گنجور

فصول اربعه: خزان

دگر شد بهر سنجیدن برابر عدل دوران را
ز کافور و ز مشک روز و شب دو پله میزان را
ولیکن مشک افزون‌تر شود گرچه هوا از برد
کند کافور کاری هر نفس کوه و بیابان را
شد از یبس دماغ دهر سودا غالبش آن نوع
که سازد در سواد شب نهان اعضای عریان را
نگر سودایی مجنون شده هر سو شجر از چه
لباس از بر فکنده بر کشد از باد افغان را
بشو خان شجر بنگر که از بیماری مفرط
عیان گردند هرسو زعفرانی رنگ بستان را
به جوی آب چون گل خورد آن زردی ببین یا خود
فلک در آب افکندست عکس برگ اغصان را
اگر گل خوردنش خواهی که گردد بر دلت روشن
نشانه در لبش یابی گل در کام پنهان را
همه زردی نکو کز روز بازار نشاط دی
خزان آراسته اجناس رنگارنگ دکان را
خزان نبود مگر شوخان گلشن را بهار آمد
که ظاهر کرده هر یک در لباس خویش الوان را
کف خود را حنا بسته چنار از محض رعنایی
کزین در اضطراب افکنده خوبان گلستان را
شکسته سرو بهر دست او مانند مشاطه
نگار از برگ و ظاهر کرده نقش و هیئات آن را
چنار آتش ازآن سازد عیان کز غایب شوخی
ز تری نگار بسته سازد خشک دستان را
سپیدار از حریر لیمویی وز حله اصفر
بسی شرمندگی آورده خورشید درخشان را
نه برگ توت کز مومست کرده نخل بندیها
ز صنعت نخل بند دهر زیب باغ و بستان را
بدان هیأت که طوبی را تو گویی برگ‌ها رسته
ز شکل ثابت و سیار حسن باغ رضوان را
چمن از برگ رمان شعله افروزد ولی سازد
درو اخگر مثال حقهای لعل رمان را
بهر یک حقه بینی صد هزاران لعل رمانی
اگر آری برون زان حقه گوهرهای پنهان را
ز رشک از قطره‌های خون که ظاهر کرد ازو گردون
همانا گر همان دم کرده خون آلوده پیکان را
سماق آتش زده در پشته خود تا که برهاند
ز سرما پشته پروازان اطراف کهستان را
در اوراق رزان نقاش صنع از خامه حکمت
به روی زر ورق از رنگ لعلی ریخت افشان را
مگو لعلی مگر از باده لعلست آن افشان
پی ترغیب می درین چنین فصلی حریفان را
به باغ از بلبل دستان سرا گرچه اثر نبود
مغنی گو بدین مطلع مزین ساز دستان را
خزان زوراق به ز اکنون که زینت داد بستان را
خوش آید سرخ رویی از شراب زرد مستان را
بده ساقی می اصفر به رنگ شعله آذر
که باشد روشنائیها می رنگین دهقان را
عجب مدفون که از جوی زرش دهقان چو بگشاید
ز خاک آرد برون گویی خواص آب حیوان را
چه زیبا بکر شوخی کو چو بیرون آید از پرده
درو صد پرده از کافر و شیها اهل ایمان را
چه خورشیدی که چون از مشرق ساغر شود طالع
برافروزد به شام عیش صد شمع شبستان را
وگر از روی آتشناکش افتد پرتوی در دل
چو نار موسی افروزد دل ارباب عرفان را
وگر از لطف بنماید طریق مجلس‌آرایی
دهد آرایش فردوس اعلی بزم سلطان را
ولیکن نیک ناید جز به باغی کش خزان سازد
ز اوراق نجوم آساش روشن کاخ ایوان را
به برگ زعفرانی آبکش خط‌های شنگرفی
نشان خون اشک افتد رخ عشاق گریان را
کند برگ مرود از لعل فامی ناظران را هست
مگر می در کدو آورده بود آیین بستان را
اگرچه نیست آن موسم که از گل‌ها شود گلشن
چه صورت‌خانه مانی ظهور صنع یزدان را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر شد بهر سنجیدن برابر عدل دوران را
ز کافور و ز مشک روز و شب دو پله میزان را
هوش مصنوعی: در چینش و سنجش عدالت زمان، از عطر کافور و مشک استفاده شده است تا روز و شب، به عنوان دو ترازوی متعادل، جایگاه خود را پیدا کنند.
ولیکن مشک افزون‌تر شود گرچه هوا از برد
کند کافور کاری هر نفس کوه و بیابان را
هوش مصنوعی: اما اگرچه هوا عطر کافور را کاهش دهد، باز هم مشک بیشتر می‌شود و هر نفس کوه و بیابان را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
شد از یبس دماغ دهر سودا غالبش آن نوع
که سازد در سواد شب نهان اعضای عریان را
هوش مصنوعی: زمانی که زمانه خشک و بی‌روح شد، افکار پلید بر او غلبه کرد، به‌گونه‌ای که در تاریکی شب، چیزهای عریان و نادرست را در خفا پنهان می‌کند.
