گنجور

شمارهٔ ۱۴ - قصیده

سپهر مجد و معالی محیط نقطه عالم
جهان جود و عوالی چراغ دوده آدم
خدیو کشور پنجم یگانه گوهر انجم
جم دوم کی اعظم خدایگان معظم
زحل محل و فلک عز، قدر مراد و قضا کین
شمال فیض و صبا فر، مسیح نطق و ملک دم
عدو شکار چو رستم، جهانگشای چو آرش
خردپرست چو دستان، هنرنمای چو نیرم
سپهر مهر منوچهر، کو چو مهر به چهره
زدوده دود مظالم، ز روی عالم مظلم
شهی که ادهم گیتی، به بند اوست مقید
مهی که اشهب گردون، به داغ اوست موسم
شده متابع رایش، فلک به رأی مصفا
شده موافق امرش جهان به عزم مصمم
حروف مرتبتش را ستاره نقطه خامه
نگین مکرمتش را سپهر حلقه خاتم
ز نظم لفظ شریفش، دهان عقل پر از در
ز طیب خلق لطیفش، مشام روح پر از شم
ز ابر محمدت او گرفته شاخ بقا بر
ز جوی مکرمت او کشیده کشت نمانم
به نصرت علم از اصول عدل مقرر
به سرعت قلم او فصول عقل منظم
به زیر رایت رایش نجوم سعد مقارن
به گرد خیمه خیلش سپاه فتح مخیم
فلک به کوی وجودش فرو شدست مسخر
جهان به سنگ مرادش درآمدست مسحم
زهی به جاه تو جان را محل و مرتبه عالی
خهی به داد تو دین را قرار و قاعده محکم
شده رقوم فضایل به نقش خط تو مثبت
شده حروف شمایل به نوک کلک تو معجم
همه صنایع دولت در اهتمام تو مضمر
همه دقایق نکبت در انتقام تو مدغم
در تو خلد عین کف تو بحر مرکب
دل تو عقل مصور تن تو روح مجسم
به نور گمشدگان را دل تو مشرق و مطلع
به رزق جانوران را کف تو مشرب و مطعم
ز کتب جود تو شطری هزار بخشش خاتم
ز بحر کین تو قطری هزار کوشش رستم
به پاکی تو شریعت ز شر شرک مطهر
به بازوی تو مسلمان ز کف کفر مسلم
حمایت تو ز تیهو گسست چنگل شاهین
عنایت تو بر آهو شکست پنجه ضیغم
شود چو خلد جهنم مقام سدره و طوبی
اگر ز جرعه جانت نمی رسد به جهنم
زمانه مملکت جم به بیور اسب ندادی
اگر به جرعه رسید ز جام دولت تو جم
در آن مکان که یلان را به گاه رجعت و حمله
بود سپردن جان مدح لیک بردن جان دم
در آن زمان که نباشد فراغ هیچ کسی را
ز نام و ننگ تن خود به حال خال و غم عم
شود به خون دلیران تن زمانه ملبس
شود ز گرد ستوران سر سپهر معمم
فضا بجستن دلا نه روی بیند و نه ره
قدر ببردن جانها نه کیف داند و نه کم
ز بس که عکس پذیرد هوا ز رنگ علم ها
لباس ازرق گردون شود به لون معلم
تو بسته پرچم نصرت به قهر خصم و نهاده
چو طاس و کاس سر او به فتح بر سر پرچم
چو تیر و نیزه بخواهی، تو را چه ترک و چه تازی
چو تیغ و درعه بگیری، تو را چه کرد و چه دیلم
نبات مدح تو روید ز بوم جنت اعلی
نثار فتح تو بارد، ز بام گنبد اعظم
زهی به حکمت بالغ، حکیم پیش تو جاهل
خهی به حجت قاطع، فصیح پیش تو ابکم
شها و شهر گشایا، نموده اند به حضرت
که بنده بندگی تو گذاشت مهمل و مبهم
قسم به خالق خلقی که خلق کرد مهیا
قسم به رازق رزقی، که رزق کرد مقسم
