شمارهٔ ۲
خیل خزان بتاختن بر سپه بهار زد
خسرو مهرگان علم بر سر کوهسار زد
زاغ سیاه طیلسان خطبه خسرو جهان
خواند به نامش آن زمان شاشه زر عیار زد
شمارهٔ ۱: جان را هوای روی تو بر جای جان نشستشمارهٔ ۳ - خون سیاوشان: گر نه به چشم مردمی سوی تو بنگرد فلک
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خیل خزان بتاختن بر سپه بهار زد
خسرو مهرگان علم بر سر کوهسار زد
هوش مصنوعی: دستهای از فصل پاییز به سمت بهار هجوم آوردند و پادشاه مهرگان پرچم را بر فراز کوهها برافراشت.
زاغ سیاه طیلسان خطبه خسرو جهان
خواند به نامش آن زمان شاشه زر عیار زد
هوش مصنوعی: زاغ سیاه با صدای زیبا و دلنشین از بزرگواری و عظمت پادشاه جهان سخن گفت و در آن لحظه، طلا به شکل سکهای گرانبها به زمین افتاد.