شمارهٔ ۱۰ - قصیده
زهی ز جود تو زمانه مایل سور
خهی ز جاه تو جرم ستاره قابل نور
بذات گشته فلک بامداد تو موصول
به طبع مانده جهان از خلاف تو مهجور
به قبض و بسط جهان را امید تو مرجع
بحل و عقد فلک را حسام تو دستور
چو آفتاب گه جود ذات تو مختار
چو آسمان بگه حلم طبع تو مجبور
به جود دست تو چون ابر در جهان معروف
به نور رای تو چون مهر بر فلک مشهور
به نزد رای تو خورشید گشته چون ذره
ز زور دست تو سیمرغ گشته چون عصفور
تو حاکمی و شد از حکم تو فلک محکوم
تو ناصری و شد از نصرت تو دین منصور
ز طلعت تو شده بر جهان ستاره حسود
ز حضرت تو شده بر زمین سپهر غیور
همه حوادث حق بر عدوت شد موقوف
همه سعود فلک بر ولیتت مقصور
به مدح تو شده دیوان روز و شب مکتوب
به فتح تو شده اوراق آسمان مسطور
ز هیبت تو قضا نیش برده چون کژدم
به خدمت تو قدر نوش داده چون زنبور
چو بحر طبع تو بخشنده گوهر منظوم
چو ابر دست تو بارنده لؤلؤ منثور
توئی که عالم علمی به اعتقاد قلوب
توئی که مالک ملکی به اتفاق صدور
ز تیغ تو چو شود برگ مرگ دشمن راست
ز تیر تو چو شود جان ز جسم خصم تو دور
شود دلیر به بازوی چیر خود معجب
شود امیر به شمشیر تیز خود مغرور
شود ز خون تن ریخته زمین خمار
شود ز بوی می ریخته هوا مخمور
هوا ز گرد سواران چو روی اهل سقر
زمین ز بانگ دلیران چو روز عرض نشور
تن عدوی تو قرطاس و تیغ تو مسطر
سر سنان تو کلک و دل عدو منشور
حد کمان تو چون آسمان و تیر شهاب
دل عدوی تو چون دیو در شب دیجور
ز رمح تو شود ایام حاسدان تیره
ز تیغ تو شود ارواح دشمنان مقهور
زهی رسوم تو را آفتاب و مه مرسوم
خهی امور تو را چرخ و اختران مأمور
توئی که پست کند دستت افسر قیصر
توئی که تیره کند تیرت اختر فغفور
تراست رفعت ایام و دست رستم زال
تراست ملکت میراث سلم و ایرج و تور
ادا کند مه و خور همچو مقری و مؤبد
مدایح تو به نحو نبی و لحن زبور
زمانه را توئی ای شه مبشرا و نذیر
ملوک را توئی ای شاه سیدا و حصور
حسام تو ید بیضای توست و تو موسی
خم کمند تو ثعبان توست و خصم تو تور
خدایگانا عید آمد و کشید نفیر
طرب فزای که باد انده از دل تو نفور
همیشه تا که بود چرخ را نجوم و بروج
همیشه تا بود ایام را سنین و شهور
مدام باد ز افلاک حاسدت محزون
مدام باد ز ایام ناصحت مسرور
به صد هزار چنین عید شادمان ز تو عمر
به صد هزار غم از بخت حاسدت رنجور
فتاده در دل بدخواه تو فتور فتن
نهاده زیر هوا خواه تو سریر سرور
ز چارگوشه عالم بر این چهار پسر
ملوک با تو درآورده سر به خط مأمور
شمارهٔ ۹ - مطلع ثانی: تا به دل و جان مرا آفت جانان رسیدشمارهٔ ۱۱ - در مدح منوچهر بن فریدون شروانشاه: آن رخ رخشان و زلف عنبر افشانش نگر
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی ز جود تو زمانه مایل سور
خهی ز جاه تو جرم ستاره قابل نور
هوش مصنوعی: از بخشندگی تو زمانه به شادی مشغول است، و به خاطر مقام تو، جرم ستارهها نیز نورانی شده است.
بذات گشته فلک بامداد تو موصول
به طبع مانده جهان از خلاف تو مهجور
هوش مصنوعی: طبیعت آسمان به هنگام صبح به تو وابسته است و جهان به خاطر مخالفت با تو رها شده و ناآشنا مانده است.
به قبض و بسط جهان را امید تو مرجع
بحل و عقد فلک را حسام تو دستور
هوش مصنوعی: تو امیدی برای تغییر و تحول جهان هستی و رهبری تو، راهنمایی برای نظم بخشیدن به امور آسمانی است.