به عرش پاک و بدو بر فرشتگان مقرب
به فرش خاک و به مهر پیمبران مقدم
به مهد مولد زهرا، به حق مبعث احمد
به طهر عصمت حوا، به مهر صفوت آدم
به نیکنامی موسی، به حق گزینی هارون
به پاکزادی عیسی، به پارسائی مریم
به ذات خالق بیچون، به جان سید مرسل
به قدر مسجداقصی، به جاه کعبه اعظم
به عارفان محقق، به زاهدان موحد
به انبیای مطهر، به اولیای مکرم
به پنج فرض مقرر به چار رکن مخیر
بهشت قصر معمر، به هفت نور مقوم
به نور روضه سید، به خاک مشهد حیدر
به سنگ خانه کعبه، به آب چشمه زمزم
به فیض منبر و مسجد، به فرض مروه و مشعر
به قرب عمره و قربان، به فضل موقف و محرم
بدان خدای که هست او، بداد عالم و حاکم
بدان رسول که هست او، ز خلق اعدل و احکم
به آب چشم اسیران اهل بیت پیمبر
به خون پاک شهیدان، عشر ماه محرم
قسم به یسر یسارت که هست گاه قسمت کآن
یمین به یمن یمینت که هست گاه عطایم
به بارگاه رفیعت، که هست کعبه گردون
به پایگاه منیعت که هست قبله عالم
به نعم تو که هستش وجود بر همه لازم
به حضرت تو که هستش سجود بر همه ملزم
که من به خلوت و جلوت جز آنکه پیش تو گفتم
نه نیک گفتم و نه بد نه بیش گفتم و نه کم
گواست بر سخن من رسول سر معلا
که هر چه رفت نکردم به حضرت تو مکتم
گرفتم آنکه نمودم معاصئی که مرا ز آن
جز است جزیت قارون سزاست لعنت ملجم
گناه هر که به عالم گناه کرده نسنجد
به نیم ذره گر آن را کنند با کرمت ضم
اذا عبرت خطائی غفرت انک تغفر
وان عملت ذنوبی عملت انک تعلم
همیشه تا که بپوشد زمانه جرم زمین را
گهی به اطلس و اکسون گهی به شاره ملجم
ز دوستان تو خالی مباد خلوت و شادی
ز دشمنان تو غائب مباد شیون و ماتم
کسی که سر کشد از تو کشیده باد همیشه
رقوم بر جگر او ز نیش افعی و ارقم
چه سود بیهده بودن موافق غم عشقت
که طبع تو (فلکی) را مخالفست و فلک هم
ز بهر ختم قصیده به خاطرم غزلی خوش
در اوفتاد نگشته مدایح تو مختم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپهر مجد و معالی محیط نقطه عالم
جهان جود و عوالی چراغ دوده آدم
هوش مصنوعی: آسمانِ بزرگی و فخر، دور تا دورِ جهان را فراگرفته است. در این دنیا که سرشار از بخشش و برکت است، نور و روشنی ناشی از وجود انسان‌ها به چشم می‌خورد.
خدیو کشور پنجم یگانه گوهر انجم
جم دوم کی اعظم خدایگان معظم
هوش مصنوعی: ای خداوند کشور پنجم، تو بهترین و بی‌نظیرترین گوهر آسمانی هستی. تو مثل جم دوم هستی که بزرگ‌ترین و محترم‌ترین خداوندان را در بر می‌گرفتی.
زحل محل و فلک عز، قدر مراد و قضا کین
شمال فیض و صبا فر، مسیح نطق و ملک دم
هوش مصنوعی: زحل جایگاه و آسمان مقام، اندازه خواسته‌ها و سرنوشت است. زیرا باد شمال، نعمت و برکت را می‌آورد و باد صبا نظیر مسیح صحبت می‌کند و فرشته‌ای که دم می‌زند.
