شمارهٔ ۲ - ترکیب بند
خورشید کارنامه ملک جهان نوشت
نوروز عزل نامه صرف زمان نوشت
گردون به خط حکمت و اشکال هندسه
فصل بهار بر ورق بوستان نوشت
رضوان به آنکه دست به خوی زمانه داشت
اقرارنامه سوی جهان از جنان نوشت
دست صبا ز گفته دستان زنان به باغ
بر دستهای لاله چه خوش داستان نوشت
چون لاله در حرارت تب باز کرد لب
باد بهار مهر تبش بر زبان نوشت
بر گل به زر ساده و شنگرف سوده ابر
حرزی به خامه خوش و خط روان نوشت
صحرا چو شد ز سبزه چو لوح زمردین
گردون بر او حروف گل و ارغوان نوشت
چون داده سرو را عمل سال نو صبا
تقلید او هوا به خط ضیمران نوشت
کلک زمین نگار چو برداشت آسمان
نامه به نام خسرو خسرونشان نوشت
بر خط دولت از پی توقیع شاه چرخ
طغرا کشید و نامه گشاد و نشان نوشت
فرمانده زمانه و شاهنشه جهان
کو را زمانه عمر ابد بر جهان نوشت
برجیس مهر چهر منوچهر کآسمان
از نام و کنیت و لقبش حرز جان نوشت
شاهی که بر جریده جان ستمگری
دستش فصول عدل به نوک سنان نوشت
تیر از زبان تیغ یمانیش بر فلک
زی خطه امان همه خط امان نوشت
زهر از بلای زهره بندیش در ازل
خط ها سیاه کرده به هندوستان نوشت
بر رایت مبارک او دست روزگار
نصر من الله از ظفر جاودان نوشت
نامی که آستین فلک را طراز بود
بسترد ز آستین و برین آستان نوشت
شش حرف نام او ز شرف هفت هیکل اند
کز بخت بر صحیفه هفت آسمان نوشت
در معرکه چو آتش و بهرام سرکش است
شاید که فخر تخمه بهرام و آرش است
بستان کنون ز حسن به عالم علم شود
و آن زشتی زمانه به ناکام کم شود
ابر دژم در آید و در بارد از بهار
روی زمین ز یمن یمینش چو یم شود
طبع زمانه خرم و خندان و تازه روی
از تیرگی و گریه ابر دژم شود
از تابش اثیر هوا پر زنم شدست
از بخشش سحاب زمین رشک یم شود
صحرا به هر طرف ز بس آرایش و طرف
همچون بهار مانی و باغ ارم شود
آید بنفشه را ز سمن رشگ از آن قبل
رویش کبود گردد و پشتش خم شود
گردد ز لاله روی زمین پر فروغ شمع
هر شامگه که روی هوا پر ظلم شود
گل چون عروس جلوه کند وز نثار ابر
دامنش پر ز در و دهان پر درم شود
نرگس به سر چو کسری و جم تاج بر نهد
چون لاله کاس کسری و گل جام جم شود
گردد سمن چو پشت شمن خفته بر چمن
وز غنج و ناز غنچه روی صنم شود
اطراف بوستان به طرایف شکوفها
خرم بسان مجلس شاه عجم شود
خورشید ملک شاه منوچهر بر فلک
بی جود او وجود کواکب عدم شود
شاهی که نام نحس زمانه در آسمان
گر حکم او نجوم فلک را حکم شود
در آسمان همت او زود گردد آس
گر آسمان بخصمی او متهم شود
نه چرخ پانزده شود و آفتاب هفت
گر نقش نام او به فلک بر رقم شود
با دین و داد او چه عجب گر دیار او
از حرمت و جلال چو بیت الحرام شود
گردون گر از وفاش بگردد به تیغ او
گردش نکرده گردن گردون قلم شود
در دست و طبع جان مخالف ز هیبتش
گلبرگ خار و لهو غم و نوش سم شود
شد عقل و هوش و جان و دل بدسگال او
ماند از تنش خیالی و آن نیز هم شود
دریا دل اوست کز کف رادش گه عطا
دریای شرق و غرب غریق کرم شود
بیند نود هزار دگر ارتفاع خویش
گر آسمان به حشمت او محتشم شود
چون عرصه زمین ز بهار آسمان وش است
عالم چو عیش او خوش و چون طبع او کش است
روزی خوشست عیش در این روزگار به
وز هر چه اختیار کنی وصل یار به
چون مرغ زار زیر نوازد به مرغزار
ما را حریف مرغ و وطن مرغزار به
در لاله زار لاله چو رخسار یار شد
چون من ز درد فاخته را ناله زار به
دلخواه گشت باغ بدین فصل دلفروز
دلدار در میان و دل اندر کنار به
خرم شد از بهار جهان همچو روی یار
یعنی که وصل یار به فصل بهار به
سیمین عذار شد ز سمن عارض چمن
در بر بت سمن بر سیمین عذار به
نوروز خرم آمد و خوش کرد عیش خلق
امروز جام جفت می خوشگوار به
در جویبار چون لب یار آب و رنگ نیست
با یار نوش لب به لب جویبار به
با آن بت بهار و گل نوبهار جان
کز نوبهار او گلی از صد بهار به
ماه دو هفته گرد رخ نور پاش او
هر پرتوش ز ماه دو پنج و چهار به
کافور روی و عنبر مویش به فعل و بوی
از مشک همچو خاک در شهریار به
شیر عدو شکار منوچهر شیر گیر
