شمارهٔ ۳ - ترکیب بند
باد صبا به باغ دگربار بار یافت
شاخ از سرشگ ابر گهربار بار یافت
نوروز چون دمیدن باد بهار دید
با ماه دی به کینه و پیکار بار یافت
دی باغ جای زاغ نگونسار بد ولی
امروز جای زاغ نگونسار سار یافت
چون رخ نهاد بلبل سرما زده به باغ
بر هر چمن ز لاله و گلزار نار یافت
ابر بهار چشم مرا در فراق یار
با خویشتن به گریه بسیار بار یافت
کرد آب در هوا گهر آمیغ میغ را
برق آزمود بر سر هر تیغ تیغ را
تا باغ را نسیم صبا داد داد باز
آورد ابر گریه و فریاد باد باز
تا چشم ابر کرد روان دجله بر زمین
گردون به باغ زینت بغداد داد با
یک چند بود باغ تهی از جمال و حسن
کردش چو خلد خرم و آباد باد باز
گر حکم زادن از شکم است ای عجب چرا
پشت چمن به سوسن آزاد زاد باد
تا باز شاد شد دل بلبل ز گل دلم
گشت از وصال آن گل نوشاد شاد باز
گل باز نزد آن بت فرخار خار شد
بر دل ز وصل او غم دشخوار خوار شد
ترکی که خوشترست ز مشکوی کوی او
سروی که هست چون گل خود روی روی او
گر جای سرو جوی بود پس چه ساختند
از دیده عاشقا بلا جوی جوی او
آورد گرد ماه خطی کز جلال اوست
شب رنگ او گرفته و شب بوی بوی او
گردد چو مشک آب در آموی اگر زنند
یک ره در آب چشمه آموی موی او
گوئی که گو یکیست عقیقین ورا دهن
وین طرفه ترکه هست سخنگوی گوی او
تا بر دل من آن بت طناز ناز کرد
صد در ز ناز بر دل من باز باز کرد
شب را به نور روی چو مهتاب تاب داد
دل را به بند سنبل پرتاب تاب داد
آواره کرد از دلم آن صبر کو مرا
با تیر چشم او گه پرتاب تاب داد
مسکین دلم در آتش هجران بسوخت ولی
در عشق او تمامت اسباب آب داد
ای من غلام آن رخ رخشان که دیده را
در شب چو آفتاب جهانتاب تاب داد
دارد دو لب بسان دو عناب گاه وصل
جان را می از میان دو عناب ناب داد
از غمزه کشت در مه تیرم ولی ز آب
گمراه تشنه را به مه آب آب داد
ای دوست در جهان چو تو عیار یار نیست
کو دل که از فراق تو بازار زار نیست
جانا گل از رخ تو به نیرنگ رنگ برد
وز چشم آهوانه ز هر رنگ رنگ برد
با ما نساخت گرچه به بازار نیکوئی
صد ره ز شکر آن دهن تنگ تنگ برد
جان برده رضای تو برگفت چونه ز دل
آوازه غمت به یک آهنگ هنگ برد
خوردم به یاد تو می خون رنگ روی دوش
تا از دل من آن می خون رنگ رنگ برد
از بس که لحن شعر من اندر ثنای شاه
بر چرخ رفت زهرسوی چنگ چنگ برد
همواره بخت را به منوچهر چهر باد
بر وی ز چرخ شفقت وز مهر مهر باد
خاری که در وفاش بپرورد ورد شد
روئی که از جفاش بیازرد زرد شد
نامرد چون پرستش درگاه او گزید
زآن خسرو جوان جوانمرد مرد شد
از بس که سود شخص عدو مرکبش به پی
زیر سمش گیا که بیاورد ورد شد
آن اژدهاست خنجر او کش به گاه جنگ
شد خورد جان دشمن و در خورد خورد شد
هنگام سیر ز آفت سم سمند او
این پیک ره نورد جهانگرد گرد شد
شاهیکه گرد ملک خود از سور سور کرد
تا سور و ماتم اجل از دور دور کرد
خور گرچه نور بخشد هر ماه ماه را
روبد بدیده پیشش صد راه راه را
شاهان ز تاج و گاه، شرف یافتند و او
گه تاج را شرف دهد و گاه گاه را
گر گاه در پناه وی آید ظفر دهد
بر کهربا به تیغ عدو کاه کاه را
