گنجور

شمارهٔ ۱۲ - قصیده

رخ و زلف و لب و چشم و خط و خال تو ای دلبر
ز من بردند لهو و هوش و صبر و عیش و خواب و خور
مرا هست از غم و تیمار و درد و داغ هجرانت
به کف باد و به سر خاک و به چشم آب و به دل آذر
منم روز و شب و سال و مه از سودای عشق تو
به دل گرم و به دم سرد و به لب خشک و به دیده تر
نگارا تا کی و تا کی ز هجرانت به جان و دل
کشم خواری کنم زاری خورم انده برم کیفر
نمانده تا ز تو دورم مرا از غایت محنت
بصر در چشم و جان در تن طرب در طبع و دل در بر
کنون چون عز و ناز و برگ و زیب و ساز و فر بستند
جهان خندان ز باغ و راغ و دشت و کوه و بوم و بر
فکند از گردن و گوش و بر و دوش ایعجب گردون
عروسان چمن را در و یاقوت و زر و زیور
چو چشم و هوش و طبع و رای خصم شاه شروان شد
هوا گریان شمر عریان زمین تیره شجر مضطر
شه شروان منوچهر بن افریدون که هست او را
قدر میدان قضا مرکب فلک جوشن زحل مغفر
شهی کو هست در گیتی به امر و حکم و دست و دل
عدو بند و جهانگیر و عطا بخش و سخا گستر
شده بهرام و مهر و شید و ناهید و سپهر او را
سپهسالار و صاحب سر و مدحت خوان و خنیاگر
بود در موکب و میدان و بزم و بارگه دایم
نجومش چتر و مه رایت سپهرش تحت و مه افسر
رسیده صیت و ذکر و نام و بانگش در جهانداری
به هر مرز و به هر شهر و به هر بوم و به هر کشور
ز فر ایزدی مأمور و مجبورند حکمش را
وحوش و دیو و انس و جان و نجم و چرخ و ماه و خور
خطاب خسروان دایم بنامه نزد او باشد
غلام و بنده و داعی رهی و خادم و چاکر
کند در مدحت و شکر و ثنا و آفرین او را
خرد طومار و جان نامه هنر دیوان و دین دفتر
زمانه حکم و امر و کام و رایش را مسخر شد
بحل عقد و امر و نهی و قبض و بسط و خیر و شر
همایون مرکبش باشد به گاه سیر در میدان
قمر سرعت فلک هیأت صبا قوت پری پیکر
چه اسبست آنکه روز کین بود در زیر ران او
به تن گردون به سیر اختر به سم مرمر به تک صرصر
دو پرگارند دست و پای او کایام قسمت کرد
ازین اقطار شرق و غرب از آن امصار بحر و بر
زهی شاهی که در حکم تو هست اشکال عالم را
محیط و نقطه و پرگار و قطب و مرکز و محور
توئی کز غایت دولت همی گوید تو را گردون
تهمتن دل نریمان تن سکندر عز فریدون فر
تو را هست از جلال و جاه و اقبال و شرف دایم
هنر گنجور و دین خازن خرد دستور و حق رهبر
الا تا در محیط آفرینش خلق را باشد
فلک دریا جهان کشتی هوا ساحل زمین لنگر
تو را باد از جلال و قدر و تأیید و شرف دایم
زمین قصر و هوا ایوان جهان کاخ و فلک منظر

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رخ و زلف و لب و چشم و خط و خال تو ای دلبر
ز من بردند لهو و هوش و صبر و عیش و خواب و خور
هوش مصنوعی: چهره، مو، لب، چشم، خط و خال تو، ای معشوق، همه چیز مرا از دست داده است و باعث شده‌ است که نتوانم لذت ببرم، فکر کنم، صبر داشته باشم یا حتی بخوابم و غذا بخورم.
مرا هست از غم و تیمار و درد و داغ هجرانت
به کف باد و به سر خاک و به چشم آب و به دل آذر
هوش مصنوعی: من از غم و ناراحتی و درد فراق تو به قدری رنج می‌برم که حتی باد، خاک و اشک‌هایم را حس می‌کنند و دل من همچون آتش مشتعل است.
منم روز و شب و سال و مه از سودای عشق تو
به دل گرم و به دم سرد و به لب خشک و به دیده تر
هوش مصنوعی: من همواره در روز و شب و سال و ماه به عشق تو فکر می‌کنم. دل من گرم است، اما نفس‌ام سرد و لب‌هایم خشک و چشمانم پر از اشک است.
