شمارهٔ ۱ - ترکیب بند
سوری که حور در وی پیرایه برگشاید
رضوان که نثارش عقد گهر گشاید
بر عزم خدمت او حورا میان ببندد
وز شرم زینت او جوزا کمر گشاید
رضوان اگر جنان را هر هشت در ببندد
زین بزم دست دولت هشتاد در گشاید
هر صبح نزهت از جان زنگی دگر زداید
هر شام عشرت از دل بندی دگر گشاید
گه نافهای تبت باد صبا شکافد
گه عقدهای بحرین ابر سحر گشاید
مطرب به وزن زیبا نقش نشاط بندد
شاعر به نظم شیرین تنگ شکر گشاید
از عکس روی هامون اندر هوای صافی
هر صبحدم تو گوئی سیمرغ پر گشاید
از جرم سنگ خارا تأثیر لطف خسرو
هر ساعتی چو کوثر صد چشمه برگشاید
دوزخ شود بهشتی هر گه زمانه در وی
بگذر اگر ز بزمی این دادگر گشاید
شاهیکه درگهش را، چرخ آستانه زیبد
عقد جلال او را گردون میانه زیبد
دست جهانی اکنون با رطل و جام بینی
در دار ملک خسرو دارالسلام بینی
اسباب ملک و ملت بر اتفاق یابی
احوال دین و دولت بر انتظام بینی
از بس که روی نیکو بینی به هر کناری
عاجز شوی ندانی کاول کدام بینی
در پیش هر که اکنون نرد نشاط بازد
بر رقعه تماشا داد تمام بینی
هر روز خال نزهت بر روی صبح یابی
هر شب شکنج شادی بر روی شام بینی
آن را که بود دایم دعوی پارسائی
اکنون مدام بر کف جام مدام بینی
یعنی که بزم خسرو خلدست بی خلافی
در خلد هر چه یابی بر حسب کام بینی
ای زاهد مزور از خود حلال داری
کاندر چنین بهشتی می را حرام بینی
هر روز بنده مانا بسته کمر شهان را
در پیش تخت خسرو کسری غلام بینی
خاقان دین منوچهر کز یاری سپهرش
در صدر مهر مسند مه پایگانه زیبد
اکنون زمین به خوبی چون آسمان نماید
عالم به وقت پیری خود را جوان نماید
گر صورت بهشت است ناممکنست بنگر
کاکنون همی ز خوبی صحرا جنان نماید
تأثیر چرخ و انجم فرق چنین جهان را
بنماید ار نماید در فر آن نماید
از بس که دست خسرو در و گهر فشاند
اطراف بارگاهش چونه بحر و کان نماید
صحرا ز حله های الوان بهر کناری
طراده از گل و مل از ارغوان نماید
در آفتاب دود عنبر فروغ مجمر
رایت گه از پرند و گه پرنیان نماید
حکمی که راند گردون در امن ملک شروان
اینک همی به خوبی آن را بیان نماید
هامون اگر ز گردون جوید ز حسن پیشی
برهان آن ز مجلس شاه جهان نماید
فرخنده شهریاری دیندار و دادگستر
گو تا زمانه باشد شاه زمانه زیبد
ای بزم شاه شروان چندان جمال داری
کاندر جمال باقی حد کمال داری
شاید که بی خلافت مثل بهشت خوانم
که حسن بی نهایت با خود مثال داری
فتوی که دادت آخر کایدون میان مردم
بازی مباح کردی باده حلال داری
بر چرخ کامکاری بدری شب طرب را
فارغ ز وصل و هجران نقص و کمال داری
گه انجم لطف را سوی شرف رسانی
گه اختر وبا را اندر وبال داری
بر اتفاق گردون نقص کمال یابی
در اختلاف گیتی بیم زوال داری
یزدان به مذهب من شبه و نظیر دارد
گر تو به هیچ مذهب شبه و همال داری
همچون مه دو هفته تائی به حسن لیکن
همچون هلال طلعت فرخنده فال داری
شاید که جمله انجم گردون کند نثارت
چون تو ز بزم خسرو زیب و جمال داری
آن آفتاب شاهان کاندر محل شاهی
شاهین قدر او را چرخ آشیانه زیبد