نگر سودایی مجنون شده هر سو شجر از چه
لباس از بر فکنده بر کشد از باد افغان را
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که هر سمت پر از درختانی شده که به خاطر عشق مجنون، لباس خود را به راحتی از تن کنده‌اند. باد به نرمی وزیده و گویی فریادی را به همراه دارد.
بشو خان شجر بنگر که از بیماری مفرط
عیان گردند هرسو زعفرانی رنگ بستان را
هوش مصنوعی: به باغ برو و ببین که چگونه بیماری شدید باعث شده تا هر سو رنگ زعفرانی باغ نمایان شود.
به جوی آب چون گل خورد آن زردی ببین یا خود
فلک در آب افکندست عکس برگ اغصان را
هوش مصنوعی: در جوی آب، زردی را که گل به آن رنگ می‌دهد، تماشا کن. یا شاید خود آسمان تصویری از شاخه‌ها و برگ‌ها را در آب انداخته است.
اگر گل خوردنش خواهی که گردد بر دلت روشن
نشانه در لبش یابی گل در کام پنهان را
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی بفهمی که او چقدر شاد و سرزنده است، باید به لبخندش نگاه کنی؛ چرا که در دل او اگر گل‌ها وجود داشته باشند، آن شادی و روشنی در لب‌هایش کاملاً نمایان خواهد بود.
همه زردی نکو کز روز بازار نشاط دی
خزان آراسته اجناس رنگارنگ دکان را
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که در روز شاداب بازار با رنگ‌های زیبا، زرد و دلنشین در فصل خزان آماده شده‌اند.
خزان نبود مگر شوخان گلشن را بهار آمد
که ظاهر کرده هر یک در لباس خویش الوان را
هوش مصنوعی: فصل خزانی وجود نداشت، مگر اینکه بهار آمد و با زیبایی خود، رنگ‌ها را در لباس هر یک از گل‌ها به نمایش گذاشت.
کف خود را حنا بسته چنار از محض رعنایی
کزین در اضطراب افکنده خوبان گلستان را
هوش مصنوعی: چنار به خاطر زیبایی‌اش درختانی را که در گلستان هستند دچار حیرت و سردرگمی کرده است و دستانش را با حنای زینتی تزئین کرده است.
شکسته سرو بهر دست او مانند مشاطه
نگار از برگ و ظاهر کرده نقش و هیئات آن را
هوش مصنوعی: سرو شکسته به خاطر دست او، مانند آرایشگری که زیبایی را از برگ و ظاهر شکل می‌دهد، نقش و تصویر خود را به نمایش گذاشته است.
چنار آتش ازآن سازد عیان کز غایب شوخی
ز تری نگار بسته سازد خشک دستان را
هوش مصنوعی: چنار بر اثر آتش نمایان می‌شود، و از طرفی، آتش با شوخی از غیبت تری نگار، دستان خشک را به هم می‌زند.
سپیدار از حریر لیمویی وز حله اصفر
بسی شرمندگی آورده خورشید درخشان را
هوش مصنوعی: سپیدار با رنگ حریر لیمویی و لباس زردش، باعث شده که خورشید درخشان احساس شرمندگی کند.
نه برگ توت کز مومست کرده نخل بندیها
ز صنعت نخل بند دهر زیب باغ و بستان را
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی‌های طبیعی و مهارت‌های انسانی در خلق زیبایی اشاره دارد. به این معنا که برگ توت، که از موم درست شده، و مهارت نخل بند در ساختن چیزهایی زیبا، نمادی از هنر و زیبایی در باغ و بستان هستند. در واقع، شاعر بر اهمیت و زیبایی‌های طبیعت و دستاوردهای هنری تأکید می‌کند.
بدان هیأت که طوبی را تو گویی برگ‌ها رسته
ز شکل ثابت و سیار حسن باغ رضوان را
هوش مصنوعی: بدان که به شکل و زیبایی، درخت طوبی همچون برگ‌هایی با سرسبزی و شادابی، از زیبایی باغ رضوان زاده شده است.
چمن از برگ رمان شعله افروزد ولی سازد
درو اخگر مثال حقهای لعل رمان را
هوش مصنوعی: چمن با برگ‌های زیبایش شعله ور می‌شود، اما در این میان، گوی می‌کند که این برگ‌ها مانند آتش‌های گرانبهای حقیقت درخشان هستند.
بهر یک حقه بینی صد هزاران لعل رمانی
اگر آری برون زان حقه گوهرهای پنهان را
هوش مصنوعی: اگر در یک جعبه زیبا که پر از جواهرات است، به دنبال یک راز خاص باشی، می‌توانی صدها و هزاران دُر و لُعل در آن پیدا کنی. اما اگر از آن جعبه خارج شوی، می‌توانی به جواهرات پنهانی که درون آن وجود دارد، دست پیدا کنی.
ز رشک از قطره‌های خون که ظاهر کرد ازو گردون
همانا گر همان دم کرده خون آلوده پیکان را
هوش مصنوعی: به خاطر حسادت، آسمان از قطره‌های خون نمایان شد، و اگر همان لحظه، خون آغشته به تیر را به وجود می‌آورد.