چو آفتاب گه جود ذات تو مختار
چو آسمان بگه حلم طبع تو مجبور
هوش مصنوعی: زمانی که مثل خورشید بخشش و generosity تو نمایان است، اختیار و انتخاب تو آزاد است؛ اما مانند آسمان که صفت بردباریاش به ناچار است، گاهی مجبور به تحمل وضعیتها و شرایط هستی.
به جود دست تو چون ابر در جهان معروف
به نور رای تو چون مهر بر فلک مشهور
هوش مصنوعی: دست سخاوتمند تو مانند ابری در سراسر جهان شناخته شده است و نور خوبی تو همچون خورشید در آسمان معروف است.
به نزد رای تو خورشید گشته چون ذره
ز زور دست تو سیمرغ گشته چون عصفور
هوش مصنوعی: به خاطر نیروی قدرت تو، خورشید به اندازه یک ذره کوچک شده و سیمرغ به اندازه یک پرنده معمولی گشته است.
تو حاکمی و شد از حکم تو فلک محکوم
تو ناصری و شد از نصرت تو دین منصور
هوش مصنوعی: تو فرمانروایی و به واسطهٔ فرمان تو، آسمان نیز تحت نیروی تو قرار دارد. تو ناصری هستی و به یاری تو، دین به قدرت و پیروزی رسیده است.
ز طلعت تو شده بر جهان ستاره حسود
ز حضرت تو شده بر زمین سپهر غیور
هوش مصنوعی: از زیبایی تو، ستارهای حسود در آسمانها میدرخشد و به خاطر مقام تو، زمین نیز به خود میبالد و به صورت حریص و مغرور جلوه میکند.
همه حوادث حق بر عدوت شد موقوف
همه سعود فلک بر ولیتت مقصور
هوش مصنوعی: تمامی وقایع و رویدادها به دشمن تو وابسته است و تمام موفقیتهای آسمان به دوستی تو محدود شده است.
به مدح تو شده دیوان روز و شب مکتوب
به فتح تو شده اوراق آسمان مسطور
هوش مصنوعی: شاعر در این بیت به ستایش شما پرداخته است و روز و شب در وصف شما نوشته شده است. همچنین آسمان همچون کتابی پر از نکات مثبت و پیروزیهای شماست.
ز هیبت تو قضا نیش برده چون کژدم
به خدمت تو قدر نوش داده چون زنبور
هوش مصنوعی: از جلال و شکوه تو، تقدیر نیز مانند کژدم نیش میزند و به خاطر تو، ارزش و مقام تو چون زنبور، شیرین و گوارا شده است.
چو بحر طبع تو بخشنده گوهر منظوم
چو ابر دست تو بارنده لؤلؤ منثور
هوش مصنوعی: خصلت تو مانند دریاست که مرواریدهای شعری را به راحتی میبخشد، مانند ابری که مرواریدهای پراکنده را نازل میکند.
توئی که عالم علمی به اعتقاد قلوب
توئی که مالک ملکی به اتفاق صدور
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که علم و شناختی عمیق در دلها وجود دارد و همچنین تو صاحب و دارای قدرت و سلطهای بر این جهان هستی.
ز تیغ تو چو شود برگ مرگ دشمن راست
ز تیر تو چو شود جان ز جسم خصم تو دور
هوش مصنوعی: وقتی تیغ تو بر دشمن فرود آید، او به مرگ نزدیک میشود. و زمانی که تیر تو او را هدف قرار دهد، جانش از بدنش جدا میگردد.
شود دلیر به بازوی چیر خود معجب
شود امیر به شمشیر تیز خود مغرور
هوش مصنوعی: شخصی که به قدرت و تواناییهای خود اطمینان دارد، میتواند به شجاعت و دلیر بودن برسد. اما در عین حال، کسی که امیر و صاحب منصب است نیز ممکن است به خاطر قدرت و سلاح تند خود دچار خودستایی و غرور شود.
شود ز خون تن ریخته زمین خمار
شود ز بوی می ریخته هوا مخمور
هوش مصنوعی: وقتی که خون بدن روی زمین بریزد، زمین حالت خماری به خود میگیرد و وقتی بوی شراب در هوا بپیچد، فضا مست و مدهوش میشود.
هوا ز گرد سواران چو روی اهل سقر
زمین ز بانگ دلیران چو روز عرض نشور
هوش مصنوعی: هوا به خاطر سواران غبارآلود شده و مانند چهره کسانی که در جهنم هستند، به نظر میرسد. صدای دلیران همچون روز قیامت بلند است و همه جا را پر کرده است.
