شمارهٔ ۱۳ - تتبع مخدومی نورا
سوزیام ، تا برفروزی رویِ آتشناک را
ساز آتشگیرهٔ آن شعله، این خاشاک را
از شکاف غنچه پنداری نمایان گشت گل
گر ز چاک پهلویم بینی دل صد چاک را
گَردسان خیزد زمین، زان رو که در وقتِ خَرام
جان دهد رفتار چون آب حیاتت خاک را
حاجب قصرت گرم راند عجب نبود که نیست
رسم ماندن پیش شه دیوانهٔ بیباک را
ساقیا از محنت دوران ضمیرم تیره گشت
باده دِه ، صیقل دهم آیینهٔ ادراک را
چون گدای دیر مینوشد بود صد گونه رشک
از سفالِ کهنهٔ او ، ساغرِ افلاک را
گر نه مقصودش می گلرنگ باشد دست صنع
خوشههای لعل یاقوت از چه بندد تاک را
بندهٔ پیر خراباتم که جام جود او
سوزد از یک برق می صد خرمن امساک را
فانیا کار جهان جز غم نباشد باده نوش
لحظهای گر شاد خواهی خاطر غمناک را
شمارهٔ ۱۲ - تتبع مخدومی جامی: از تغار می چنان نوشم شراب ناب راشمارهٔ ۱۴ - تتبع حضرت مخدومی: ای از بهار حسن تو بر چهرهام گلزارها
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سوزیام ، تا برفروزی رویِ آتشناک را
ساز آتشگیرهٔ آن شعله، این خاشاک را
هوش مصنوعی: من در درون خود شعلهای دارم که به شدت میسوزاندم، تا بتوانم آتش عشق تو را روشن کنم. این مواد بیارزش اطراف فقط به عنوان سوخت آتش من عمل میکنند.
از شکاف غنچه پنداری نمایان گشت گل
گر ز چاک پهلویم بینی دل صد چاک را
هوش مصنوعی: از درون غنچه، گلی خود را به نمایش گذاشته است. اگر به زخمهای ناحیه پهلویم نگاه کنی، میفهمی که دل هزار زخم دارد.
گَردسان خیزد زمین، زان رو که در وقتِ خَرام
جان دهد رفتار چون آب حیاتت خاک را
هوش مصنوعی: زمین در حال حرکت و تغییر است، چرا که در زمان حرکت و هیجان، جان و زندگی به زمین میبخشد، مانند آب حیات که خاک را سرسبز و زنده میکند.
حاجب قصرت گرم راند عجب نبود که نیست
رسم ماندن پیش شه دیوانهٔ بیباک را
هوش مصنوعی: خدمتی که در دربار انجام میشود، برای کسی که در برابر شاه حاضر میشود، باعث شگفتی نیست، زیرا حضور در کنار شخصی که بیپروا و دیوانه است، رسم و عادی نیست.
ساقیا از محنت دوران ضمیرم تیره گشت
باده دِه ، صیقل دهم آیینهٔ ادراک را
هوش مصنوعی: ای ساقی، به خاطر درد و رنجهایی که در طول زمان بر من گذشته، ذهنم تاریک و مغموم شده است. پس بادهای به من بده تا بتوانم آیینهٔ درک و شناخت خود را زنده و روشن کنم.
چون گدای دیر مینوشد بود صد گونه رشک
از سفالِ کهنهٔ او ، ساغرِ افلاک را
هوش مصنوعی: هنگامی که یک گدای در دیر شراب مینوشد، بهنوعی حسرت و envy از ظرف قدیمی او در دلها به وجود میآید، انگار که او ساغر آسمانها را در دست دارد.
گر نه مقصودش می گلرنگ باشد دست صنع
خوشههای لعل یاقوت از چه بندد تاک را
هوش مصنوعی: اگر هدف او از خلقت، زیبایی گل رنگارنگ نباشد، پس چرا انگور را به خوشههای زیبا و دلفریب از لعل و یاقوت میآراید؟
بندهٔ پیر خراباتم که جام جود او
سوزد از یک برق می صد خرمن امساک را
هوش مصنوعی: من بندهی مریدی هستم که با یک چشمبرهمزدن از بخشش او، صدها سال خودداری و خودکناری را میسوزاند.
فانیا کار جهان جز غم نباشد باده نوش
لحظهای گر شاد خواهی خاطر غمناک را
هوش مصنوعی: از آنجا که کار دنیا جز غم و اندوه نیست، لحظهای از زندگی را شاد باش و نوشیدنی باده را بنوش، اگر میخواهی دل غمگینت را خوشحال کنی.
حاشیه ها
1402/11/28 15:01
سیدمحمد جهانشاهی
سوزیَم ، تا برفُروزی رویِ آتشناک را
1402/11/28 15:01
سیدمحمد جهانشاهی
ساز آتش گیرهء آن شعله ، این خاشاک
1402/11/28 15:01
سیدمحمد جهانشاهی
گَردسان خیزد زمین ، زان رو که در وقتِ خَرام
1402/11/28 15:01
سیدمحمد جهانشاهی
باده دِه ، صیقل دهَم آئینه ادراک را
1402/11/28 15:01
سیدمحمد جهانشاهی
از سفالِ کهنهء او ، ساغرِ افلاک را