عدو شکار چو رستم، جهانگشای چو آرش
خردپرست چو دستان، هنرنمای چو نیرم
هوش مصنوعی: دشمن مانند رستم قوی و نیرومند است، مانند آرش که دلاور و جهان‌گشا بود. در فکر و اندیشه، مانند دستان حکیم و در هنر و توانایی، مانند نیرم با مهارت عمل کن.
سپهر مهر منوچهر، کو چو مهر به چهره
زدوده دود مظالم، ز روی عالم مظلم
هوش مصنوعی: آسمان خورشید منوچهر، که مانند خورشید بر چهره‌اش غبار ظلم‌ها را پاک کرده است، از روی عالم تاریک می‌تابد.
شهی که ادهم گیتی، به بند اوست مقید
مهی که اشهب گردون، به داغ اوست موسم
هوش مصنوعی: پادشاهی که رنگ چهره‌اش سیاه است، بر دنیا تسلط دارد، و ماهی که رنگش خاکستری است، به خاطر عشق او تحت تأثیر قرار گرفته است.
شده متابع رایش، فلک به رأی مصفا
شده موافق امرش جهان به عزم مصمم
هوش مصنوعی: آسمان بر طبق خواست و میل او حرکت کرده و جهان نیز با اراده قوی او هماهنگ شده است.
حروف مرتبتش را ستاره نقطه خامه
نگین مکرمتش را سپهر حلقه خاتم
هوش مصنوعی: حروف زیبای او مانند ستاره‌ای در آسمان سوسو می‌زند و نقطه‌ی وجودش همچون نگینی ارزشمند در حلقه‌ای از آسمان قرار دارد.
ز نظم لفظ شریفش، دهان عقل پر از در
ز طیب خلق لطیفش، مشام روح پر از شم
هوش مصنوعی: از شیرینی کلامش، اندیشه پر از حکمت می‌شود و از نیکی و لطافت خلقش، روح انسان پر از عطر خوش می‌گردد.
ز ابر محمدت او گرفته شاخ بقا بر
ز جوی مکرمت او کشیده کشت نمانم
هوش مصنوعی: از رحمت و نعمت‌های محمد (ص) زندگی جاودان می‌رسد و از جوی مهربانی او کشت و زراعت می‌روید و من در این نعمت‌ها باقی نمی‌مانم.
به نصرت علم از اصول عدل مقرر
به سرعت قلم او فصول عقل منظم
هوش مصنوعی: با یاری علم و بر پایه اصول عدالت، او به سرعت قلم می‌نویسد و فصل‌های منطقی را سامان می‌دهد.
به زیر رایت رایش نجوم سعد مقارن
به گرد خیمه خیلش سپاه فتح مخیم
هوش مصنوعی: در زیر پرچم و نماد روشنایی ستاره‌های خوشبختی، سپاه پیروزی به دور خیمه‌اش گرد آمده است.
فلک به کوی وجودش فرو شدست مسخر
جهان به سنگ مرادش درآمدست مسحم
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر وجود او در خدمتش قرار گرفته و دنیای پیرامونش تحت فرمان اوست.
زهی به جاه تو جان را محل و مرتبه عالی
خهی به داد تو دین را قرار و قاعده محکم
هوش مصنوعی: به چه مقام و منزلت بلندی دست یافته‌ای، جان انسان در حضور تو ارزشمند و محترم است. و به چه اندازه‌ای، حمایت تو دین را به ثبات و استحکام رسانده است.
شده رقوم فضایل به نقش خط تو مثبت
شده حروف شمایل به نوک کلک تو معجم
هوش مصنوعی: فضایل و ویژگی‌های نیکو به زیبایی خط و نوشته تو به تصویر کشیده شده است و شکل‌های مختلفی که تو به آن‌ها جان می‌دهی، در واقع بازتابی از هنر تو هستند.