شاهی که پای شاهان فرسوده شد ز بندش
آزرده حلق شیران از حلقه کمندش
شد توتیای دولت خاک در سرایش
شد گوشواره گردون نعل سم سمندش
خورشید تیره ماند با خاطر منیرش
افلاک پست باشد با همت بلندش
بنگر به بارگاهش تا همچو مستمندان
شاهان نازنین را بینی نیازمندش
نام خدای بادا وآن فرشتگان هم
بر دست شیر گیرش بازوی دیو بندش
زینسان که دولت او آراست مملکت را
از حادثات گردون کمتر رسد گزندش
ایمن شدی ز دوزخ گر سجده بردی او را
آنک از بهشت باقی یزدان برون فکندش
بزمی نهاد و خوانی کز بهر چشم بد را
سازد سپهر و سوزد گه خز و گه سپندش
محبوس بین ز یزدان کز بهر چشم بد را
مشمول بین به شادی شهری به دست بندش
نواب بارگاهش میری گزیده شاید
فراش پیشگاهش شاهی یگانه زیبد
شاها همیشه دستت با جام باده بارا
وین بزم و خوان همیدون دایم نهاده بادا
فرزند پنج داری پنجاه باد و آنگه
از هر یکیت پانصد فرزند زاده بادا
چون تو سوار گردی بر مرکب مبارک
در خدمت رکابت گردون پیاده بادا
چون تو نشسته باشی بر تخت و تاج بر سر
چون بندگان به پیشت بخت ایستاده بادا
در هر چه رای داری وز هر چه کام یابی
از گشت چرخ و انجما داد تو داده بادا
هست آفت فلک را ره بسته زی در تو
بر خلق عالم این در دایم گشاده بادا
سرهای سرکشانی کز تو کشند کینه
در پای مرکبانت پست اوفتاده بادا
درگاهت از بلندی با چرخ باد همسر
بام سرای خصمت با بوم ساده بادا
از رشک این که داری پرباده جام بر کف
پر خون دل حسودت چون جام باده بادا
بعد از ثنات شاها گویم یکی غزل خوش
کز قول بوالفتوحش قول ترانه زیبد
ای زیر زلف پرچین ار تنگ چین نهاده
مه زآسمان به پیشت رخ بر زمین نهاده
یا آنکه نیست بر تو کس مهربان تر از من
با جان من فراقت بنیاد کین نهاده
در خلد کرد رضوان شکرانه بر جمالت
در حسن صد غرامت بر حور عین نهاده
در طاق ابروی تو نرگس کمان کشیده
داند ز خم کمانت جادو کمین نهاده
خوبان پاک دامن مانده بر آستانت
هر یک ز جان نثاری در آستین نهاده
چرخ آنقدر حلاوت از لعل نوشخندت
اندر شکر سرشته در انگبین نهاده
آن خال بر رخ تو گوئی که هست عمدا
از مشک نقطه نور بر یاسمین نهاده
الحق که شکر باشد با چون تو دلنوازی
بر مرکب تماشا ز اقبال زین نهاده
شاهی چنین نشسته وقتی چنین رسیده
بزمی چنین فکنده خوانی چنین نهاده
ای یادگار شاهان در ملک جاودان مان
کآن مملکت تو داری گو جاودانه زیبد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سوری که حور در وی پیرایه برگشاید
رضوان که نثارش عقد گهر گشاید
هوش مصنوعی: در باغ بهشتی که حوریها در آن زینت میکنند و بهشتی که با زیباییهای خود مملو از جواهرات است.
بر عزم خدمت او حورا میان ببندد
وز شرم زینت او جوزا کمر گشاید
هوش مصنوعی: برای خدمت به او، حوریها در میان خواهند آمد و از شرم زیبایی او، جوزا کمربند را باز خواهند کرد.
رضوان اگر جنان را هر هشت در ببندد
زین بزم دست دولت هشتاد در گشاید
هوش مصنوعی: اگرچه بهشت رضوان تمام درهایش بسته باشد، اما در این میهمانی، دست قدرت و نعمت هشتاد در را به روی ما میگشاید.