تن عدوی تو قرطاس و تیغ تو مسطر
سر سنان تو کلک و دل عدو منشور
هوش مصنوعی: بدن تو بهعنوان کاغذ و شمشیر تو بهعنوان قلم برای نوشتن است. تو با تیرکمان خود، علیه دشمنانت مینویسی و دل آنها را بهطور شفاف و واضح به تصویر میکشی.
حد کمان تو چون آسمان و تیر شهاب
دل عدوی تو چون دیو در شب دیجور
هوش مصنوعی: حد کمان تو به اندازه آسمان گسترده است و تیر قلبت مانند شهابی است که دشمنانت را در دل شب تاریک میترساند.
ز رمح تو شود ایام حاسدان تیره
ز تیغ تو شود ارواح دشمنان مقهور
هوش مصنوعی: از تیر تو روزهای حسودان سیاه میشود و با شمشیر تو، روح دشمنان تحت تسلط قرار میگیرد.
زهی رسوم تو را آفتاب و مه مرسوم
خهی امور تو را چرخ و اختران مأمور
هوش مصنوعی: ای آفتاب و ماه، تو زینت بخش زندگی و زیباییهای این جهان هستی. ای چرخ و ستارهها، تو مسئولیتهای مختلفی را بر عهده داری و همه چیز تحت فرمان تو است.
توئی که پست کند دستت افسر قیصر
توئی که تیره کند تیرت اختر فغفور
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که اگر دستت را به سوی قیصر دراز کنی، او را به زانو درمیآوری و اگر چشمانت به ستارهها بیفتد، آنها را هم تحت تأثیر قرار میدهی.
تراست رفعت ایام و دست رستم زال
تراست ملکت میراث سلم و ایرج و تور
هوش مصنوعی: سرنوشت و بخت، سبب افتخار توست و از سوی دیگر، قدرت و توانایی رستم زال نیز به تو تعلق دارد. همچنین، سلطنت و ملک تو به ارث رسیده از سلم و ایرج و تور است.
ادا کند مه و خور همچو مقری و مؤبد
مدایح تو به نحو نبی و لحن زبور
هوش مصنوعی: ماه و خورشید همچون قاری و روحانی، به زیبایی و به شیوه پیامبران و لحن مزمور، برای تو ستایش میکنند.
زمانه را توئی ای شه مبشرا و نذیر
ملوک را توئی ای شاه سیدا و حصور
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو مایهی خوشحالی و هشدار برای دوران خود هستی و تویی که برای فرمانروایان، نشانهی فضیلت و پاکی به شمار میروی.
حسام تو ید بیضای توست و تو موسی
خم کمند تو ثعبان توست و خصم تو تور
هوش مصنوعی: شمشیر تو مانند یک معجزه است و تو مثل موسی، با قدرت خود دشمنانت را در تله میاندازی. دشمنان تو مانند یک مار خطرناک هستند و تو با ابزارهایت آنها را در دام میاندازی.
خدایگانا عید آمد و کشید نفیر
طرب فزای که باد انده از دل تو نفور
هوش مصنوعی: ای خدایان، عید فرا رسیده و صدای شادمانی بلند شده است، به طوری که باد غم را از دل تو دور میکند.
همیشه تا که بود چرخ را نجوم و بروج
همیشه تا بود ایام را سنین و شهور
هوش مصنوعی: همواره تا زمانی که حرکت دورانی آسمان وجود دارد، ستارهها و صورتهای فلکی نیز برقرارند و همیشه در کنار هم، زمانها و ماهها ادامه خواهند داشت.
مدام باد ز افلاک حاسدت محزون
مدام باد ز ایام ناصحت مسرور
هوش مصنوعی: همیشه باد از آسمان، تو را غمگین میکند و همیشه باد از روزهای خوب به تو شادابی میبخشد.
به صد هزار چنین عید شادمان ز تو عمر
به صد هزار غم از بخت حاسدت رنجور
هوش مصنوعی: به جایی از شادی و خوشحالی میرسم که حتی به اندازهی صد هزار جشن عید میارزد، اما عمرم پر از غم و ناراحتی است تا جایی که حاسد و بدبختی هر روز مرا رنج میدهد.
فتاده در دل بدخواه تو فتور فتن
نهاده زیر هوا خواه تو سریر سرور
هوش مصنوعی: دشمن تو به خاطر تمایلات تو در دلش ناامنی و فتنهای به وجود آورده و بر روی آرزوهای تو نشسته است.
ز چارگوشه عالم بر این چهار پسر
ملوک با تو درآورده سر به خط مأمور
هوش مصنوعی: از هر گوشه دنیا به این چهار پسر که پادشاهان هستند، سر و کار دارم که به دست مأمور نوشته شده است.