نگارا تا کی و تا کی ز هجرانت به جان و دل
کشم خواری کنم زاری خورم انده برم کیفر
هوش مصنوعی: ای معشوق، تا چند می‌خواهم به خاطر دوری تو در رنج و آزار بسر ببرم و زاری کنم؟ کیفر این درد و اندوه کجاست؟
نمانده تا ز تو دورم مرا از غایت محنت
بصر در چشم و جان در تن طرب در طبع و دل در بر
هوش مصنوعی: من از تو دور نمی‌شوم، زیرا به خاطر سختی‌های زندگی، چشمانم در درد و روح و بدنم در شادابی و قلبم در عشق به تو غرق است.
کنون چون عز و ناز و برگ و زیب و ساز و فر بستند
جهان خندان ز باغ و راغ و دشت و کوه و بوم و بر
هوش مصنوعی: اکنون که زیبایی و شکوه گیاهان و نواهای دل‌انگیز طبیعی در کنار هم جمع شده‌اند، جهان از خوشحالی و شادابی پر شده است، از باغ‌ها و دشت‌ها، کوه‌ها و سرزمین‌ها.
فکند از گردن و گوش و بر و دوش ایعجب گردون
عروسان چمن را در و یاقوت و زر و زیور
هوش مصنوعی: عروس‌ها در باغ، زینت‌هایی چون طلا، یاقوت و جواهر بر گردن و گوش و شانه‌های خود دارند و این زیبایی‌ها در عالم، بسیار شگفت‌انگیز است.
چو چشم و هوش و طبع و رای خصم شاه شروان شد
هوا گریان شمر عریان زمین تیره شجر مضطر
هوش مصنوعی: وقتی دشمن شاه شروان به هوش و بینش و ذکاوت او پی می‌برد، آسمان غمگین و بارانی می‌شود و زمین که عریان و بی‌نواست، درختانش در مضیقه و ناامیدی به سر می‌برند.
شه شروان منوچهر بن افریدون که هست او را
قدر میدان قضا مرکب فلک جوشن زحل مغفر
هوش مصنوعی: منوچهر، پادشاه شروان و فرزند افریدون، شخصیتی مهم و با ارزشی است که در دنیای قضا و سرنوشت، همچون سوارکاری زبده به نظر می‌رسد. او از نعمت و قدرتی برخوردار است که به مانند زره‌ای از فلک و سیاره زحل، او را محافظت می‌کند.
شهی کو هست در گیتی به امر و حکم و دست و دل
عدو بند و جهانگیر و عطا بخش و سخا گستر
هوش مصنوعی: شاهی در این دنیا وجود دارد که با فرمان و اراده‌اش بر همه چیز حاکم است. او دشمنان را تحت کنترل دارد و جهان را مدیریت می‌کند، همچنین بخشنده و سخاوتمند است.
شده بهرام و مهر و شید و ناهید و سپهر او را
سپهسالار و صاحب سر و مدحت خوان و خنیاگر
هوش مصنوعی: در این بیت، بهرام و مهر و شید و ناهید و سپهر به عنوان ستاره‌ها و سیارات معرفی شده‌اند که به مقام و جایگاه رفیع خود اشاره دارند. آنها به مانند یک سپهسالار و فرمانده بزرگ و شایسته در عالم وجود شناخته می‌شوند و ویژگی‌هایشان مانند زیبایی، قدرت و هنر ستودنی است. به عبارتی، این شخصیت‌ها نمادهای برجسته‌ای هستند که در مدح و آوازه‌شان صحبت می‌شود.
بود در موکب و میدان و بزم و بارگه دایم
نجومش چتر و مه رایت سپهرش تحت و مه افسر
هوش مصنوعی: در این بیت به توصیف یک شخصیت برجسته و ممتاز پرداخته شده است که همواره در میادین نیز درخشان و با عزت است. حضور او در مجالس و مجالس جشن و همچنین در میدان‌های نبرد و قدرت همواره مورد احترام و توجه قرار دارد. او مانند ستاره‌ای در آسمان است که با چتر و پرچم خود، تحت حمایت و مراقبت قرار دارد. به طور کلی، این شخصیت نمایانگر عظمت و شکوه است.
رسیده صیت و ذکر و نام و بانگش در جهانداری
به هر مرز و به هر شهر و به هر بوم و به هر کشور
هوش مصنوعی: نام و یاد او در تمام دنیا به هر نقطه و سرزمینی رسیده و در هر شهری و دیاری شناخته شده است.