سماق آتش زده در پشته خود تا که برهاند
ز سرما پشته پروازان اطراف کهستان را
هوش مصنوعی: درخت سماق، که آتش را به پشته خود زده است، می‌خواهد از سرما، پشته‌های پروازان را در اطراف کوه‌ها جدا کند و نجات دهد.
در اوراق رزان نقاش صنع از خامه حکمت
به روی زر ورق از رنگ لعلی ریخت افشان را
هوش مصنوعی: در برگه‌های زیبا، هنرمند با دانش خود ظرافت‌هایی را با قلمش بر روی ورق زرین ایجاد کرده است و رنگین‌کمانی از زیبایی به روی آن پخش کرده است.
مگو لعلی مگر از باده لعلست آن افشان
پی ترغیب می درین چنین فصلی حریفان را
هوش مصنوعی: از شراب خوش‌رنگ و لعل مانند صحبت نکن، زیرا در این فصل زیبا، به انگیزه نوشیدن، دوستان را به هم می‌خواند.
به باغ از بلبل دستان سرا گرچه اثر نبود
مغنی گو بدین مطلع مزین ساز دستان را
هوش مصنوعی: بلبل اگرچه در باغ نتواند آواز بخواند و نشانی از خود بر جای نگذارد، اما می‌تواند با این آغاز، دستانش را زینت بخشد و آنها را زیبا کند.
خزان زوراق به ز اکنون که زینت داد بستان را
خوش آید سرخ رویی از شراب زرد مستان را
هوش مصنوعی: پاییز با زیبایی‌هایش به باغ جلوه می‌دهد و سرخی چهره ناشی از شراب زرد معتادان را زیباتر می‌کند.
بده ساقی می اصفر به رنگ شعله آذر
که باشد روشنائیها می رنگین دهقان را
هوش مصنوعی: به ساقی باده‌ای زرد رنگ بده که به مانند شعله آتش درخشان است، تا کشاورز را روشنایی و رنگ ببخشد.
عجب مدفون که از جوی زرش دهقان چو بگشاید
ز خاک آرد برون گویی خواص آب حیوان را
هوش مصنوعی: عجب که کشاورز، وقتی از جوی آب زردش خارج می‌کند، گویی خواص آب حیات را از دل خاک بیرون می‌آورد.
چه زیبا بکر شوخی کو چو بیرون آید از پرده
درو صد پرده از کافر و شیها اهل ایمان را
هوش مصنوعی: زیبایی شوخی ها از آنجا نمایان می‌شود که وقتی از پرده خارج می‌شوند، بسیاری از پرده‌های پنهان مربوط به کافران و شیطنت‌ها را کنار می‌زنند و حقیقت اهل ایمان را نمایان می‌سازند.
چه خورشیدی که چون از مشرق ساغر شود طالع
برافروزد به شام عیش صد شمع شبستان را
هوش مصنوعی: خورشید، زمانی که از مشرق سر برآورد و در آسمان نمایان شود، موجب شعف و روشنی در دل‌ها می‌گردد و صد شمع از شبستان‌ها را روشن می‌کند.
وگر از روی آتشناکش افتد پرتوی در دل
چو نار موسی افروزد دل ارباب عرفان را
هوش مصنوعی: اگر از چهره زیبای محبوب پرتوی بیفتد، دل عرفا همچون آتش موسی روشن خواهد شد.
وگر از لطف بنماید طریق مجلس‌آرایی
دهد آرایش فردوس اعلی بزم سلطان را
هوش مصنوعی: اگر خداوند در لطف خود به ما نظر کند، می‌تواند طوری مجلس را تزیین کند که زیبایی بهشتی را به محفل سلطانی ببخشد.
ولیکن نیک ناید جز به باغی کش خزان سازد
ز اوراق نجوم آساش روشن کاخ ایوان را
هوش مصنوعی: اما خوب نیست که فقط به باغی برویم که پاییز بر آن حاکم باشد و فقط به خاطر ورق‌های ستاره‌ها، روشنی کاخ و ایوان را در نظر بگیریم.
به برگ زعفرانی آبکش خط‌های شنگرفی
نشان خون اشک افتد رخ عشاق گریان را
هوش مصنوعی: برگ زعفرانی مانند آبکش، خط‌های سرخی را نشان می‌دهد که انگار اشک‌های عاشقان گریان بر چهره‌شان افتاده است.
کند برگ مرود از لعل فامی ناظران را هست
مگر می در کدو آورده بود آیین بستان را
هوش مصنوعی: برگ مرود، که به رنگ سرخ شبیه به لعل است، از چشم ناظران پنهان می‌شود. آیا این احتمال وجود دارد که شراب در کدو، آداب و رسوم باغ را تحت تأثیر قرار داده باشد؟
اگرچه نیست آن موسم که از گل‌ها شود گلشن
چه صورت‌خانه مانی ظهور صنع یزدان را
هوش مصنوعی: اگرچه اکنون زمان بهاری نیست که از گل‌ها سرسبزی و طراوتی بوجود بیاورد، اما چگونه می‌توان زیبایی و آفرینش خداوند را نادیده گرفت؟