هر صبح نزهت از جان زنگی دگر زداید
هر شام عشرت از دل بندی دگر گشاید
هوش مصنوعی: هر روز با طلوع آفتاب، زندگی شادی را از دل و جان انسان پاک میکند و هر شب با غروب، لذت و خوشیهای تازهای را به دل میآورد.
گه نافهای تبت باد صبا شکافد
گه عقدهای بحرین ابر سحر گشاید
هوش مصنوعی: گاهگاهی وزش نسیم صبحگاهی، ساز و نواهایی دلانگیز را بهوجود میآورد و گاهی ابرهای صبحگاهی، گرههای بستهشده دریا را باز میکنند و زیباییها را آشکار میسازند.
مطرب به وزن زیبا نقش نشاط بندد
شاعر به نظم شیرین تنگ شکر گشاید
هوش مصنوعی: موسیقیدان با نواهای زیبا شادی را به تصویر میکشد و شاعر با شعر دلنشین خود به زندگی شیرینی میبخشد.
از عکس روی هامون اندر هوای صافی
هر صبحدم تو گوئی سیمرغ پر گشاید
هوش مصنوعی: در صبحگاهان هوای صاف، وقتی به تصویر چهرهام در دریاچه هامون نگاه میکنم، گویی سیمرغ با بالهای گستردهای در حال پرواز است.
از جرم سنگ خارا تأثیر لطف خسرو
هر ساعتی چو کوثر صد چشمه برگشاید
هوش مصنوعی: همانطور که سنگ خارا بیتأثیر و سخت است، لطف و کرم پادشاه (خسرو) بهقدری فراوان و زلال است که هر لحظه مانند کوثر، چندین چشمه برمیآورد و میجوشد.
دوزخ شود بهشتی هر گه زمانه در وی
بگذر اگر ز بزمی این دادگر گشاید
هوش مصنوعی: هر زمانی که به آدم عادل و دادگری بر بخوری، حتی در دوزخ نیز میتوانی بهشت را تجربه کنی.
شاهیکه درگهش را، چرخ آستانه زیبد
عقد جلال او را گردون میانه زیبد
هوش مصنوعی: پادشاهی که درگاه او شایسته و با عظمت است، آسمان و جهان نیز برای او مناسب و سجادهنشین است.
دست جهانی اکنون با رطل و جام بینی
در دار ملک خسرو دارالسلام بینی
هوش مصنوعی: اکنون میبینی که دستِ جهان با وزن و پیمانهای در دنیای پادشاهی خسرو، آرامش و رونق را نشان میدهد.
اسباب ملک و ملت بر اتفاق یابی
احوال دین و دولت بر انتظام بینی
هوش مصنوعی: اگر شرایط حکومت و ملت به درستی و هماهنگی پیش برود، وضعیت دین و دولت را به سامان میبیند.
از بس که روی نیکو بینی به هر کناری
عاجز شوی ندانی کاول کدام بینی
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی چهرهها نگاه کنی، آنقدر از دیدن آنها غافلگیر میشوی که نمیدانی کدام یک را باید انتخاب کنی یا به کدام سمت توجه کنی.
در پیش هر که اکنون نرد نشاط بازد
بر رقعه تماشا داد تمام بینی
هوش مصنوعی: هر کس که اکنون به تماشای بازی شادمانی مینشیند، تمام آنچه را که در این بازی وجود دارد، خواهد دید.
هر روز خال نزهت بر روی صبح یابی
هر شب شکنج شادی بر روی شام بینی
هوش مصنوعی: هر روز میتوانی زیباییهای تو را در صبح مشاهده کنی و هر شب نیز میتوانی خوشحالی و شادابی را در هنگام غروب ببینی.
آن را که بود دایم دعوی پارسائی
اکنون مدام بر کف جام مدام بینی
هوش مصنوعی: کسی که همیشه ادعای پارسایی و دوری از گناه دارد، در حال حاضر دائماً با جام می مشغول است و نمیتوان او را از شراب و خوشگذرانی دور کرد.
یعنی که بزم خسرو خلدست بی خلافی
در خلد هر چه یابی بر حسب کام بینی
هوش مصنوعی: بزم خسرو مانند بهشت است و در آن هیچ چیزی از آنچه میخواهی، کم نیست. هر چیزی که در آنجا ببینی، مطابق میل و خواستهات است.