گه پیشش از تواضع چون نعل مرکبش
قد خم همی پذیرد هر ماه ماه را
شاهان اگرچه بنده ملکشاه را بدند
زیبنده بنده صد چون ملکشاه شاه را
عمر ورا عدد صد و پنجاه سال باد
با هر یکی عدد صد و پنجاه جاه را
هر دل که در هوای وی آسوده سود دید
مرگ خود آنکه کین وی افزود زود دید
بر چرخ گر به نور برد تیر تیر از او
خورشید و مه شوند بتا خیر خیر از او
تدبیر کین او چو کند دشمنی شود
در پیش پایش آن همه تدبیر بیر از او
روز مخالفان ز نهیبش چو شب شود
شام موافقان همه شبگیر گیر از او
بنگر کمان کین به کمین در کفش که نیست
ایمن به شام شاه و به کشمیر میر از او
خورشید ره به سوی مه دی نهد ز بیم
گر شه رها کند به مه تیر تیر از او
چون خشم او شود گه کین و ستیز تیز
گردون کند نفیر که ای رستخیز خیز
ای داده چرخ در همه احکام کام تو
گردون مسخر تو و اجرام رام تو
معصوم همچو نام خدای بزرگوار
در لفظ ها ز فحش و ز دشنام نام تو
بنهاد دوست وار زمانه به دست قهر
بر پای دشمنان تو مادام دام تو
دایم به روز عز و به شب دولت آورند
از چین سحرگه تو و از شام شام تو
اسباب لهو و عشرت و اندوه و رنج را
آغاز باده تو و انجام جام تو
در عالم از سخای تو موجود جود شد
چوب از کفت به طالع مسعود عود شد
شاها تو را ز دولت و اقبال بال باد
ملک تو را ز حاصل اعمال مال باد
هر مفضلی که منکر افضال تو بود
از فضله فضول در افضال ضال باد
رایت همیشه در همه احکام کام یافت
خصمت مدام در همه اشغال غال باد
هنگام بار قد الف وار خسروان
در خدمت تو چون قد ابدال دال باد
با قدر و جاه و دولت و عز و شرف تو را
صد بار به ز پار و ز امسال سال باد
بر دوستان ز جود خود انعام عام کن
بر دشمنان ز کین خود اندام دام کن
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باد صبا به باغ دگربار بار یافت
شاخ از سرشگ ابر گهربار بار یافت
هوش مصنوعی: باد صبا بار دیگر به باغ رسید و شاخه ها از بارش باران که مانند مرواریدهاست، پر شدهاند.
نوروز چون دمیدن باد بهار دید
با ماه دی به کینه و پیکار بار یافت
هوش مصنوعی: نوروز، به مانند وزش ملایم باد بهاری، وقتی با ماه دی مواجه شد، احساس کینه و دشمنی پیدا کرد.
دی باغ جای زاغ نگونسار بد ولی
امروز جای زاغ نگونسار سار یافت
هوش مصنوعی: در باغی که زاغها عموماً در آن بودند و به نظر میرسیدند که دچار ناامیدی و بداقبالی هستند، اکنون ساری (پرندهای خوششانس) تصمیم به سکونت گرفته است. این نشاندهنده تغییر وضعیت و بهبود شرایط است.
چون رخ نهاد بلبل سرما زده به باغ
بر هر چمن ز لاله و گلزار نار یافت
هوش مصنوعی: وقتی بلبل سرد از خواب زمستانی به باغ میآید، در هر چمن با دیدن لالهها و گلها، شادی و سرزندگی را احساس میکند.
ابر بهار چشم مرا در فراق یار
با خویشتن به گریه بسیار بار یافت
هوش مصنوعی: ابر بهار به خاطر دوری معشوق، چشمان مرا پر از اشک و غم کرده است.
کرد آب در هوا گهر آمیغ میغ را
برق آزمود بر سر هر تیغ تیغ را
هوش مصنوعی: آب در فضا گوهری درخشان و زیبا به وجود آورد. بر روی هر لبه و نوک تیز چیزی، رعد و برق را آزمایش کرد.