همه صنایع دولت در اهتمام تو مضمر
همه دقایق نکبت در انتقام تو مدغم
هوش مصنوعی: تمام تلاش‌های حکومتی در تلاش و کوشش تو نهفته است و تمام جزئیات بدبختی‌ها در انتقام تو مستتر است.
در تو خلد عین کف تو بحر مرکب
دل تو عقل مصور تن تو روح مجسم
هوش مصنوعی: در تو باغی از زیبایی است، دستانت مانند دریاست، قلبت پر از اندیشه است و وجودت عین روحی روحانی و جسمانی است.
به نور گمشدگان را دل تو مشرق و مطلع
به رزق جانوران را کف تو مشرب و مطعم
هوش مصنوعی: دل تو مانند مشرقی است که نور گمشدگان را نمایان می‌کند و کف دستت مانند مکانی است که جانوران از آن غذا و آب می‌نوشند و تغذیه می‌کنند.
ز کتب جود تو شطری هزار بخشش خاتم
ز بحر کین تو قطری هزار کوشش رستم
هوش مصنوعی: از کتاب بخشش تو می‌توان هزارها نوع رحمت را استخراج کرد و از دریای کینه‌ات تنها می‌توان قطره‌ای از تلاش رستم را به دست آورد.
به پاکی تو شریعت ز شر شرک مطهر
به بازوی تو مسلمان ز کف کفر مسلم
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده که پاکی و طهارت تو، به طریقه‌ای روحانی و اخلاقی از هر گونه شرک و ناپاکی دور است. در حقیقت، با فیض و برکت تو، مؤمنان از کفر و ناپاکی جدا شده و به ایمان و حقیقت نزدیک می‌شوند.
حمایت تو ز تیهو گسست چنگل شاهین
عنایت تو بر آهو شکست پنجه ضیغم
هوش مصنوعی: حمایت تو مانند دستانی است که شکاف بزرگی در گردن تیهو ایجاد می‌کند و توجه و لطف تو باعث می‌شود که قدرت شیر بر آهو کم شود.
شود چو خلد جهنم مقام سدره و طوبی
اگر ز جرعه جانت نمی رسد به جهنم
هوش مصنوعی: اگرچه بهشت و جهنم مانند مکان‌هایی برای زندگی ابدی تصور می‌شوند، اما اگر انسان از جان و وجود خود بهره‌ای نگیرد و به جنبه‌های معنوی نپردازد، ممکن است حتی در بهشت نیز احساس خوبی نداشته باشد. به عبارت دیگر، احساسات و تجربیات درونی انسان نقش زیادی در کیفیت زندگی او دارند.
زمانه مملکت جم به بیور اسب ندادی
اگر به جرعه رسید ز جام دولت تو جم
هوش مصنوعی: اگر زمانه به تو فرصتی نداد تا در حکومت و قدرت مانند جمشید بزرگ باشی، اما اگر به تو اجازه داده شد که از خوشی و نعمت‌های زندگی بهره‌مند شوی، این خود نشانه‌ای است از برکت و خوش شانسی تو.
در آن مکان که یلان را به گاه رجعت و حمله
بود سپردن جان مدح لیک بردن جان دم
هوش مصنوعی: در آن جایی که پهلوانان در زمان بازگشت و حمله قرار داشتند، جان را برای ستایش و مدح می‌سپارند، ولی در عوض جان را در لحظه‌های حساس و پرخطر حفظ می‌کنند.
در آن زمان که نباشد فراغ هیچ کسی را
ز نام و ننگ تن خود به حال خال و غم عم
هوش مصنوعی: در زمانی که هیچ‌کس فرصتی برای فکر کردن به خوبی و بدی خود ندارد، همه در حال غم و اندوه زندگی هستند.
شود به خون دلیران تن زمانه ملبس
شود ز گرد ستوران سر سپهر معمم
هوش مصنوعی: دلیران با خون خود به زمانه لباس می‌پوشانند و آسمان همچون عبا از غبار اسبان پرخروش آراسته می‌شود.