ای زاهد مزور از خود حلال داری
کاندر چنین بهشتی می را حرام بینی
هوش مصنوعی: ای زاهد ظاهر نما، تو از خود حقایق حلال و جایز را میدانی، زیرا در چنین بهشتی، می و شراب را حرام میپنداری.
هر روز بنده مانا بسته کمر شهان را
در پیش تخت خسرو کسری غلام بینی
هوش مصنوعی: هر روز، بندهای که همیشه ماندگار است، به خاطر بزرگان و پادشاهان کمر خود را آماده کرده و در برابر تخت خسرو، که یکی از شاهان بزرگ است، غلامان را میبینی.
خاقان دین منوچهر کز یاری سپهرش
در صدر مهر مسند مه پایگانه زیبد
هوش مصنوعی: پادشاهی که دین منوچهر را حفظ کرده و به سبب حمایت آسمان، در اوج محبت و عظمت قرار دارد، شایسته است که بر تخت پادشاهی تکیه بزند.
اکنون زمین به خوبی چون آسمان نماید
عالم به وقت پیری خود را جوان نماید
هوش مصنوعی: اکنون زمین به زیبایی آسمان را نمایش میدهد و در زمان پیری، جهان نیز جوانی خود را به نمایش میگذارد.
گر صورت بهشت است ناممکنست بنگر
کاکنون همی ز خوبی صحرا جنان نماید
هوش مصنوعی: اگرچه بهشت را به شکل زیبا توصیف میکنند، اما ممکن است آن را غیرممکن ببینی. اکنون که نگاه میکنی، خوبیهای دشت هم شبیه بهشت به نظر میرسد.
تأثیر چرخ و انجم فرق چنین جهان را
بنماید ار نماید در فر آن نماید
هوش مصنوعی: تأثیر گردش آسمان و ستارگان نشاندهندهی تغییرات این دنیا است، اگر واقعاً بخواهد نمایان کند.
از بس که دست خسرو در و گهر فشاند
اطراف بارگاهش چونه بحر و کان نماید
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خسرو زیاد گوهر و جواهر به اطراف بارگاهش میافکند، دور آن مکان مانند دریا و معادن طلا و جواهر میدرخشد.
صحرا ز حله های الوان بهر کناری
طراده از گل و مل از ارغوان نماید
هوش مصنوعی: دشت با لباسهای رنگارنگ خود، در کنارههایش گلی از نرگس و بنفشه را به نمایش میگذارد.
در آفتاب دود عنبر فروغ مجمر
رایت گه از پرند و گه پرنیان نماید
هوش مصنوعی: در نور خورشید، بخار خوشبو و جویندهای از چوب معطر به چشم میخورد که گاهی مانند پرندهای زیبا و گاهی همچون پارچهای لطیف و نازک نمایان میشود.
حکمی که راند گردون در امن ملک شروان
اینک همی به خوبی آن را بیان نماید
هوش مصنوعی: حکمی که تقدیر در سرزمین شروان اجرا کرده، اکنون به خوبی توضیح داده میشود.
هامون اگر ز گردون جوید ز حسن پیشی
برهان آن ز مجلس شاه جهان نماید
هوش مصنوعی: اگر هامون از آسمان زیبایی را جستجو کند، میتواند با زیبایی خود، برتریاش را در محافل شاهانه به نمایش بگذارد.
فرخنده شهریاری دیندار و دادگستر
گو تا زمانه باشد شاه زمانه زیبد
هوش مصنوعی: شهریار فرخنده و دیندار و دادگر، ای کاش همیشه زمانه با او باشد و او را شایستهٔ سلطنت بداند.
ای بزم شاه شروان چندان جمال داری
کاندر جمال باقی حد کمال داری
هوش مصنوعی: ای مجلس شاه شروان، تو چقدر زیبا هستی که در زیبایی دیگران نیز به حد کمال رسیدهای.
شاید که بی خلافت مثل بهشت خوانم
که حسن بی نهایت با خود مثال داری
هوش مصنوعی: شاید بدون رهبری، بهشت را هم زیبا و دلنشین بشمارم، چون تو خود نمونهای از زیبایی و خوبی بیپایان هستی.