کز شیر شرزه خود سگ او در شکار به
شاه جهانگشای که در زیر چتر اوست
صد نیزه ور ز رستم و اسفندیار به
او به ز صد هزار سوار است روز جنگ
در صد سپه ز یاری او یک سوار به
دست و دهان و چشم و دل بد سگال او
پر باد و خاک خوشتر و پر آب و نار به
در سر گرفته باد بروتی عدوی او
خاک سم سمندش از آن خاکسار به
آری ز نور بولهب اندر نهیب نار
اندر بهشت خاک کف یار غار به
از بهر خار جان عدو همچنین مدام
در گلستان دولت او گل ببار به
او کارساز خلق و طلبکار نیکوئیست
کارش به کام دایم و بختش به کار به
گیتی چو فرش باغ ز فرش منقش است
کز سنبلش فراش و ز شمشاد مفرش است
باز آمده بهار و دل از من جدا شده
من بینوا به دست غم و دل نوا شده
گرمم نهاده داغ دل سرد مهر یار
بر داغ گرم او دم سردم گوا شده
جان از تنم ربوده و دل در برم بدو
آرام ناگرفته و آسوده نا شده
جان مرا ز فرقت رخسار خوب او
بیگانه گشته راحت و رنج آشنا شده
بر من حواله کرد جفای زمانه را
و او چون زمانه از سر مهر و وفا شده
با من که در وفاش فرو رفت روز من
چون طبع روزگار دلش پرجفا شده
از آرزوی عارض خورشید نور او
خورشید پیش دیده من چون سها شده
در هجر آن نگار نوآئین روان من
از نعمت و نوای و طرب بینوا شده
او سخت کرده پای دل اندر رکاب هجر
من گمره و عنان دل از کف رها شده
از بس که برد چرخ ز پیوند ما حسد
چرخ حسود قاطع پیوند ما شده
دور از نفاذ دولت و اقبال پادشاه
غمهاش در دل (فلکی) پادشا شده
سلطان نشان عصر منوچهر آنکه هست
زو خصم نیست گشته و دشمن فنا شده
از خطی اثیر فش مستوی قدش
آب خزر چو خاک خط استوا شده
ای خاک بارگاه تو از بهر آب روی
در دیده نجوم فلک توتیا شده
اقلیم های روی زمین شرق به غرب
اندر سود ملک تو اقلیم ها شده
سیماب آسمان و مس آفتاب را
اندر رکاب و خاک درت کیمیا شده
در طاعت تو دهر دو دل یک دل آمده
در خدمت تو گنبد به تو دوتا شده
پیران نور پاش فلک را گه سجود
خاک در تو مسجد حاجت روا شده
در طالع مبارک تو طبع چرخ را
عین الکمال سغبه عین الرضا شده
در کشور ششم ز نهیب سموم تو
مردم رمیده روح چو مردم گیا شده
زآن همچو شش جهت رقم نام تو شش است
کانجا که نیست نام تو عالم مشوش است
شاها زمین ملک تو را زر نبات باد
چون آسمانت بر سر عالم ثبات باد
ایام حاسدان تو در حادثات شد
اوقات نایبان تو بی نایبات باد
در موکب تو شوره چو خاک بهشت گشت
در ساغر تو باده چو آب حیات باد
بر نطع کینه در گذر ملک خصم را
از بیدق سیاست تو شاه مات باد
بر عالم بقات ز دیوان لم یزل
صد عمر نوح و ملک سلیمان برات باد
فرمان پنج حس تو تا جاودان روان
بر چار طبع و نه فلک و شش جهات باد
چونان که بندگانت ز محمود برترند
پیوسته فتحهات به از سومنات باد
آن لحظه کز سنان تو یابد عدو نجات
دست هلاک متصل آن نجات باد
از بخشش کف تو و بخشایش دلت
آفاق پر صلات و جهان پر صلات باد
در دفع سر دشمن و بر قهر شر خصم
در هر سفر تو را ز ظفر معجزات باد
بر اهل جمله روی زمین خدمت تو فرض
همچون نماز و روزه و حج و زکات باد
در حل و عقد ثابت و سیاره چرخ را
با التقای سعد به تو التقات باد
آن را که دل به کینه شود با جفات جفت
قسم از پی وفات ز گردون وفات باد
از تیغ آب داده دریا نهیب تو
چشم عدو چو چشمه نیل و فرات باد
کلک سخات را پی توقع مکرمت
شب نقش و روز کاغذ و دریا دوات باد
تا آسمان محیط زمین است حکم تو
چون آسمان محیط همه کاینات باد
طول ممالک تو مخلد علی الدوام
از حد شرق تا به حد خالدات باد
در گشت چرخ ملک بقای تو جاودان
ثابت بسان قطب و سهیل و بنات باد
تا خاک زیر آب و هوا زیر آتش است
خوش باد طبع تو که طبایع به تو خوش است
شمارهٔ ۱ - ترکیب بند: سوری که حور در وی پیرایه برگشایدشمارهٔ ۳ - ترکیب بند: باد صبا به باغ دگربار بار یافت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خورشید کارنامه ملک جهان نوشت
نوروز عزل نامه صرف زمان نوشت
هوش مصنوعی: خورشید در آغاز سال جدید، سرنوشت و تاریخ جهان را رقم زد و نوروز به عنوان فصل تازهای، پایان دورهای را نشان میدهد.