تا باغ را نسیم صبا داد داد باز
آورد ابر گریه و فریاد باد باز
هوش مصنوعی: تا زمانی که نسیم صبحگاهی به باغ وزید، ابرها با صدای بلند گریه کردند و باد نیز فریاد سر داد.
تا چشم ابر کرد روان دجله بر زمین
گردون به باغ زینت بغداد داد با
هوش مصنوعی: وقتی ابرها شروع به باریدن کردند، رود دجله به زمین سرازیر شد و باغ بغداد را با زیباییهایش مزین کرد.
یک چند بود باغ تهی از جمال و حسن
کردش چو خلد خرم و آباد باد باز
هوش مصنوعی: مدتی باغی خالی از زیبایی و جذابیت بود، ولی چون دوباره سرسبز و آباد شد، شاداب و دلنشین گشت.
گر حکم زادن از شکم است ای عجب چرا
پشت چمن به سوسن آزاد زاد باد
هوش مصنوعی: اگر زادن، مسئلهای طبیعی و از شکم است، پس جای تعجب نیست که چرا بر روی چمن، سوسن آزاد و بدون محدودیت میروید و رشد میکند.
تا باز شاد شد دل بلبل ز گل دلم
گشت از وصال آن گل نوشاد شاد باز
هوش مصنوعی: بلبل وقتی که از دیدن گل شاد میشود، دل من نیز از وصال آن گل پر از شادی میگردد.
گل باز نزد آن بت فرخار خار شد
بر دل ز وصل او غم دشخوار خوار شد
هوش مصنوعی: گل به خاطر آن معشوق زیبا دیگر خندانی ندارد و دل از شوق وصال او پر از غم و اندوه شده است.
ترکی که خوشترست ز مشکوی کوی او
سروی که هست چون گل خود روی روی او
هوش مصنوعی: زیبایی و خوشبویی که از فضای کوی او میآید، به اندازهای دلانگیز است که در میان سروها و گلها، چهره او خاص و دلربا به نظر میرسد.
گر جای سرو جوی بود پس چه ساختند
از دیده عاشقا بلا جوی جوی او
هوش مصنوعی: اگر درخت سرو در جایی باشد، پس چرا عاشقان از دیدن او در عذاب و رنجاند؟
آورد گرد ماه خطی کز جلال اوست
شب رنگ او گرفته و شب بوی بوی او
هوش مصنوعی: در دور ماه، نوار روشنی نمایان است که نشاندهندهی شکوه اوست. شب، رنگی از جمال او به خود گرفته و عطرش در فضا پراکنده شده است.
گردد چو مشک آب در آموی اگر زنند
یک ره در آب چشمه آموی موی او
هوش مصنوعی: اگر موی او را در آب چشمه آموی بزنند، مانند مشک در آب به دور میچرخد و بلندی او را به نمایش میگذارد.
گوئی که گو یکیست عقیقین ورا دهن
وین طرفه ترکه هست سخنگوی گوی او
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که گویا تنها یک دلیلی وجود دارد که این دو جنبه به هم پیوستهاند و در این میان، شگفتی این است که سخنگو نیز خود اوست.
تا بر دل من آن بت طناز ناز کرد
صد در ز ناز بر دل من باز باز کرد
هوش مصنوعی: زمانی که آن معشوق زیبا با ناز و کرشمه بر دل من نظر کرد، صد بار با ناز و محبت دل من را باز کرد.
شب را به نور روی چو مهتاب تاب داد
دل را به بند سنبل پرتاب تاب داد
هوش مصنوعی: شب را با نور چهرهات مانند مهتاب روشن کردی و دلم را با زیبایی سنبل به جنبش واداشتی.
آواره کرد از دلم آن صبر کو مرا
با تیر چشم او گه پرتاب تاب داد
هوش مصنوعی: صبر و تحملم را از بین برد، آن چشمان زیبا که گاهی به من نگریستند و تیرگیهای دل را بیتاب کرد.
مسکین دلم در آتش هجران بسوخت ولی
در عشق او تمامت اسباب آب داد
هوش مصنوعی: دل بیچارهام در آتش جدایی سوخت، اما در عشق او همه چیز را تحمل کردم و به آرامش رسیدم.