فتوی که دادت آخر کایدون میان مردم
بازی مباح کردی باده حلال داری
هوش مصنوعی: حکم نهایی که صادر کردی، باعث شد که در میان مردم، بازی و سرگرمی به کار مباح تبدیل شود و تو مجاز به نوشیدن شراب حلال هستی.
بر چرخ کامکاری بدری شب طرب را
فارغ ز وصل و هجران نقص و کمال داری
هوش مصنوعی: در این دنیا، شادی و خوشبختی را به گونهای تجربه کن که نه به وصال و نه به جدایی فکر کنی، چرا که زندگی پر از نقص و کمال است و هر دو جزء آن به نوعی در کنار هم وجود دارند.
گه انجم لطف را سوی شرف رسانی
گه اختر وبا را اندر وبال داری
هوش مصنوعی: گاهی به لطف و خوبی خود، همه چیز را به اوج و شرف میرسانی و گاهی هم حوادث بد و ناراحتکننده را در چنگ خود نگه میداری.
بر اتفاق گردون نقص کمال یابی
در اختلاف گیتی بیم زوال داری
هوش مصنوعی: در نتیجهی حوادث دنیا، به خوبیها دست نخواهی یافت و از تفاوتهای موجود در این جهان باید نگران زوال و نابودی باشی.
یزدان به مذهب من شبه و نظیر دارد
گر تو به هیچ مذهب شبه و همال داری
هوش مصنوعی: خداوند در مذهب من شبیه و نمونهای دارد، اما اگر تو به هیچ مذهبی شبیه و همانند نداری، چه چیزی داری؟
همچون مه دو هفته تائی به حسن لیکن
همچون هلال طلعت فرخنده فال داری
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند زیبایی ماه در دو هفته است، اما چهرهات مانند هلال ماه، نویدبخش و خوشیمن است.
شاید که جمله انجم گردون کند نثارت
چون تو ز بزم خسرو زیب و جمال داری
هوش مصنوعی: شاید تمام ستارگان آسمان به خاطر زیبایی و جذابیت تو، مانند عیدی برایت فرود آیند، زیرا تو زیبایی و جمال خود را از بزم خسرو الهام گرفتهای.
آن آفتاب شاهان کاندر محل شاهی
شاهین قدر او را چرخ آشیانه زیبد
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی اشاره میکند که آفتاب، نماد قدرت و عظمت دارد و در جایی که شاهان حکومت میکنند، درخشش و جایگاه ویژهای دارد. همچنین، به نوعی نمایانگر این است که فردی با چنین قدرت و مرتبهای، لایق فضایی مخصوص و مناسب است که به او میرسد. به عبارت دیگر، عظمت او به اندازهای است که باید در شرایط و مکان مناسبی قرار گیرد.
شاهی که پای شاهان فرسوده شد ز بندش
آزرده حلق شیران از حلقه کمندش
هوش مصنوعی: سلطانی که سلطنتش به پایان رسیده و قدرتش کاهش یافته، دیگر نمیتواند بر دیگران تسلط داشته باشد و در واقع، قدرت او دچار ضعف شده است.
شد توتیای دولت خاک در سرایش
شد گوشواره گردون نعل سم سمندش
هوش مصنوعی: توتیای پر دوام و باارزش در خاک به خاطر زیبایی و قابلیتهایش شناخته شده است. در اینجا، این توتیای با ارزش به گوشوارهای در آسمان تبدیل شده و درخشش آن به خاطر نعل سم سمند است. این به معنای آن است که شایستگیها و زیباییهای یک چیز، میتواند آن را به یک نماد ارزشمند تبدیل کند.
خورشید تیره ماند با خاطر منیرش
افلاک پست باشد با همت بلندش
هوش مصنوعی: خورشید با درخشش و زیباییاش همیشه در آسمان باقی میماند، حتی اگر زمین و آسمان پایینتر به نظر برسند. این نشان از اراده و تلاش بزرگ او دارد.