گردون به خط حکمت و اشکال هندسه
فصل بهار بر ورق بوستان نوشت
هوش مصنوعی: آسمان با استفاده از علم و هنر، زیبایی و تابلوی فصل بهار را بر روی درختان و گلهای باغ به تصویر کشید.
رضوان به آنکه دست به خوی زمانه داشت
اقرارنامه سوی جهان از جنان نوشت
هوش مصنوعی: رضوان، که در بهشت زندگی میکند، به کسی که در مشکلات و چالشهای زمانه پایداری کرد، اعتراف کرد و نامهای به سوی دنیا نوشت تا جوهر بهشتی را برای او توصیف کند.
دست صبا ز گفته دستان زنان به باغ
بر دستهای لاله چه خوش داستان نوشت
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی با لطافت و نرمی، از روی دستان گلهای لاله در باغ، داستانی زیبا و خوشایند را به تصویر میکشد.
چون لاله در حرارت تب باز کرد لب
باد بهار مهر تبش بر زبان نوشت
هوش مصنوعی: وقتی گل لاله در گرمای تب شکفته شد، نسیم بهاری کلمات محبتش را بر زبان جاری کرد.
بر گل به زر ساده و شنگرف سوده ابر
حرزی به خامه خوش و خط روان نوشت
هوش مصنوعی: بر روی گل، با زر و رنگ قرمز، ابر حرزی (نوعی خط) را با قلم خوش و خطی نرم و روان نوشت.
صحرا چو شد ز سبزه چو لوح زمردین
گردون بر او حروف گل و ارغوان نوشت
هوش مصنوعی: وقتی دشت پر از سبزه میشود، آسمان بر روی آن مانند لوحی سبز رنگ مینویسد، که گل و رنگ ارغوانی را به نمایش میگذارد.
چون داده سرو را عمل سال نو صبا
تقلید او هوا به خط ضیمران نوشت
هوش مصنوعی: زمانی که به سروی که در حال شکوفا شدن است، بهار سرسبز و تازگی میدهد، نسیم بهاری نیز به تقلید از آن، هوای تازهای را به وجود میآورد و به خوشامدگویی فصل نو اقدام میکند.
کلک زمین نگار چو برداشت آسمان
نامه به نام خسرو خسرونشان نوشت
هوش مصنوعی: زمانی که زمین به زیبایی و هنر پرداخت، آسمان رسالتش را به سوی پادشاهی بزرگ، یعنی خسرو نوشت.
بر خط دولت از پی توقیع شاه چرخ
طغرا کشید و نامه گشاد و نشان نوشت
هوش مصنوعی: در پی فرمان شاه، خوشنویس با قلم زیبا نامهای نوشت و نشان مخصوصی را بر روی آن قرار داد.
فرمانده زمانه و شاهنشه جهان
کو را زمانه عمر ابد بر جهان نوشت
هوش مصنوعی: فرمانده و پادشاه این دنیا کیست که زمان برای او عمر جاودانی در نظر گرفته است؟
برجیس مهر چهر منوچهر کآسمان
از نام و کنیت و لقبش حرز جان نوشت
هوش مصنوعی: برجیس مهر چهر منوچهر یعنی خورشید چهره منوچهر که آسمان برای حفاظت جانش از نام، لقب و عنوان او نوشته است.
شاهی که بر جریده جان ستمگری
دستش فصول عدل به نوک سنان نوشت
هوش مصنوعی: شاهی که با ظلم و ستم بر جان مردم حکمرانی میکند، عدالت را به صورت ظاهری و با تهدید شمشیر به تصویر میکشد.
تیر از زبان تیغ یمانیش بر فلک
زی خطه امان همه خط امان نوشت
هوش مصنوعی: تیر از زبان تیغ یمانیاش به آسمان پرتاب شد و همه جا را با خط امان نوشت.
زهر از بلای زهره بندیش در ازل
خط ها سیاه کرده به هندوستان نوشت
هوش مصنوعی: در آغاز خلقت، بلیغی از مصیبت و عذابی که به زهره (سیاره زهره) تعلق دارد، به تصویر کشیده شده و آن را با خطوط سیاه به عنوان پیشگویی برای کشور هندوستان نوشتهاند.
بر رایت مبارک او دست روزگار
نصر من الله از ظفر جاودان نوشت
هوش مصنوعی: دست روزگار به عنوان نشانهی پیروزی، بر روی پرچم فرخنده او نام نصر من الله را به صورت دائمی نوشته است.