ای من غلام آن رخ رخشان که دیده را
در شب چو آفتاب جهانتاب تاب داد
هوش مصنوعی: ای من، بنده آنچهره درخشان که در شب، چشمها را مانند خورشید درخشان روشنایی میبخشد.
دارد دو لب بسان دو عناب گاه وصل
جان را می از میان دو عناب ناب داد
هوش مصنوعی: لبان او مانند دو میوهی خوشمزه و قرمز هستند و در لحظات وصال، جان را با نگاهی عمیق و شیرین از میان آن دو لب زیبا سیراب میکند.
از غمزه کشت در مه تیرم ولی ز آب
گمراه تشنه را به مه آب آب داد
هوش مصنوعی: زیبایی چشمان تو مرا به کشتن داد، اما از آب گمراه و تشنه را در شب، آب و سراب نشان داد.
ای دوست در جهان چو تو عیار یار نیست
کو دل که از فراق تو بازار زار نیست
هوش مصنوعی: ای دوست، در دنیا هیچ کس به خوبی تو وجود ندارد و هیچ قلبی نیست که به خاطر دوری تو دچار غم و اندوه نشود.
جانا گل از رخ تو به نیرنگ رنگ برد
وز چشم آهوانه ز هر رنگ رنگ برد
هوش مصنوعی: عزیزم، گل از چهرهی تو به خاطر فریب و تزویر رنگش را باخت و از چشم آهوانه نیز هر رنگ و جلوهای از رنگها کم شد.
با ما نساخت گرچه به بازار نیکوئی
صد ره ز شکر آن دهن تنگ تنگ برد
هوش مصنوعی: اگرچه با ما خوب نساخت، اما به واسطهی زیبایی و شیرینی که در کلامش بود، بارها از او بهرهمند شدم.
جان برده رضای تو برگفت چونه ز دل
آوازه غمت به یک آهنگ هنگ برد
هوش مصنوعی: جان من در گرو رضایت تو است و از دل به یک آهنگ غم تو را فریاد میزنم.
خوردم به یاد تو می خون رنگ روی دوش
تا از دل من آن می خون رنگ رنگ برد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به یاد محبوبش مشغول خوردن میباشد. این یادآوری باعث میشود تا احساسات و رنگینکمانی از حسّرت و عشق در دل او بوجود آید؛ به گونهای که این احساسات همانند رنگی که بر دوش او نشسته، واسطهای برای انتقال عشق و یاد محبوب میشود.
از بس که لحن شعر من اندر ثنای شاه
بر چرخ رفت زهرسوی چنگ چنگ برد
هوش مصنوعی: از آنجا که لحن شعر من همواره در ستایش شاه به اوج خود رسیده، این موضوع همچنان در موسیقی و نوازندگی نیز درخشان و محکم باقی مانده است.
همواره بخت را به منوچهر چهر باد
بر وی ز چرخ شفقت وز مهر مهر باد
هوش مصنوعی: همیشه شانس و اقبال خوب بر منوچهر باشد و باد محبت و نیروی عشق از آسمان بر او بوزد.
خاری که در وفاش بپرورد ورد شد
روئی که از جفاش بیازرد زرد شد
هوش مصنوعی: خارها و دردهایی که از وفاداری به او به وجود آمده، چهرهام را زرد کرده و آزردگیام از ستم و بدی او را نشان میدهد.
نامرد چون پرستش درگاه او گزید
زآن خسرو جوان جوانمرد مرد شد
هوش مصنوعی: اگر کسی نامردی کند و به جای اعتراف به خطایش، به درگاه خداوند رو آورد و از او یاری طلبد، در حقیقت از آن پادشاه جوانمرد، مردی بزرگ و فداکار ساخته شده است.
از بس که سود شخص عدو مرکبش به پی
زیر سمش گیا که بیاورد ورد شد
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه دشمنش به شدت در حال ضرر رساندن به اوست، برای مقابله با او به قدری ناراحت و عصبانی شده که میخواهد حرکتی انجام دهد.
