شمارهٔ ۶ - دوش بگرفت محتسب مستم
دوش بگرفت محتسب مستم
همره او پی قصاص شدم
گرم بگرفته بود همچو تبم
عرقی کردم و خلاص شدم
شمارهٔ ۵ - شرم دار از چشم مردم چند سازی ای فلک: شرم دار از چشم مردم چند سازی ای فلکشمارهٔ ۷ - بندهٔ همت او باش فغانی که ز جود: بندهٔ همت او باش فغانی که ز جود
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش بگرفت محتسب مستم
همره او پی قصاص شدم
هوش مصنوعی: دیشب نگهبان، مرا که مست بودم گرفت و به همراه خودش برد. به خاطر انتقام از من دستگیر شدم.
گرم بگرفته بود همچو تبم
عرقی کردم و خلاص شدم
هوش مصنوعی: در گرما و تندی مطلبی که به آن دچار شده بودم، عرق زیادی کردم و در نهایت از آن وضعیت رهایی یافتم.