نامی که آستین فلک را طراز بود
بسترد ز آستین و برین آستان نوشت
هوش مصنوعی: نامی که شایسته و درخشان بود، از سینه آسمان بیرون آمد و بر درگاه بلندی ثبت شد.
شش حرف نام او ز شرف هفت هیکل اند
کز بخت بر صحیفه هفت آسمان نوشت
هوش مصنوعی: شش حرف از نام او نشاندهنده شرافتی است که برتر از هفت شکل و هیکل است؛ این نام به لطف بخت بر روی صفحهای که هفت آسمان را نشان میدهد، نوشته شده است.
در معرکه چو آتش و بهرام سرکش است
شاید که فخر تخمه بهرام و آرش است
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، وقتی که آتش و جنگجویی چون بهرام خشمگین است، شاید این موضوع به افتخار دودمان بهرام و آرش اشاره داشته باشد.
بستان کنون ز حسن به عالم علم شود
و آن زشتی زمانه به ناکام کم شود
هوش مصنوعی: انتظار میرود که زیباییها در جهان باعث رشد دانش و علم شوند و در عین حال، زشتیهای دوران به دنبال بیتوفیقیها کاهش یابند.
ابر دژم در آید و در بارد از بهار
روی زمین ز یمن یمینش چو یم شود
هوش مصنوعی: ابرهایی غمگین و تیره بر میخیزند و باران میبارند؛ بهار بر زمین میآید و با نعمتهایش، مانند رودخانهای پرآب جاری میشود.
طبع زمانه خرم و خندان و تازه روی
از تیرگی و گریه ابر دژم شود
هوش مصنوعی: زمانه خوشحال و شاداب است و از غم و اندوه دور میشود.
از تابش اثیر هوا پر زنم شدست
از بخشش سحاب زمین رشک یم شود
هوش مصنوعی: از تابش نور آسمانی، روح من به پرواز در آمده و به سبب بخشش باران، زمین حسادت به دریا میورزد.
صحرا به هر طرف ز بس آرایش و طرف
همچون بهار مانی و باغ ارم شود
هوش مصنوعی: بیابان به هر سو به خاطر زیباییاش و جلوهاش مانند بهار میماند و تبدیل به باغی دلانگیز میشود.
آید بنفشه را ز سمن رشگ از آن قبل
رویش کبود گردد و پشتش خم شود
هوش مصنوعی: بنفشه از زیبایی سمن حسادت میکند و به همین خاطر، جلوه زیبای خود را از دست میدهد؛ گلبرگهایش کبود میشود و ظاهرش تحت تأثیر قرار میگیرد.
گردد ز لاله روی زمین پر فروغ شمع
هر شامگه که روی هوا پر ظلم شود
هوش مصنوعی: هر شب که آسمان تاریک و پر از ظلمت میشود، بوی خوش و زیبایی لالهها زمین را روشن میکند و مانند شمعی درخشان میتابد.
گل چون عروس جلوه کند وز نثار ابر
دامنش پر ز در و دهان پر درم شود
هوش مصنوعی: گل مانند عروسی زیبا و دلفریب به نظر میرسد و وقتی باران بر آن ببارد، دامن گلها پر از زیبایی و رونق میشود.
نرگس به سر چو کسری و جم تاج بر نهد
چون لاله کاس کسری و گل جام جم شود
هوش مصنوعی: نرگس مثل کسری و جم به سر میگذارد، و چون لاله، تاجش را بر سر مینهد. کاسه نرگس به زیبایی جام جم میشود.
گردد سمن چو پشت شمن خفته بر چمن
وز غنج و ناز غنچه روی صنم شود
هوش مصنوعی: بهار که فرا میرسد، بویی دلانگیز از گلها به فضا میپراکند و زیبایی گلها همچون جلوهای از زیبایی محبوب میدرخشد. این حس تازگی و سرزندگی میتواند دلها را شاد کند و زندگی را پر از عشق و زیبایی کند.
اطراف بوستان به طرایف شکوفها
خرم بسان مجلس شاه عجم شود
هوش مصنوعی: اطراف باغ با زیباییهای گلها شاداب میشود، بهطوریکه گویی جشن و سرور در محفل پادشاهان شگفتانگیز برپا شده است.
خورشید ملک شاه منوچهر بر فلک
بی جود او وجود کواکب عدم شود
هوش مصنوعی: خورشید پادشاه منوچهر بر آسمان، در نبود او، وجود ستارهها نیز بیفایده و بیمعنا میشود.
شاهی که نام نحس زمانه در آسمان
گر حکم او نجوم فلک را حکم شود
هوش مصنوعی: اگر شاهی در آسمان نامی ناشایست داشته باشد، فرمان او میتواند بر سرنوشت ستارهها نیز تأثیرگذار باشد.
در آسمان همت او زود گردد آس
گر آسمان بخصمی او متهم شود
هوش مصنوعی: اگر او بخواهد و ارادهاش قوی باشد، در آسمان هم به سرعت آس (برتری) پیدا میکند. اما اگر در آسمان دچار مشکل و اتهام شود، باز هم تأثیری از اراده او کاسته نمیشود.