ز فر ایزدی مأمور و مجبورند حکمش را
وحوش و دیو و انس و جان و نجم و چرخ و ماه و خور
هوش مصنوعی: از قدرت و اراده الهی، تمام موجودات عالم، از وحوش و شیاطین گرفته تا انسان‌ها، جان‌ها، ستارگان، زمین و آسمان، همگی موظف و ملزم به پیروی از دستورات و فرمان‌های او هستند.
خطاب خسروان دایم بنامه نزد او باشد
غلام و بنده و داعی رهی و خادم و چاکر
هوش مصنوعی: خسروان همیشه به خدمتکاران، پیروان، و کسانی که به آنها خدمت می‌کنند توجه دارند و این افراد همیشه در کنار آن‌ها هستند.
کند در مدحت و شکر و ثنا و آفرین او را
خرد طومار و جان نامه هنر دیوان و دین دفتر
هوش مصنوعی: در وصف و ستایش او، خرد و علم مانند طوماری گسترده است و هنر در نوشته‌های دیوان و دین مانند دفتری ثبت شده است.
زمانه حکم و امر و کام و رایش را مسخر شد
بحل عقد و امر و نهی و قبض و بسط و خیر و شر
هوش مصنوعی: زمانه تمام امور و خواسته‌های خود را به تسخیر درآورده و با حل کردن مشکلات و دستورها، توانسته است بر خیر و شر و تغییرات زندگی مسلط شود.
همایون مرکبش باشد به گاه سیر در میدان
قمر سرعت فلک هیأت صبا قوت پری پیکر
هوش مصنوعی: فرستنده‌ای بزرگوار بر مرکبی سوار است که در هنگام سفر خود در میدان، درخششی مشابه ماه دارد و سرعتش همچون فلک است، در حالی که ظاهری نرم و لطیف دارد.
چه اسبست آنکه روز کین بود در زیر ران او
به تن گردون به سیر اختر به سم مرمر به تک صرصر
هوش مصنوعی: چه اسبی است که روز نبرد در زیر پاهایش، زمین تحت آسمان، با حرکت ستاره‌ها و ضربه‌های باد به نرمی می‌تازند.
دو پرگارند دست و پای او کایام قسمت کرد
ازین اقطار شرق و غرب از آن امصار بحر و بر
هوش مصنوعی: دست و پای انسان مانند دو پرگار عمل می‌کنند که هر یک از آنها در نقاط مختلفی از دنیا قرار دارد. این دو، در واقع بر اساس تقسیم‌بندی زندگی و سرنوشت، برنامه‌ریزی کرده و به راه‌های مختلفی در شرق و غرب می‌روند و بر روی سرزمین‌ها و دریاها تأثیر می‌گذارند.
زهی شاهی که در حکم تو هست اشکال عالم را
محیط و نقطه و پرگار و قطب و مرکز و محور
هوش مصنوعی: شگفتا از پادشاهی که در فرمانروایی خود، تمام پیچیدگی‌های جهان را در اطراف خود دارد و می‌تواند با ابزارهایی همچون نقطه، پرگار، قطب، مرکز و محور، همه امور را تحت کنترل درآورد.
توئی کز غایت دولت همی گوید تو را گردون
تهمتن دل نریمان تن سکندر عز فریدون فر
هوش مصنوعی: تو که از عظمت و مقام خود می‌گویی، همان‌طور که آسمان به تو می‌بالد، دل نیروی تو از نیروی دلِ رستمی و تنِ سکندر و عزت فریدون بالاتر است.
تو را هست از جلال و جاه و اقبال و شرف دایم
هنر گنجور و دین خازن خرد دستور و حق رهبر
هوش مصنوعی: شما از مقام و منزلت و شان و افتخار بهره‌مند هستید و دائماً هنر، گنجینه‌ای از دانش و دین، همچنین خرد و حکمت، شما را رهبری می‌کنند.
الا تا در محیط آفرینش خلق را باشد
فلک دریا جهان کشتی هوا ساحل زمین لنگر
هوش مصنوعی: تا زمانی که در این دنیای خلقت، آسمان دریا و جهان به‌عنوان کشتی و زمین به‌عنوان ساحل وجود دارد، خلقت همواره در حال حرکت و تغییر است.
تو را باد از جلال و قدر و تأیید و شرف دایم
زمین قصر و هوا ایوان جهان کاخ و فلک منظر
هوش مصنوعی: تو دارای عظمت و ارزش و تأیید و مقام هستی، در حالی که زمین برای تو مانند قصر و آسمان مانند ایوان و جهان چون کاخی زیبا و آسمان چون نمایی شگفت‌انگیز است.