فضا بجستن دلا نه روی بیند و نه ره
قدر ببردن جانها نه کیف داند و نه کم
هوش مصنوعی: دل‌ها از جستجوی فضا دست برداشته‌اند و نه چهره‌ای را می‌بینند و نه راهی را می‌سنجند؛ جان‌ها نه حال خوشی دارند و نه آنکه به کم و زیادی فکر کنند.
ز بس که عکس پذیرد هوا ز رنگ علم ها
لباس ازرق گردون شود به لون معلم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه هوا به شدت تحت تأثیر رنگ‌ها قرار می‌گیرد، آسمان به رنگ آبی درمی‌آید، گویی که لباس معلمی را به تن کرده است.
تو بسته پرچم نصرت به قهر خصم و نهاده
چو طاس و کاس سر او به فتح بر سر پرچم
هوش مصنوعی: تو پرچم پیروزی را به ستیز با دشمن برافراشته‌ای و همچون تاجی بر سر او قرار داده‌ای که نشان از پیروزی توست.
چو تیر و نیزه بخواهی، تو را چه ترک و چه تازی
چو تیغ و درعه بگیری، تو را چه کرد و چه دیلم
هوش مصنوعی: وقتی که به دنبال سلاح و قدرت هستی، چه فرقی می‌کند که ریشه‌ات از کدام قوم باشد یا به کدام سرزمین تعلق داشته باشی. وقتی شمشیر و زره در دست داری، تفاوتی ندارد که از کجا آمده‌ای یا چه ویژگی‌هایی داری.
نبات مدح تو روید ز بوم جنت اعلی
نثار فتح تو بارد، ز بام گنبد اعظم
هوش مصنوعی: گیاهان و نعمت‌ها به خاطر تو در بهشت برین رشد می‌کنند و برکت پیروزی‌ات از آسمان بر زمین می‌بارد.
زهی به حکمت بالغ، حکیم پیش تو جاهل
خهی به حجت قاطع، فصیح پیش تو ابکم
هوش مصنوعی: ای صاحب دانش و خرد، کسی که به بالاترین مرتبه حکمت رسیده، در برابر تو مانند نادان است. حتی کسی که با دلایل روشن و قوی صحبت می‌کند، در مقایسه با تو همچون فردی گنگ و بی‌زبان به نظر می‌آید.
شها و شهر گشایا، نموده اند به حضرت
که بنده بندگی تو گذاشت مهمل و مبهم
هوش مصنوعی: در این بیت، سخن از این است که دروازه‌ها و راه‌های به سوی شهری درخشان باز شده است و آنچه که در خور کرامت و مقام توست، به تو تقدیم شده است. این شخص که بنده‌ای از بندگان توست، ارادت و خدمت‌گزاری خود را به تو نشان داده، حتی اگر در کلماتش و در بیانش ابهاماتی وجود داشته باشد.
قسم به خالق خلقی که خلق کرد مهیا
قسم به رازق رزقی، که رزق کرد مقسم
هوش مصنوعی: به خداوندی که آفرینش را به وجود آورد و به روزی‌دهنده‌ای که روزی را تقسیم می‌کند، سوگند می‌خورم.
به عرش پاک و بدو بر فرشتگان مقرب
به فرش خاک و به مهر پیمبران مقدم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به عرش الهی و مقام بلند فرشتگان نزدیک به خدا اشاره می‌کند. او همچنین به زمین و قلمرو انسانی که با محبت پیامبران پر شده است، می‌پردازد. در واقع، شاعر در اینجا تفاوت بین عوالم ملکوتی و دنیوی را به تصویر می‌کشد و اهمیت وجود پیامبران را در زمین بیان می‌کند.
به مهد مولد زهرا، به حق مبعث احمد
به طهر عصمت حوا، به مهر صفوت آدم
هوش مصنوعی: به مکان تولد حضرت زهرا، به حقیقت بعثت پیامبر احمد، به پاکی و معصومیت حضرت حوا و به محبت برگزیده آدم ارادت می‌ورزم.
