گنجور

شمارهٔ ۶ - دوش بگرفت محتسب مستم

دوش بگرفت محتسب مستم
همره او پی قصاص شدم
گرم بگرفته بود همچو تبم
عرقی کردم و خلاص شدم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش بگرفت محتسب مستم
همره او پی قصاص شدم
هوش مصنوعی: دیشب نگهبان، مرا که مست بودم گرفت و به همراه خودش برد. به خاطر انتقام از من دستگیر شدم.
گرم بگرفته بود همچو تبم
عرقی کردم و خلاص شدم
هوش مصنوعی: در گرما و تندی مطلبی که به آن دچار شده بودم، عرق زیادی کردم و در نهایت از آن وضعیت رهایی یافتم.