گنجور

شمارهٔ ۱۶ - قصیده

دادگرا ملک را هم فلک و هم قوام
تاجورا بخت را هم شرف و هم نظام
عاجز قهرش قضا چاکر قدرش قدر
ساکن طبعش کرم شاکر جودش کرام
بسته ببندش سپهر اشهب زرین جناح
کرده به داغش جهان ادهم سیمین ستام
خاک درش را ز عرض سجده گه شرق و غرب
بارگهش ماه بار، شاه ره خاص و عام
در اثر لفظ او مایه کشف الصدور
در نظر رای او معجز یحیی العظام
از رقم رای او هیأت افلاک را
بر کرهای عظیم دایره های عظام
ای کمر آسمان بسته به خم کمند
وی جگر اختران خسته به زخم سهام
نعل ستور تو را تاج شه شام شوم
پای سریر تو را فرق شه روم رام
حکم تو را زیر دست چارحد و شش جهت
فر تو را زیر پای هشت در و هفت بام
هور به نصف النهار بر درج اوج خویش
قامت رای تو را تا حد نصف القیام
گر به تناسخ شوند زنده به دوران تو
سام و جم اندر جهان با حشم و احتشام
حال کند جان نثار بر سر جام تو جم
زود کند سر فدا بر سم اسب تو سام
خصم به شطرنج کین با تو ببسته گرو
داده به هر سو برش دولت تو شاه فام
گر دم افعی جذاب دفع کند چون فکند
رمح چو افعی تو بر تن خصمان جذام
گرد رکاب تراست خدمت حبل المتین
خاک حریم تراست حرمت بین الحرام
نیست عجب گر کند خلق به طوع و به طبع
گاه بدین اجتهاد گاه بدان اعتصام
چرخ ز ایوان تو در طمع ارتفاع
دهر ز دیوان تو در طلب اهتمام
از پی فرخندگی بر سر دنیا و دین
فر همایون تو گشته همای همام
چرخ چو زیر تو دید قله فربه چو برق
گفت جهان را متاز ابلق لاغر جمام
دایره گردی که داد نقطه موهوم را
همچو خط و سطح و جسم گردش اوالتسام
تنگ بر هنگ او پهنه سهل الامم
پست بر دست او نسبت صعب المرام
هیکل او در مصاف کشتی دریا رکاب
پیکر او در نبرد صرصر آتش لگام
در تک او روز جنگ هر دو جهان یک وجب
با سم او گاه سیر هفت زمین نیم گام
گرد سم او ببست چشم زحل را سبل
باد تک او گشاد مغز فلک را زکام
هست اثیر و محیط پیکر او، کآورد
گه تف آتش ز سم گه کف دریا ز گام
ای رقم کین تو آتش و حاسد حطب
وی اثر خشم تو دوزخ و دشمن حطام
موسم نوروز تو یافت به آثار سور
خاصیت پرغموم نزد خواص و عوام
باد همایون به تو سال نو و روز نو
عمر تو زان بر مزید عز تو زین بر دوام
داد ز طبع چو آب خاطر چون آتشم
این سخن گرم را زین غزل تر قوام

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دادگرا ملک را هم فلک و هم قوام
تاجورا بخت را هم شرف و هم نظام
هوش مصنوعی: دادگرا، زمینیان و آسمانیان را در اختیار دارند و شایستگی و ترتیب هر چیزی به بخت و سرنوشت بستگی دارد.
عاجز قهرش قضا چاکر قدرش قدر
ساکن طبعش کرم شاکر جودش کرام
هوش مصنوعی: کسی که نتوانسته در برابر قهر و غضب سرنوشت ایستادگی کند، باید به بزرگی و جایگاه او توجه کند. طبیعت او ثابت و آرام است و بخشندگی و کرم او ستودنی است.
بسته ببندش سپهر اشهب زرین جناح
کرده به داغش جهان ادهم سیمین ستام
هوش مصنوعی: آسمان مانند اسب تندرو و زرد، به خاطر مصیبت او غمگین و افسرده است و جهان نیز به شکل رنگین و نقره‌ای درآمده است.
