسار کی بتوان شدن همرنگ وی
ما را به خون او را به می چون رنگ شد رخسارها
چون زان بت آشفته خو آرم بسوی قبله رو
بسته چو از هر تار مو بر گردنم زنارها
بودم به عقل ذوفنون پیر خرد پیش از جنون
طفلان دوانندم کنون در کوچه و بازارها
زین نظم نو چرخ کهن یکباره گو حیرت مکن
فانی چو تعلیم سخن دارد جامی بارها
شمارهٔ ۱۳ - تتبع مخدومی نورا: سوزیام ، تا برفروزی رویِ آتشناک راشمارهٔ ۱۵ - تتبع مخدومی: بیروی تو شد تیره از اشک مرا شبها
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای از بهار حسن تو بر چهرهام گلزارها
در سینه زان گلزارها دارم خلیده خارها
هوش مصنوعی: ای زیبایی که به چهرهام بهاری از گل و شکوفه میبخشی، در دل من از این باغهای زیبا، خارهایی نیز پنهان شده است.
از نیش هجرش متصل کو رشته جانم گسل
چون دوخت نتوان چاک دل زان سوزن و زین تارها
هوش مصنوعی: عشق جدایی او مانند نیشی است که به جانم نفوذ کرده و آن را میگسلد. چون نمیتوانم دل را بدوزم، از این سوزن و این تارها بیمار و رنجور هستم.
در کلبه غم گر برم آیی نیابی پیکرم
بس خاک و خواری بر سرم کافتاده از دیوارها
هوش مصنوعی: اگر به کلبه غم من بیایی، بدنم را پیدا نمیکنی، زیرا فقط خاک و ذلت بر سرم نشسته و از دیوارها افتاده است.
از حمرت رخسار کی بتوان شدن همرنگ وی
ما را به خون او را به می چون رنگ شد رخسارها
هوش مصنوعی: از سرخی چهرهاش نمیتوانیم مانند او شویم، ما هم اگر بخواهیم به رنگ خون خود یا به رنگ شراب، چهرههایمان را رنگ کنیم.
چون زان بت آشفته خو آرم بسوی قبله رو
بسته چو از هر تار مو بر گردنم زنارها
هوش مصنوعی: من به خاطر آن معشوق آشفتهام و وقتی به سوی قبله میروم، احساس میکنم که هر رشته مویی از من به شکل زنجیری بر گردنم آویخته شده است.
بودم به عقل ذوفنون پیر خرد پیش از جنون
طفلان دوانندم کنون در کوچه و بازارها
هوش مصنوعی: زمانی با عقل و دانش خودم بزرگ و با تجربه بودم، اما حالا مثل کودکی دیوانه در کوچه و بازارها در حال دویدن هستم.
زین نظم نو چرخ کهن یکباره گو حیرت مکن
فانی چو تعلیم سخن دارد جامی بارها
هوش مصنوعی: از این شعر تازه، به ناگهان به چرخ کهن نگو که شگفتزده نشو. چون که این جام، بارها در مقام آموزش کلام و سخن آمده است.