به نیکنامی موسی، به حق گزینی هارون
به پاکزادی عیسی، به پارسائی مریم
هوش مصنوعی: به نام نیک موسی، به انتخاب درست هارون، به نجابت عیسی و به پارسایی مریم.
به ذات خالق بیچون، به جان سید مرسل
به قدر مسجداقصی، به جاه کعبه اعظم
هوش مصنوعی: به وجود خداوندی که هیچ‌گونه ساختاری ندارد، به روح پیامبر بزرگ، به اندازه مسجد الاقصی، و به مقام کعبه‌ی بزرگ.
به عارفان محقق، به زاهدان موحد
به انبیای مطهر، به اولیای مکرم
هوش مصنوعی: این جمله به چند گروه از افراد اشاره دارد که در ایمان و معرفت در درجات بالایی قرار دارند. عارفان محقق کسانی هستند که به شناخت عمیق و واقعی از حقیقت دست یافته‌اند، زاهدان موحد افرادی هستند که به یکتایی خداوند ایمان دارند و از دنیا فاصله گرفته‌اند، انبیای مطهر نیز پیامبران پاک و بی‌نقصی هستند که رسالت الهی را برای بشر منتقل کرده‌اند. همچنین، اولیای مکرم به شخصیت‌های بزرگ و محترم در تاریخ دین اشاره دارد که مورد احترام و محبت مردم قرار گرفته‌اند.
به پنج فرض مقرر به چار رکن مخیر
بهشت قصر معمر، به هفت نور مقوم
هوش مصنوعی: به پنج چیز اصلی که تعیین شده است، بر چهار پایه که انتخاب شده، بهشتی است با قصرهای پایدار و به نورهای هفتگانه‌ای که به آن قوام می‌بخشند.
به نور روضه سید، به خاک مشهد حیدر
به سنگ خانه کعبه، به آب چشمه زمزم
هوش مصنوعی: در پرتو نور آستان سیدالشهدا، بر خاک مقدس مشهد امام علی، به سنگ‌های خانه خدا و به آب زلال چشمه زمزم، اشاره می‌شود. این جمله به مکان‌های مقدس و نمادین در دین اسلام پرداخته و به اهمیت و ارزش معنوی آنها اشاره دارد.
به فیض منبر و مسجد، به فرض مروه و مشعر
به قرب عمره و قربان، به فضل موقف و محرم
هوش مصنوعی: با بهره‌گیری از برکات منبر و مسجد، با انجام مناسک مروه و مشعر، با نزدیکی به عمره و قربانی، و به وسیله فضل و موقعیت محرم.
بدان خدای که هست او، بداد عالم و حاکم
بدان رسول که هست او، ز خلق اعدل و احکم
هوش مصنوعی: بدان خدایی که وجود دارد، عالم و حاکم را می‌سپارد به پیامبری که او هم وجود دارد، و از میان مردم، عادل‌ترین و حکیم‌ترین را انتخاب می‌کند.
به آب چشم اسیران اهل بیت پیمبر
به خون پاک شهیدان، عشر ماه محرم
هوش مصنوعی: در محرم، اشک‌های افرادی که به خاندان پیامبر تعلق دارند، مانند آب روان است؛ و خون پاک شهیدان در این ماه به آن اضافه می‌شود.
قسم به یسر یسارت که هست گاه قسمت کآن
یمین به یمن یمینت که هست گاه عطایم
هوش مصنوعی: باید به خوشی‌هایت قسم بخورم، زیرا زمانی بوده که قسمت من با تو در ارتباط بوده و این دست راست تو بوده که نعمت‌ها و برکت‌ها را به من بخشیده است.