نه چرخ پانزده شود و آفتاب هفت
گر نقش نام او به فلک بر رقم شود
هوش مصنوعی: اگر چرخ زمان به پانزده نرسد و آفتاب به هفت نچرخد، تنها در صورتی که نام او بر آسمان به ثبت برسد.
با دین و داد او چه عجب گر دیار او
از حرمت و جلال چو بیت الحرام شود
هوش مصنوعی: با ایمان و انصاف او، جای شگفتی نیست اگر سرزمین او به اندازه و حرمت خانه کعبه شود.
گردون گر از وفاش بگردد به تیغ او
گردش نکرده گردن گردون قلم شود
هوش مصنوعی: اگر جهان به خاطر وفاداریاش از مسیر خود منحرف شود، تیغ او (عشق یا قدرتمندیاش) سبب نخواهد شد که گردن آسمان از حرکت بایستد؛ بلکه قلمی خواهد شد که سرنوشت را رقم میزند.
در دست و طبع جان مخالف ز هیبتش
گلبرگ خار و لهو غم و نوش سم شود
هوش مصنوعی: در دست و خوی جان، به خاطر هراسی که از او دارد، گلبرگ به خار تبدیل میشود و شادی به غم و نوشیدن سم بدل میگردد.
شد عقل و هوش و جان و دل بدسگال او
ماند از تنش خیالی و آن نیز هم شود
هوش مصنوعی: عقل و هوش و احساسات انسانی از او دور شده و تنها تصویری از او در جسمش باقی مانده که آن هم به زودی ناپدید خواهد شد.
دریا دل اوست کز کف رادش گه عطا
دریای شرق و غرب غریق کرم شود
هوش مصنوعی: دل او مانند دریا است که از دست مهربانیاش، دریای شرق و غرب غرق در بخشش میشود.
بیند نود هزار دگر ارتفاع خویش
گر آسمان به حشمت او محتشم شود
هوش مصنوعی: اگر آسمان به عظمت و بزرگی او زینت یابد، دیگران نیز متوجه جایگاه و مرتبه بالای او خواهند شد.
چون عرصه زمین ز بهار آسمان وش است
عالم چو عیش او خوش و چون طبع او کش است
هوش مصنوعی: وقتی که زمین بهار را از آسمان میگیرد، جهان شاداب و سرزنده است و زندگی همچون خوشی و لذت میگذرد، همانطور که طبیعت نیز با این حال همخوانی دارد.
روزی خوشست عیش در این روزگار به
وز هر چه اختیار کنی وصل یار به
هوش مصنوعی: در این دوران، روزهای خوشی برای لذت بردن وجود دارد و هر کسی که انتخاب کند میتواند به وصال محبوبش برسد.
چون مرغ زار زیر نوازد به مرغزار
ما را حریف مرغ و وطن مرغزار به
هوش مصنوعی: وقتی که مرغ زار به آرامش و نوازش میآید، ما نیز در میانهی خوشی و زیبایی طبیعت، حریفان خود را فراموش کرده و به دیار خود میرسیم.
در لاله زار لاله چو رخسار یار شد
چون من ز درد فاخته را ناله زار به
هوش مصنوعی: در باغی که لالهها مانند چهره محبوب زیبا شدهاند، من نیز به خاطر درد و رنجی که دارم، مانند فاختهای ناله و زاری میکنم.
دلخواه گشت باغ بدین فصل دلفروز
دلدار در میان و دل اندر کنار به
هوش مصنوعی: در این فصل دلنشین، درختان باغ به زیبایی شکوفا شدهاند و محبوب دل در وسط باغ قرار دارد و دل نیز در کنار او قرار دارد.
خرم شد از بهار جهان همچو روی یار
یعنی که وصل یار به فصل بهار به
هوش مصنوعی: جهان در بهار همچون چهره محبوب زیبا و شاداب است، که نشان از وصال یار در این فصل دلانگیز دارد.
سیمین عذار شد ز سمن عارض چمن
در بر بت سمن بر سیمین عذار به
هوش مصنوعی: صورت زیبای او همچون گلی در میان چمن است و در آغوش آن معشوق، زیباییاش دوچندان میشود.
نوروز خرم آمد و خوش کرد عیش خلق
امروز جام جفت می خوشگوار به
هوش مصنوعی: نوروز خوشحالکنندهای رسید که جشن و شادی را برای مردم به ارمغان آورد. امروز، مردم با نوشیدن شراب خوشمزه، خوشی و شادابی را تجربه میکنند.
در جویبار چون لب یار آب و رنگ نیست
با یار نوش لب به لب جویبار به
هوش مصنوعی: در جوی که کنار یار هستم، رنگ و لطافت آب وجود ندارد. اما وقتی لب به لب او میزنم، این لحظه زیبا و دلنشین همچون جویبار است.
با آن بت بهار و گل نوبهار جان
کز نوبهار او گلی از صد بهار به
هوش مصنوعی: با آن معشوق بهاری و گلهای تازهای که بهاری است، جانم که از بهار او، گلی به ارزش صد بهار را میگیرد.