خاک درش را ز عرض سجده گه شرق و غرب
بارگهش ماه بار، شاه ره خاص و عام
هوش مصنوعی: خاک درب این مکان، جایی است که همواره در برابر خداوندی که در شرق و غرب هست، سجده ها می‌شود و این مکان مانند بارگاهی است که ویژه و عمومی است. این جا به مانند ماهی است که همه به آن توجه دارند، برای همه مردم، خاص و عام.
در اثر لفظ او مایه کشف الصدور
در نظر رای او معجز یحیی العظام
هوش مصنوعی: به خاطر کلام او، سبب روشن شدن درون‌ها و افکار مردم می‌شود و در نظر او، معجزه‌ای است که استخوان‌ها را زنده می‌کند.
از رقم رای او هیأت افلاک را
بر کرهای عظیم دایره های عظام
هوش مصنوعی: از طریق اراده و تصمیم او، ساختار جهان و آسمان‌ها بر روی دایره‌های بزرگ و عظیم شکل می‌گیرد.
ای کمر آسمان بسته به خم کمند
وی جگر اختران خسته به زخم سهام
هوش مصنوعی: ای آسمان که به کمر خم شده‌ای و مانند کمند به دور خود پیچیده‌ای، در دل خود جراحت‌هایی را از ستاره‌های دردمند حمل می‌کنی.
نعل ستور تو را تاج شه شام شوم
پای سریر تو را فرق شه روم رام
هوش مصنوعی: تو که نعل اسب تو برای من تاج شاهی است، من در برابر تخت تو به سر فرود می‌آورم و برای تو تمام اطاعت و فرمانبری را دارم.
حکم تو را زیر دست چارحد و شش جهت
فر تو را زیر پای هشت در و هفت بام
هوش مصنوعی: حکومت و سلطنت تو بر تمامی جهات و زوایا حاکم است و تو بر فراز در‌ها و بام‌های مختلف قرار داری.
هور به نصف النهار بر درج اوج خویش
قامت رای تو را تا حد نصف القیام
هوش مصنوعی: در ظهر روز تابستانی، خورشید به اوج خود رسیده و بلندترین حالت را دارد. تو نیز در اوج توانایی و قدرت خود، به حدی رسیده‌ای که می‌توانی به خوبی بر خود بایستی و ایستادگی کنی.
گر به تناسخ شوند زنده به دوران تو
سام و جم اندر جهان با حشم و احتشام
هوش مصنوعی: اگر به زندگی دوباره برگردند، در زمان تو سام و جم در دنیا با شکوه و جلال خود خواهند بود.
حال کند جان نثار بر سر جام تو جم
زود کند سر فدا بر سم اسب تو سام
هوش مصنوعی: روح من با عشق در پی نوشیدنی توست و به سرعت جانم را فدای اسب تو می‌کنم.
خصم به شطرنج کین با تو ببسته گرو
داده به هر سو برش دولت تو شاه فام
هوش مصنوعی: دشمن در بازی شطرنج به تو گرو گذاشته است و در این راه به هر سمتی، سرنوشت تو را به عنوان پادشاهی به نمایش می‌گذارد.
گر دم افعی جذاب دفع کند چون فکند
رمح چو افعی تو بر تن خصمان جذام
هوش مصنوعی: اگر نفس افعی به طرز جذابی دفع شود، وقتی نیز که تیرش را بر بدن دشمنان بیندازد، مثل افعی خواهد بود.
گرد رکاب تراست خدمت حبل المتین
خاک حریم تراست حرمت بین الحرام
هوش مصنوعی: در اینجا به معنی این است که گرد و غبار پای حضور تو نشانه‌ی افتخار و تواضع من است و خدمت به تو را به عنوان یک وظیفه می‌نگرم. زمین حریم تو محترم است و نشانه‌ی احترام و حرمت بین دو حرم، یعنی دو مکان مقدس، است.
نیست عجب گر کند خلق به طوع و به طبع
گاه بدین اجتهاد گاه بدان اعتصام
هوش مصنوعی: در شرایط مختلف، افراد ممکن است به صورت طبیعی یا با میل و اراده خود به سمت رفتارهای متفاوتی گرایش پیدا کنند. این تغییرات گاهی ناشی از تلاش و اجتهاد آن‌هاست و گاهی به دلیل پیروی از اصول و اعتقادات مشخصی که دارند.