آن اژدهاست خنجر او کش به گاه جنگ
شد خورد جان دشمن و در خورد خورد شد
هوش مصنوعی: این اژدها خنجر اوست که در زمان جنگ به جان دشمن حملهور میشود و او را از پای میافکند.
هنگام سیر ز آفت سم سمند او
این پیک ره نورد جهانگرد گرد شد
هوش مصنوعی: در حین سفر، به دلیل زیبایی و شگفتیهایی که این دشت و سرزمینها ارائه میدهند، این پیماندار و سیاح به گشتوگذار و تجربههای تازهتری دست پیدا کرد.
شاهیکه گرد ملک خود از سور سور کرد
تا سور و ماتم اجل از دور دور کرد
هوش مصنوعی: شاهی که با جشن و خوشحالی بر سرزمین خود حکمروایی میکند، باعث میشود تا غم و اندوه مرگ از دور دستها دور شود.
خور گرچه نور بخشد هر ماه ماه را
روبد بدیده پیشش صد راه راه را
هوش مصنوعی: خورشید اگرچه ماه را روشنی میبخشد، اما در برابرش چنان که در چشم است، از صد راه عبور میکند.
شاهان ز تاج و گاه، شرف یافتند و او
گه تاج را شرف دهد و گاه گاه را
هوش مصنوعی: پادشاهان به خاطر تاج و مقام خود منزلت و شرافت پیدا کردند، اما گاهی همین تاج و مقام نیز شرافت را به آنها میبخشد و به مقام و موقعیتشان معنا میدهد.
گر گاه در پناه وی آید ظفر دهد
بر کهربا به تیغ عدو کاه کاه را
هوش مصنوعی: اگر در سایهی حمایت او نصرت و پیروزی کسب شود، حتی دشمن هم ناتوان خواهد بود و نخواهد توانست به ما آسیب برساند.
گه پیشش از تواضع چون نعل مرکبش
قد خم همی پذیرد هر ماه ماه را
هوش مصنوعی: گاهی اوقات او به خاطر تواضعاش، به گونهای خم میشود که حتی شکوه و زیبایی را هم با فروتنی میپذیرد.
شاهان اگرچه بنده ملکشاه را بدند
زیبنده بنده صد چون ملکشاه شاه را
هوش مصنوعی: هرچند که شاهان ممکن است به بندهای مانند ملکشاه ارادت نشان دهند، اما برای بندهای به شایستگی ملکشاه، صدها شاه نیز به او تعلق میگیرد.
عمر ورا عدد صد و پنجاه سال باد
با هر یکی عدد صد و پنجاه جاه را
هوش مصنوعی: امیدوارم عمر او از صد و پنجاه سال بیشتر باشد و هر یک از او نیز به اندازه صد و پنجاه مقام و مرتبت داشته باشد.
هر دل که در هوای وی آسوده سود دید
مرگ خود آنکه کین وی افزود زود دید
هوش مصنوعی: هر دلی که در آرزوی او آرامش پیدا کند، باید بداند که مرگ، زودتر از آنچه که فکرش را بکند، به سراغ کسانی میآید که به او حسادت کرده و کینه ورزیدهاند.
بر چرخ گر به نور برد تیر تیر از او
خورشید و مه شوند بتا خیر خیر از او
هوش مصنوعی: اگر تیر و کمان را به نور آسمان بیفکنند، تیر از آن نور به خورشید و ماه میرسد و زیبا به نظر میآید. در واقع، همه چیز از آن نور خوب و زیبا میشود.
تدبیر کین او چو کند دشمنی شود
در پیش پایش آن همه تدبیر بیر از او
هوش مصنوعی: وقتی که او درصدد دشمنی برآمد، همه تدابیرش در برابرش ناکام میماند و این نشان میدهد که تدبیر او بینتیجه است.
روز مخالفان ز نهیبش چو شب شود
شام موافقان همه شبگیر گیر از او
هوش مصنوعی: اما شب مخالفان به شدت و تیرهگی میگذرد، در حالی که شب حامیان همگی در سایهی او، از نور و روشنی بهرهمند میشوند.
بنگر کمان کین به کمین در کفش که نیست
ایمن به شام شاه و به کشمیر میر از او
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن به تیر کین که در دستان توست، زیرا در این عالم هیچکس، حتی شاه در شام یا حاکم در کشمیر، از خطر آن در امان نیست.