به بارگاه رفیعت، که هست کعبه گردون
به پایگاه منیعت که هست قبله عالم
هوش مصنوعی: به مکان باعظمت تو، که مانند کعبه‌ای در آسمان است، به مقام برجسته‌ات که قبله‌ی جهانیان به شمار می‌رود، احترام می‌گذارم.
به نعم تو که هستش وجود بر همه لازم
به حضرت تو که هستش سجود بر همه ملزم
هوش مصنوعی: وجود همه موجودات به نعمت تو وابسته است و همه باید در برابر حضرت تو سجده کنند و این امر برای همه لازم و ضروری است.
که من به خلوت و جلوت جز آنکه پیش تو گفتم
نه نیک گفتم و نه بد نه بیش گفتم و نه کم
هوش مصنوعی: من در تنها و در جمع، هرچه که درباره‌ات گفتم، نه خوب بود و نه بد، نه بیشتر بود و نه کمتر.
گواست بر سخن من رسول سر معلا
که هر چه رفت نکردم به حضرت تو مکتم
هوش مصنوعی: شاهد است بر گفته من فرستاده‌ای که هر چه از آنچه گذشت، چیزی تا کنون در برابر تو پنهان نکرده‌ام.
گرفتم آنکه نمودم معاصئی که مرا ز آن
جز است جزیت قارون سزاست لعنت ملجم
هوش مصنوعی: من کسی را به دست آورده‌ام که نشان دادم گناهانی دارم که سزاوار آن‌ها نیستم و تنها خاکی که در پای قارون است، برای من کافی است. لعنت بر بی‌نوا!
گناه هر که به عالم گناه کرده نسنجد
به نیم ذره گر آن را کنند با کرمت ضم
هوش مصنوعی: اگر کسی در عالم گناهی کرده باشد، نباید آن را حتی به اندازه‌ی نیم ذره کم ارزش بشمارد. اگر برای او از سر کرامت و بزرگواری رفتار شود، این گناه به حساب نخواهد آمد.
اذا عبرت خطائی غفرت انک تغفر
وان عملت ذنوبی عملت انک تعلم
هوش مصنوعی: اگر از خطاهای من بگذری، می‌دانم که تو می‌بخشی و اگر گناهانی مرتکب شوم، می‌دانم که تو آگاهی.
همیشه تا که بپوشد زمانه جرم زمین را
گهی به اطلس و اکسون گهی به شاره ملجم
هوش مصنوعی: همیشه زمانه تلاش می‌کند تا گناهان و اشتباهات زمین را پنهان کند؛ گاهی این کار را با روش‌های خاص و گاهی با نشان دادن نشانه‌هایی انجام می‌دهد.
ز دوستان تو خالی مباد خلوت و شادی
ز دشمنان تو غائب مباد شیون و ماتم
هوش مصنوعی: دوست نداشته باشی و در تنهایی و شادی کسی در کنارت نباشد، و از دشمنان دوری جسته و غم و اندوهی در زندگی‌ات نباشد.
کسی که سر کشد از تو کشیده باد همیشه
رقوم بر جگر او ز نیش افعی و ارقم
هوش مصنوعی: کسی که از تو دوری کند و به تو بی‌اعتنایی نماید، همیشه درد و رنجی بر دلش باقی می‌ماند که ناشی از گزندهای زهرآگین زندگی و مشکلاتی است که برایش پیش می‌آید.
چه سود بیهده بودن موافق غم عشقت
که طبع تو (فلکی) را مخالفست و فلک هم
هوش مصنوعی: هیچ فایده‌ای ندارد که در برابر غم عشق تو، همدمی به دنبال خوشی بگردم، چرا که طبیعت تو با من هماهنگ نیست و آسمان نیز با من ناهماهنگ است.
ز بهر ختم قصیده به خاطرم غزلی خوش
در اوفتاد نگشته مدایح تو مختم
هوش مصنوعی: برای پایان دادن به قصیده‌ام، شعری زیبا به ذهنم خطور کرد که در آن یاد توست، ولی این شعر به خاطر مدح‌هایت کامل نشده است.