چرخ ز ایوان تو در طمع ارتفاع
دهر ز دیوان تو در طلب اهتمام
هوش مصنوعی: چرخ (آسمان) از بلندی ایوان تو آرزو دارد که به اوج برسد و زمان (دهر) از دیوان تو خواهان توجه و اهمیت است.
از پی فرخندگی بر سر دنیا و دین
فر همایون تو گشته همای همام
هوش مصنوعی: به دنبال خوشبختی و سعادت، بر روی زمین و در دین، سرنوشت بزرگ و باشکوه تو مانند پرنده‌ای آسمانی شده است.
چرخ چو زیر تو دید قله فربه چو برق
گفت جهان را متاز ابلق لاغر جمام
هوش مصنوعی: وقتی که چرخ فلک تو را در قله‌ای پررونق و فربه مشاهده کرد، مانند صاعقه به او گفت که دنیا را پرجنب‌وجوش نکن، ای اسب لاغر و یال‌افشان.
دایره گردی که داد نقطه موهوم را
همچو خط و سطح و جسم گردش اوالتسام
هوش مصنوعی: دایره‌ای وجود دارد که حرکت آن نقطه‌ای نامشخص را ایجاد می‌کند، حرکتی که به صورت خط، سطح و حجم تجلی می‌یابد.
تنگ بر هنگ او پهنه سهل الامم
پست بر دست او نسبت صعب المرام
هوش مصنوعی: در دنیای ساده و راحت، او همیشه در تنگنا قرار دارد و در عین حال، چیزهای دشوار و ناممکن به دست او می‌آید.
هیکل او در مصاف کشتی دریا رکاب
پیکر او در نبرد صرصر آتش لگام
هوش مصنوعی: جسد او همچون کشتی‌ای است که در دریا می‌جنگد و اندام او همچون اسب نبردی است که در برابر طوفان آتش می‌تازد.
در تک او روز جنگ هر دو جهان یک وجب
با سم او گاه سیر هفت زمین نیم گام
هوش مصنوعی: در روز نبرد، او به قدری قدرت و توان دارد که برای پیروزی در دو جهان، فقط به یک وجب از سم پایش نیاز است، و گاه به اندازه‌ای می‌تواند حرکت کند که هفت زمین را یک قدم پیش ببرد.
گرد سم او ببست چشم زحل را سبل
باد تک او گشاد مغز فلک را زکام
هوش مصنوعی: غبار پای او چنان است که چشم برج زحل را می‌بندد و وزش تک بادی که او ایجاد می‌کند، مغز آسمان را از سرما و بیماری آزاد می‌کند.
هست اثیر و محیط پیکر او، کآورد
گه تف آتش ز سم گه کف دریا ز گام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وجود او تحت تأثیر دو جاذبه قوی قرار دارد؛ یکی نیروی آتش که او را به سمت بالا می‌برد و دیگری نیروی دریا که از عمق به سمت پایین می‌کشد. این تضاد نشان‌دهنده‌ی تأثیرات مختلفی است که بر روح و وجود او اعمال می‌شود.
ای رقم کین تو آتش و حاسد حطب
وی اثر خشم تو دوزخ و دشمن حطام
هوش مصنوعی: تو آتش هستی و حسادت دشمنان تو مانند هیزم به آن می‌افزاید. خشم تو مانند دوزخ می‌سوزاند و دشمنان تو را نابود می‌کند.
موسم نوروز تو یافت به آثار سور
خاصیت پرغموم نزد خواص و عوام
هوش مصنوعی: فصل نوروز به نشانه‌ی شادی و جشن به وجود آمد، اما در عین حال برای من، هم برای عامه مردم و هم برای خواص، حالتی غمناک دارد.
باد همایون به تو سال نو و روز نو
عمر تو زان بر مزید عز تو زین بر دوام
هوش مصنوعی: باد خوش و خرم به تو سال نو و روز نو می‌آورد. عمر تو از این بر بر عزت و بزرگواری‌ات می‌افزاید و از این بر ثبات و پایداری‌ات را آرزو دارد.
داد ز طبع چو آب خاطر چون آتشم
این سخن گرم را زین غزل تر قوام
هوش مصنوعی: از عمق وجود چون آب، احساسم را فریاد می‌زنم؛ چرا که مانند آتش، احساساتم بسیار زنده و گرم است. این شعر نیز به خوبی قوام و استحکام آن احساسات را نشان می‌دهد.