بنگر به بارگاهش تا همچو مستمندان
شاهان نازنین را بینی نیازمندش
هوش مصنوعی: به او نگاه کن و ببین که چگونه در بارگاهش، مانند افراد بینوا، شاهان عزیز را در حال نیاز و درخواست میبینی.
نام خدای بادا وآن فرشتگان هم
بر دست شیر گیرش بازوی دیو بندش
هوش مصنوعی: نام خدا بر زبان و فرشتگانی که در پشت شیر قرار دارند، قدرت دیو را در دست دارند.
زینسان که دولت او آراست مملکت را
از حادثات گردون کمتر رسد گزندش
هوش مصنوعی: این گونه که خداوند نعمتش را به او عطا کرده، مملکت از آسیبهای روزگار کمتر آسیب میبیند.
ایمن شدی ز دوزخ گر سجده بردی او را
آنک از بهشت باقی یزدان برون فکندش
هوش مصنوعی: اگر در برابر خداوند سجده کنی، از آتش دوزخ در امان میمانی، اما آنکه بخواهد بهشت ابدی را ترک کند، همانند کسی است که از نعمتهای الهی دور میشود.
بزمی نهاد و خوانی کز بهر چشم بد را
سازد سپهر و سوزد گه خز و گه سپندش
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره به برگزاری مراسم و جشن و میهمانی است که برای دوری از چشم زخم و آسیبهای ناگوار ترتیب داده شده است. در این جشن، به رسم و آیینهای خاصی پرداخته میشود که دو نوع مواد، یکی خوب و خوشبو و دیگری آسیبرسان و نامطلوب، در آن به کار میرود. هدف از این کار به تأمین سلامتی و خوشبختی افراد و خانواده در برابر نیروهای منفی و بدیهای زندگی است.
محبوس بین ز یزدان کز بهر چشم بد را
مشمول بین به شادی شهری به دست بندش
هوش مصنوعی: این بیت به معنای کسی است که در دل خود به یزدان (خدا) پناه میبرد تا از نگاههای حسدآلود و بدخواهی دیگران در امان بماند. او انتظار دارد که به زودی از مشکلات رهایی یابد و به شادی و خوشبختی دست یابد. در واقع، این شخص به امید و دعا به آیندهای بهتر نگاه میکند.
نواب بارگاهش میری گزیده شاید
فراش پیشگاهش شاهی یگانه زیبد
هوش مصنوعی: شاید کسی که در خدمت اوست، انتخاب شده است، زیرا او شایستهی ایستادن در کنار شاهی بینظیر است.
شاها همیشه دستت با جام باده بارا
وین بزم و خوان همیدون دایم نهاده بادا
هوش مصنوعی: ای پادشاه، همیشه دستت با جام شراب پر باشد و این مهمانی و سفره همیشه بر پا باشد.
فرزند پنج داری پنجاه باد و آنگه
از هر یکیت پانصد فرزند زاده بادا
هوش مصنوعی: پنج فرزند داری و هر یک از آنها پنجاه فرزند خواهند داشت، سپس از هر کدام، پانصد نوه به دنیا خواهد آمد.
چون تو سوار گردی بر مرکب مبارک
در خدمت رکابت گردون پیاده بادا
هوش مصنوعی: وقتی تو بر مرکب خوشبخت سوار میشوی، آسمان برای خدمت به تو باید از پا درآید.
چون تو نشسته باشی بر تخت و تاج بر سر
چون بندگان به پیشت بخت ایستاده بادا
هوش مصنوعی: هرگاه تو بر تخت و تاج نشستهای، آرزو میکنم که بخت مانند بندگان در پیش روی تو قرار بگیرد.
در هر چه رای داری وز هر چه کام یابی
از گشت چرخ و انجما داد تو داده بادا
هوش مصنوعی: هر آنچه که در فکر و اندیشه داری و هر آنچه که از زندگی به دست میآوری، از چرخ روزگار و تقدیر به تو ارزانی شده است.
هست آفت فلک را ره بسته زی در تو
بر خلق عالم این در دایم گشاده بادا
هوش مصنوعی: آفتاب آسمان همیشه در دسترس نیست، اما در تو در این دنیا همیشه راهی باز وجود دارد.