ماه دو هفته گرد رخ نور پاش او
هر پرتوش ز ماه دو پنج و چهار به
هوش مصنوعی: ماه به مدت دو هفته به دور چهرهی او که پر از نور است، میچرخد و هر پرتو او مانند ماهی است که در دو، پنج و چهار بخش قابل مشاهده است.
کافور روی و عنبر مویش به فعل و بوی
از مشک همچو خاک در شهریار به
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند کافور و مویش به عطر عنبر معطّر است، و بوی او همچون مشک در خوی و سرشتش میباشد.
شیر عدو شکار منوچهر شیر گیر
کز شیر شرزه خود سگ او در شکار به
هوش مصنوعی: منوچهر در شکار خود به سگی اشاره میکند که از شدیدترین شیرها هم میترسد و طعمهاش را از دست میدهد. این عبارت، به نوعی به قدرت و دلاوری منوچهر در کارزار اشاره دارد و نشان میدهد که دشمنانش نیز از او واهمه دارند.
شاه جهانگشای که در زیر چتر اوست
صد نیزه ور ز رستم و اسفندیار به
هوش مصنوعی: شاهی که به گستردگی قدرتش، زیر سایهاش، جنگجویانی همچون رستم و اسفندیار وجود دارند، نماد قدرتمندی و عظمت است.
او به ز صد هزار سوار است روز جنگ
در صد سپه ز یاری او یک سوار به
هوش مصنوعی: در جنگ، او مانند صد هزار سوار قوی و نیرومند است و در یاری دادن، یک سوار به تنهایی میتواند به اندازه صد سپاه کمک کند.
دست و دهان و چشم و دل بد سگال او
پر باد و خاک خوشتر و پر آب و نار به
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف انسانهایی میپردازد که با وجود محدودیتها و مشکلات، زیباییها و لذتهای زندگی را ترجیح میدهند. اشاره شده که بهتر است انسان با امید و خوشبینی به زندگی نگاه کند و از زیباییهای موجود بهرهمند شود، حتی اگر در مسیر زندگی با چالشهایی مواجه شود.
در سر گرفته باد بروتی عدوی او
خاک سم سمندش از آن خاکسار به
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از زیبایی و قدرت یک اسب اشاره میشود که با داشتن خلق و خوی خاص خود، مانند یک دوست خاصی به نظر میآید. همچنین، به ارتباط عمیق بین این موجود زیبا و خاکی که از آن آمده، اشاره شده است. به نوعی میتوان گفت که اسب، در عین حال که سمند و قوی است، به نوعی نماد اصالت و زیبایی در دنیای طبیعی است.
آری ز نور بولهب اندر نهیب نار
اندر بهشت خاک کف یار غار به
هوش مصنوعی: بله، از نور بولهب در آتش نهیب میزند، و در بهشت، خاک کف یار غار وجود دارد.
از بهر خار جان عدو همچنین مدام
در گلستان دولت او گل ببار به
هوش مصنوعی: به خاطر دشمن و مشکلاتی که ایجاد میکند، باید همواره در باغ خوشبختی و موفقیت او، گلهای زیبا و خوشبو بکاریم.
او کارساز خلق و طلبکار نیکوئیست
کارش به کام دایم و بختش به کار به
هوش مصنوعی: او برای مردم سودمند و نیازمند خوبیهاست، کارش همیشه نتیجهبخش است و بختش همیشه با کارش یاریگر است.
گیتی چو فرش باغ ز فرش منقش است
کز سنبلش فراش و ز شمشاد مفرش است
هوش مصنوعی: دنیا مانند فرشی زیبا و نقشدار است که گلی دیگر، چون سنبل، بر آن گسترده شده و درختی چون شمشاد به آن زیبایی میبخشد.
باز آمده بهار و دل از من جدا شده
من بینوا به دست غم و دل نوا شده
هوش مصنوعی: بهار دوباره رسیده و قلب من از من جدا شده است. من در رنج و غم گیر افتادهام و دل به نوازش غم سپردهام.
گرمم نهاده داغ دل سرد مهر یار
بر داغ گرم او دم سردم گوا شده
هوش مصنوعی: دل من به خاطر محبت یار به شدت داغ و سوزان است، اما در عوض، دل یار که باید گرم و شاداب باشد، سرد و بیحال به نظر میرسد. گویی سرما و سردی من به خاطر جدایی و دوری از او به وجود آمده است.
جان از تنم ربوده و دل در برم بدو
آرام ناگرفته و آسوده نا شده
هوش مصنوعی: روح من از بدنم جدا شده و قلبم که در آغوش اوست، هنوز آرامش نیافته و راحت نشده است.
جان مرا ز فرقت رخسار خوب او
بیگانه گشته راحت و رنج آشنا شده
هوش مصنوعی: روح من به خاطر دوری از چهره زیبای او از خود بیگانگی پیدا کرده و دیگر نه آرامش را میشناسد و نه رنج را.
