گنجور

شمارهٔ ۱۵ - مطلع ثانی

کجا شد آنکه مرا خان بدو بدی خوش و خرم
که تا شد او دل و چشمم تباه شد ز تف و نم
ز هجر آن لب نوشین که بود همدم جانم
دلم برید و ز چشمم بریده می نشود دم
دلم ز حسرت خالش چو خال اوست پر از خون
قدم ز فرقت زلفش چو زلف اوست پر از خم
دلم نماند ز عشقش ولی بماند غم دل
بدان دلی که ندارم به چند گونه خورم غم
مراست تا بشد از من نوازش بم و زیرم
خروش زارتر از زیر و ناله صعب تر از بم
به داغ اوست مرا جان وز او نیافته درمان
به زخم اوست مرا دل وز او نیافته مرهم
ز دوست دورم و دارم تنی به رنج معذب
ز یار فردم و دارم دلی به درد متهم
لحرقتی لحبیبی یذم من هو ید زی
لشفقتی لعشیقی یلوم مق هو یعلم
اذالبلاء به روحی دنا فقلت تفضل
اذالعناء لقلبی دعا فقلت تقدم
فان بعثت کتابی، فقد ندی و تعدی
وان طلبت جوابا فقد اوتی و تبرم
اگر چه گشت پریشان نشاط من ز غم او
امید هست که آید به فر شاه فراهم
جهان فر و فراست خجسته پور فریدون
که از سموم نهیبش شود نسیم سماسم
زهی تن تو منزه ز شکل های مزور
خهی دل تو مصفا ز فعلهای مذمم
بروز تا ملک چین شود سوار بر اشهب
چو شاه هند سحر گه شود پیاده ز ادهم
به پشت اشهب و ادهم رسیده باد بر تو
ز هند و چین همه ساله خراج و باج دمادم
همیشه از پی نصرت فضای تیر تو صافی
مدام بر سر دشمن قضای تیغ تو مبرم
از اختلاف عناصر تن حسود تو مضطر
ز انتقال طبایع دل عدوت مخیم
ز بوم صحن سرایت بهشت گوشه گلشن
به سوی بام جلالت سپهر پایه سلم
ظفر به تیغ تو غالب هنر ز رای تو خیره
فلک به قدر تو اعلا جهان به جاه تو خرم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کجا شد آنکه مرا خان بدو بدی خوش و خرم
که تا شد او دل و چشمم تباه شد ز تف و نم
هوش مصنوعی: کجا رفت آن کسی که با حضورش زندگی‌ام شیرین و شاداب بود؟ حالا که او رفته، دل و چشمم به خاطر اندوه و غم نابود شده است.
ز هجر آن لب نوشین که بود همدم جانم
دلم برید و ز چشمم بریده می نشود دم
هوش مصنوعی: از جدایی آن لب شیرین که همیشه کنارم بود، دلم پر از درد شده و اشک از چشمانم قطع نمی‌شود.
دلم ز حسرت خالش چو خال اوست پر از خون
قدم ز فرقت زلفش چو زلف اوست پر از خم
هوش مصنوعی: دل من از حسرت خال او پر از خون است، چون خال او زیبایی خاصی دارد. قدم من از جدایی زلف او پر خم و پیچیدگی است، همانند زلف او که پر از فر است.
دلم نماند ز عشقش ولی بماند غم دل
بدان دلی که ندارم به چند گونه خورم غم
هوش مصنوعی: دلم دیگر جایی برای عشق او ندارد، اما غم آن عشق هنوز در دلم باقی است. حالا به دلی که ندارم، چطور می‌توانم این درد را تحمل کنم؟
مراست تا بشد از من نوازش بم و زیرم
خروش زارتر از زیر و ناله صعب تر از بم
هوش مصنوعی: در این ابیات، شخصی احساس عمیق خود را بیان می‌کند که در آن اشاره به تأثیر محبت و نوازش دارد. او می‌گوید که با وجود این محبت، صدای او به شدت عاطفی و غمگین است و ناله‌اش سخت‌تر و دردناک‌تر از آنچه که دیگران تصور می‌کنند، می‌باشد. به طور کلی، این ابیات نشان‌دهنده پیچیدگی احساسات انسانی و تضاد بین محبت و اندوه است.