سرهای سرکشانی کز تو کشند کینه
در پای مرکبانت پست اوفتاده بادا
هوش مصنوعی: سرهای سرکش و مغروری که از تو کینه دارند، باید در زیر پای مرکبان تو پایین بیفتند.
درگاهت از بلندی با چرخ باد همسر
بام سرای خصمت با بوم ساده بادا
هوش مصنوعی: درگاه تو در اوج آسمان قرار دارد و با وزش باد، به آرامی از بام خانهی دشمن خود فاصله گرفته میشود و در عین حال، به سادگی و آرامش باد، با آنجا ارتباط برقرار میکند.
از رشک این که داری پرباده جام بر کف
پر خون دل حسودت چون جام باده بادا
هوش مصنوعی: از حسد به این که تو جام پر از شراب در دست داری، دل حسود به اندازهای پر از خون میشود که همچون جام شراب پر از غم و شورش باشد.
بعد از ثنات شاها گویم یکی غزل خوش
کز قول بوالفتوحش قول ترانه زیبد
هوش مصنوعی: پس از ستایش شاه، میخواهم یک شعر زیبا بگویم که از قول بوالفتوح به نظر میرسد شایسته باشد.
ای زیر زلف پرچین ار تنگ چین نهاده
مه زآسمان به پیشت رخ بر زمین نهاده
هوش مصنوعی: ای کسی که زلفهای پرچین و زیبا داری، اگر چهرهات را که مانند ماه از آسمان نورانی است، به سمت زمین آوردهای، بدان که زیبایی تو بینظیر است.
یا آنکه نیست بر تو کس مهربان تر از من
با جان من فراقت بنیاد کین نهاده
هوش مصنوعی: یا اینکه کسی مثل من که با جان و دل نگران تو هستم، مهربانتر از من نیست. جدایی تو سبب آغاز کینههای من شده است.
در خلد کرد رضوان شکرانه بر جمالت
در حسن صد غرامت بر حور عین نهاده
هوش مصنوعی: در بهشت، رضوان به خاطر زیبایی تو شکرگزاری میکند و در زیباییات، صد برابر از زیبایی حورعینها ارزشمندتر است.
در طاق ابروی تو نرگس کمان کشیده
داند ز خم کمانت جادو کمین نهاده
هوش مصنوعی: در قوس ابروی تو، نرگس به گونهای که کمان درست کرده، میداند که از خم کمانت جزیی از جادو در کمین است.
خوبان پاک دامن مانده بر آستانت
هر یک ز جان نثاری در آستین نهاده
هوش مصنوعی: نیکان و پاکان در درگاه تو ماندهاند و هر یک از آنها جان خود را به تو تقدیم کردهاند.
چرخ آنقدر حلاوت از لعل نوشخندت
اندر شکر سرشته در انگبین نهاده
هوش مصنوعی: چرخ، آنقدر شیرینی از لبخند با طعم لعل تو گرفته که آن را در عسل مخلوط کرده و به انگبین اضافه کرده است.
آن خال بر رخ تو گوئی که هست عمدا
از مشک نقطه نور بر یاسمین نهاده
هوش مصنوعی: آن خال روی تو مانند دانهای از مشک به نظر میآید که عمداً بر روی گل یاسمن گذاشته شده است.
الحق که شکر باشد با چون تو دلنوازی
بر مرکب تماشا ز اقبال زین نهاده
هوش مصنوعی: واقعاً سزاوار است که انسان شکرگزار باشد وقتی که با وجود تو، دلنوازی و زیبایی به تماشا نشسته است. تو بر اسبی از خوش شانسی نشستهای که به انسانهای خوشبخت این لطف را میکند.
شاهی چنین نشسته وقتی چنین رسیده
بزمی چنین فکنده خوانی چنین نهاده
هوش مصنوعی: پادشاهی که در این وضعت نشسته، در حالی که چنین جشنی رقم خورده و سفرهای به این زیبایی چیده شده است.
ای یادگار شاهان در ملک جاودان مان
کآن مملکت تو داری گو جاودانه زیبد
هوش مصنوعی: ای یادگار شاهان، در سرزمین جاویدان بمان که این سرزمین شایسته است که تو در آن زندگی کنی و همیشه جاودانی.