بر من حواله کرد جفای زمانه را
و او چون زمانه از سر مهر و وفا شده
هوش مصنوعی: او سختیها و بیوفاییهای زمانه را بر گردن من گذاشت، در حالی که خود او مثل زمانه با محبت و وفاداری رفتار کرده است.
با من که در وفاش فرو رفت روز من
چون طبع روزگار دلش پرجفا شده
هوش مصنوعی: با من که در وفاداریام غرق شدهام، روزهایم مانند سرنوشت دیگران پر از درد و ظلم شده است.
از آرزوی عارض خورشید نور او
خورشید پیش دیده من چون سها شده
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی چهره زیبا و درخشان او، در نظرم مانند ستارهای درخشان شده است.
در هجر آن نگار نوآئین روان من
از نعمت و نوای و طرب بینوا شده
هوش مصنوعی: در دوری از آن معشوق تازهچهره، جان من بینوا و پریشان شده و از خوشی و شادی بیبهره است.
او سخت کرده پای دل اندر رکاب هجر
من گمره و عنان دل از کف رها شده
هوش مصنوعی: او با تمام وجود خود را به دلشکستگی و جدایی از من مشغول کرده است؛ در این حال، دچار سردرگمی است و کنترل احساساتش را از دست داده است.
از بس که برد چرخ ز پیوند ما حسد
چرخ حسود قاطع پیوند ما شده
هوش مصنوعی: به خاطر حسادت زیاد، زمانه (چرخ) پیوند و ارتباط ما را قطع کرده و ما را از هم دور کرده است.
دور از نفاذ دولت و اقبال پادشاه
غمهاش در دل (فلکی) پادشا شده
هوش مصنوعی: دور از تاثیر حکومت و خوشبینی پادشاه، غمها در دل فلکی به شدت افزایش یافته است.
سلطان نشان عصر منوچهر آنکه هست
زو خصم نیست گشته و دشمن فنا شده
هوش مصنوعی: سلطان که نشان و نماد دوران منوچهر است، به قدری قدرتمند و باصلابت است که دیگر هیچ دشمنی نمیتواند در برابر او بایستد و همه خصمها از بین رفتهاند.
از خطی اثیر فش مستوی قدش
آب خزر چو خاک خط استوا شده
هوش مصنوعی: قد او چون ابریشم لطیف است و به افراشتهگی خود، در جایی همچون آب خزر درخشندگی دارد. او مانند خط استوایی بر روی زمین، خطی زیبا و بینظیر است که حسن و زیباییاش همگان را تحت تأثیر قرار میدهد.
ای خاک بارگاه تو از بهر آب روی
در دیده نجوم فلک توتیا شده
هوش مصنوعی: ای خاک پای تو، به خاطر زیباییات، در چشمان ستارهها تبدیل به آب جواهر شده است.
اقلیم های روی زمین شرق به غرب
اندر سود ملک تو اقلیم ها شده
هوش مصنوعی: سرزمینهای مختلف روی زمین، از شرق تا غرب، در بهرهبرداری از ملک تو به یکدیگر مرتبط و وابسته شدهاند.
سیماب آسمان و مس آفتاب را
اندر رکاب و خاک درت کیمیا شده
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی آسمان و درخشش آفتاب اشاره میکند و بیان میکند که این زیباییها در زیر پای تو به گنج و موهبتی تبدیل شدهاند. به عبارتی دیگر، تو آنقدر باارزش هستی که همهی زیباییها و ثروتهای جهان در نزد تو خاص و با ارزش میشوند.
در طاعت تو دهر دو دل یک دل آمده
در خدمت تو گنبد به تو دوتا شده
هوش مصنوعی: در دلهای مردم در طول زمان، همه یکصدا و یکدل شدهاند و برای خدمت به تو، آسمان هم دو قسمت شده است.
پیران نور پاش فلک را گه سجود
خاک در تو مسجد حاجت روا شده
هوش مصنوعی: سالمندان و اهل wisdom، مانند نور در آسمان میدرخشند و در این مکان مقدس، زمین تبدیل به مسجدی شده است که در آن دعا و درخواستها به اجابت میرسد.
در طالع مبارک تو طبع چرخ را
عین الکمال سغبه عین الرضا شده
هوش مصنوعی: سرنوشت خوشبخت تو باعث شده که طبیعت چرخ به کمال برسد و همه چیز مطابق با رضایت تو رقم بخورد.
در کشور ششم ز نهیب سموم تو
مردم رمیده روح چو مردم گیا شده
هوش مصنوعی: در سرزمین ششم، به خاطر تندبادها و گرما، مردم مانند گیاهی شدهاند که روحشان از بدنشان جدا شده و شیفته زندگی نیستند.
زآن همچو شش جهت رقم نام تو شش است
کانجا که نیست نام تو عالم مشوش است
هوش مصنوعی: از آنجا که نام تو در شش جهت وجود دارد، در جایی که نام تو نیست، جهان آشفته و بینظم است.
شاها زمین ملک تو را زر نبات باد
چون آسمانت بر سر عالم ثبات باد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، امیدوارم زمین و خاک سرزمین تو پر از طلا و نعمت باشد و مانند آسمان تو برای تمام جهان استواری و ثبات بیافریند.