خورشید ره به سوی مه دی نهد ز بیم
گر شه رها کند به مه تیر تیر از او
هوش مصنوعی: اگر خورشید به سمت ماه برود، این کار از ترس است، در صورتی که پادشاه او را رها کند. در این حالت، تیراندازی به سمت ماه اتفاق میافتد.
چون خشم او شود گه کین و ستیز تیز
گردون کند نفیر که ای رستخیز خیز
هوش مصنوعی: وقتی خشم او برانگیخته میشود و زمان کینهجویی و جنگ فرا میرسد، آسمان به صدا درمیآید که ای روز قیامت، برخیز!
ای داده چرخ در همه احکام کام تو
گردون مسخر تو و اجرام رام تو
هوش مصنوعی: ای چرخ فلک، در تمام سرنوشتها و تقدیرها، خواستههای تو را به اجرا درآورده و آسمان و اجرام آسمانی تحت فرمان تو هستند.
معصوم همچو نام خدای بزرگوار
در لفظ ها ز فحش و ز دشنام نام تو
هوش مصنوعی: معصوم مانند نام خداوند بزرگ در کلمات است که از هر نوع فحش و دشنام دور است.
بنهاد دوست وار زمانه به دست قهر
بر پای دشمنان تو مادام دام تو
هوش مصنوعی: دوست برای تو زمانه را در دستان قهر قرار داده است تا همیشه دشمنانت را به زمین بزند و به دام تو بیندازد.
دایم به روز عز و به شب دولت آورند
از چین سحرگه تو و از شام شام تو
هوش مصنوعی: همواره در روزهای جشن و شبهای سرور، از چین زیبا و از شام دلانگیز تو، یاد میکنند.
اسباب لهو و عشرت و اندوه و رنج را
آغاز باده تو و انجام جام تو
هوش مصنوعی: به وسیله نوشیدنی تو، سرگرمی و خوشی و همچنین غم و درد شروع میشود و در پایان به همان جام تو ختم میشود.
در عالم از سخای تو موجود جود شد
چوب از کفت به طالع مسعود عود شد
هوش مصنوعی: در دنیای موجود به خاطر generosity تو، چوبی که در دستانت بود، به خوشنویسی و زیبایی تبدیل شد.
شاها تو را ز دولت و اقبال بال باد
ملک تو را ز حاصل اعمال مال باد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو به خاطر خوشبختی و سعادتی که داری، در زندگیات به بالاترین درجات رسیدهای و پادشاهیات از ثمرات اعمال نیک توست.
هر مفضلی که منکر افضال تو بود
از فضله فضول در افضال ضال باد
هوش مصنوعی: هر کسی که شایستگیها و خوبیهای تو را انکار کند، به زبالههایی از رذالتها دچار خواهد شد.
رایت همیشه در همه احکام کام یافت
خصمت مدام در همه اشغال غال باد
هوش مصنوعی: پیروزی همیشه در تمام امور به تو میرسد و رقیبت همواره در همه تلاشها ناکام است.
هنگام بار قد الف وار خسروان
در خدمت تو چون قد ابدال دال باد
هوش مصنوعی: در زمان بارش، قامت و زیبایی خسروان در خدمت تو همچون قامت ابدال (چاکران) است.
با قدر و جاه و دولت و عز و شرف تو را
صد بار به ز پار و ز امسال سال باد
هوش مصنوعی: با مقام و قدرت و عزت و شرافتت، سالها بهجا مانده از تو بهتر است.
بر دوستان ز جود خود انعام عام کن
بر دشمنان ز کین خود اندام دام کن
هوش مصنوعی: به دوستان با سخاوت و generosity خود پاداش بده و به دشمنان با نفرت و کینهتوزی، تله و دام بیفکن.
حاشیه ها
1400/08/19 17:11
افسانه چراغی
آخر بیت: باز
1400/08/19 17:11
افسانه چراغی
آخر بیت: باز
1400/08/19 17:11
افسانه چراغی
عاشقان
1403/09/26 01:11
به
کرد آب در هوا گهرآمیغ میغ را
برق آزمود بر سر هر تیغ تیغ را