به داغ اوست مرا جان وز او نیافته درمان
به زخم اوست مرا دل وز او نیافته مرهم
هوش مصنوعی: عشق او برایم درد و رنجی بزرگ ایجاد کرده و جانم به خاطر آن می‌سوزد. دارویی برای تسکین این جراحت نمی‌یابم و دل من نیز به خاطر غم او بی‌تاب و آشفته است، اما هیچ مرهمی برای این زخم در خود نمی‌بینم.
ز دوست دورم و دارم تنی به رنج معذب
ز یار فردم و دارم دلی به درد متهم
هوش مصنوعی: از دوستان دورم و بدنی دارم که به شدت در عذاب است، و از یار دورم و قلبی دارم که پر از درد و شکایت است.
لحرقتی لحبیبی یذم من هو ید زی
لشفقتی لعشیقی یلوم مق هو یعلم
هوش مصنوعی: من به خاطر محبت به معشوقم دلمشغول و دلسوز او هستم، اما کسانی هستند که از این عشق انتقاد می‌کنند، در حالی که خودشان نمی‌دانند چه حالتی دارم و چه احساسی را تجربه می‌کنم.
اذالبلاء به روحی دنا فقلت تفضل
اذالعناء لقلبی دعا فقلت تقدم
هوش مصنوعی: زمانی که بلا و مشکل به جانم می‌افتد، می‌گویم بفرما و بیایید؛ و وقتی درد و رنج به دل من می‌رسد، دعا می‌کنم و می‌گویم پیش‌تاز باش.
فان بعثت کتابی، فقد ندی و تعدی
وان طلبت جوابا فقد اوتی و تبرم
هوش مصنوعی: اگر نوشته‌ای فرستادی، به گوش فراخواهی داد و فراتر از آن خواهی رفت. و اگر خواستی پاسخی بگیری، پاسخت را خواهی گرفت، ولی ممکن است کمی از آن بی‌زار شوی.
اگر چه گشت پریشان نشاط من ز غم او
امید هست که آید به فر شاه فراهم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه غم او باعث شده حال و روزم به هم بریزد، هنوز امیدوارم که روزی به زندگی شاداب و با فراخی برگردم.
جهان فر و فراست خجسته پور فریدون
که از سموم نهیبش شود نسیم سماسم
هوش مصنوعی: دنیا به زیبایی و هوش فرزند فریدون است، که نسیم خوشی از تأثیرات منفی آن دور می‌شود.
زهی تن تو منزه ز شکل های مزور
خهی دل تو مصفا ز فعلهای مذمم
هوش مصنوعی: به چه زیبایی بدن تو پاک و خالی از ظواهر فریبنده است، و دل تو نیز از کارهای ناپسند خالی و صاف است.
بروز تا ملک چین شود سوار بر اشهب
چو شاه هند سحر گه شود پیاده ز ادهم
هوش مصنوعی: به زودی از طریق پیاده‌روی به سرزمین چین می‌رسد، همچون شاه هند که در زمان سحر بر مرکب سیاه پیاده می‌شود.
به پشت اشهب و ادهم رسیده باد بر تو
ز هند و چین همه ساله خراج و باج دمادم
هوش مصنوعی: بادها از سرزمین‌های هند و چین هر ساله خراج و باج خود را به تو می‌آورند، همچون اسبی چموش و تندرو که به جلو می‌تازد.
همیشه از پی نصرت فضای تیر تو صافی
مدام بر سر دشمن قضای تیغ تو مبرم
هوش مصنوعی: همیشه به دنبال پیروزی و نصرت، فضای پاک و روشنی بر سر دشمنان تو حاکم است و تیغ تو همواره تیز و آماده به کار است.
از اختلاف عناصر تن حسود تو مضطر
ز انتقال طبایع دل عدوت مخیم
هوش مصنوعی: از تضاد و اختلاف عناصر بدن تو، حسادت تو به سرنوشت و تغییر ویژگی‌های روحی‌ام مرا به ستوه آورده است.
ز بوم صحن سرایت بهشت گوشه گلشن
به سوی بام جلالت سپهر پایه سلم
هوش مصنوعی: از سرزمین خانه‌ات، بهشت در گوشه باغ به سمت بلندی‌های عظمت تو به سوی آسمان آرامش می‌رسد.
ظفر به تیغ تو غالب هنر ز رای تو خیره
فلک به قدر تو اعلا جهان به جاه تو خرم
هوش مصنوعی: پیروزی تو به وسیله شمشیرت است و هنر تو از تدبیرت برتر است. آسمان به اندازه تو حیران و متعجب است و جهان به خاطر مقام و اعتبار تو شاداب و سرزنده است.