ایام حاسدان تو در حادثات شد
اوقات نایبان تو بی نایبات باد
هوش مصنوعی: روزهای حسادت ورزندگان بر تو، با حوادث پر شده و اوقات نمایندگان تو نیز بدون نمایندگان باقی مانده است.
در موکب تو شوره چو خاک بهشت گشت
در ساغر تو باده چو آب حیات باد
هوش مصنوعی: در محفل تو، سرزمین شورهزار به زیبایی بهشت تبدیل شد و در جام تو، شراب به گونهای قرار گرفت که مانند آب زندگیبخش بود.
بر نطع کینه در گذر ملک خصم را
از بیدق سیاست تو شاه مات باد
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، دشمن که در مقابل تو قرار دارد، به واسطه تدبیر و سیاستت تحت تأثیر قرار میگیرد و در نهایت به حالت شکست درمیآید.
بر عالم بقات ز دیوان لم یزل
صد عمر نوح و ملک سلیمان برات باد
هوش مصنوعی: بر تمام دنیا، از دیوان الهی، تا ابد بقا و جاودانگی نصیب باد. صدها عمر نوح و سلطنت سلیمان، برای همیشه در نعمت باقی باشد.
فرمان پنج حس تو تا جاودان روان
بر چار طبع و نه فلک و شش جهات باد
هوش مصنوعی: حسهای پنجگانهات تا همیشه و برای همیشه بر اساس طبیعت چهارگانه و نه بر اساس آسمان و شش جهت اثرگذار است.
چونان که بندگانت ز محمود برترند
پیوسته فتحهات به از سومنات باد
هوش مصنوعی: چنان که بندگان تو از محمود برترند، همیشه پیروزیهای تو بهتر از سومنات باشد.
آن لحظه کز سنان تو یابد عدو نجات
دست هلاک متصل آن نجات باد
هوش مصنوعی: لحظهای که دشمن از تیر تو نجات یابد، آن لحظه مرگش به نجات نزدیکتر میشود.
از بخشش کف تو و بخشایش دلت
آفاق پر صلات و جهان پر صلات باد
هوش مصنوعی: از مهربانی و generosity تو و دل بزرگت، دنیا پر از صداهای خوش و آرامش باشد.
در دفع سر دشمن و بر قهر شر خصم
در هر سفر تو را ز ظفر معجزات باد
هوش مصنوعی: در هر سفری که میروی، تو را به پیروزی و معجزات بزرگ در برابر دشمنان و خشم آنها کمک کند.
بر اهل جمله روی زمین خدمت تو فرض
همچون نماز و روزه و حج و زکات باد
هوش مصنوعی: بر همه افرادی که بر روی زمین هستند، واجب است که مانند نماز، روزه، حج و زکات، به تو خدمت کنند.
در حل و عقد ثابت و سیاره چرخ را
با التقای سعد به تو التقات باد
هوش مصنوعی: در فرآیند و نظامی که به ثبات و حرکات سیارات مربوط میشود، با وقوع سعد و خوششانسی، به تو قدرت و نیرویی روی آورده است.
آن را که دل به کینه شود با جفات جفت
قسم از پی وفات ز گردون وفات باد
هوش مصنوعی: اگر کسی به کینه و دشمنی دل ببندد، باید بداند که در نهایت به فنا و نابودی دچار خواهد شد.
از تیغ آب داده دریا نهیب تو
چشم عدو چو چشمه نیل و فرات باد
هوش مصنوعی: دریا با قدرت خود به دشمن هشدار میدهد که چشمانش مانند چشمههای نیل و فرات باشد.
کلک سخات را پی توقع مکرمت
شب نقش و روز کاغذ و دریا دوات باد
هوش مصنوعی: خطی که از سخاوت برمیآید، در انتظار نیکنامی است؛ شب مانند نقش و روز مانند کاغذ است و دریا نیز مانند دوات قلم میباشد.
تا آسمان محیط زمین است حکم تو
چون آسمان محیط همه کاینات باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان به دور زمین میگردد، فرمان تو هم مانند آسمانی است که بر همه موجودات سایه افکن است.
طول ممالک تو مخلد علی الدوام
از حد شرق تا به حد خالدات باد
هوش مصنوعی: نواحی سرزمین تو همواره و به طور پایدار گسترش یافتهاند، از مشرق زمین تا جاودانهها.
در گشت چرخ ملک بقای تو جاودان
ثابت بسان قطب و سهیل و بنات باد
هوش مصنوعی: در گردش زمان، وجود تو به اندازه ستارههای ثابت در آسمان پایدار و ماندگار است. مانند ستارههای قطب و سهیل که همواره در جای خود ثابتاند، تو نیز در این سرنوشت ثابت خواهی ماند.
تا خاک زیر آب و هوا زیر آتش است
خوش باد طبع تو که طبایع به تو خوش است
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمین زیر آب و هوا زیر آتش است، برای تو خوشایند است که مزاجت با دیگران سازگار است.