گنجور

شمارهٔ ۹

زهی حیات ابد از لبت حوالهٔ ما
دمی وصال تو عمر هزارسالهٔ ما
زآب دیده برد سیل خانهٔ مردم
رسول اشک چو پیش آورد رسالهٔ ما
چو با تو زاری احباب درنمی‌گیرد
چه سود از آنکه جهان گیرد آه و نالهٔ ما
دمی که بر سر خوان وصال مهمانیم
فلک ز رشک به تلخی دهد نوالهٔ ما
دوای چهرهٔ زرد از طبیب پرسیدم
به عشوه گفت که یک جرعه از پیالهٔ ما
چو گفتمش چه گلست اینکه هیچ خارش نیست
شکفته گشت که رخسار همچو لالهٔ ما
دریغ و درد فغانی که از نعیم وصال
نوالهٔ جگر خسته شد حوالهٔ ما

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی حیات ابد از لبت حوالهٔ ما
دمی وصال تو عمر هزارسالهٔ ما
هوش مصنوعی: زندگی جاودان، از لب‌های تو به ما منتقل می‌شود؛ لحظه‌ای وصال تو، برابری می‌کند با هزار سال عمر ما.
زآب دیده برد سیل خانهٔ مردم
رسول اشک چو پیش آورد رسالهٔ ما
هوش مصنوعی: از اشک‌هامان سیل جاری شده و خانه‌های مردم را ویران می‌کند، همان‌طور که رسالهٔ ما در پیش‌گاه شما قرار می‌گیرد.
چو با تو زاری احباب درنمی‌گیرد
چه سود از آنکه جهان گیرد آه و نالهٔ ما
هوش مصنوعی: اگر دوستانم با تو همدردی نکنند و دلشان به حال ما نسوزد، چه فایده‌ای دارد که ما در این دنیا آه و ناله کنیم؟
دمی که بر سر خوان وصال مهمانیم
فلک ز رشک به تلخی دهد نوالهٔ ما
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که در کنار محبوب خود هستیم و از دیدار او لذت می‌بریم، آسمان به خاطر حسادتش ممکن است در شادی ما اختلال ایجاد کند و طعم لذت را برای ما تلخ کند.
دوای چهرهٔ زرد از طبیب پرسیدم
به عشوه گفت که یک جرعه از پیالهٔ ما
هوش مصنوعی: چهرهٔ زردم را از پزشک پرسیدم که چه درمانی برایش دارد. او با ناز گفت که تنها یک جرعه از می‌نوشیدنی من می‌تواند به تو کمک کند.
چو گفتمش چه گلست اینکه هیچ خارش نیست
شکفته گشت که رخسار همچو لالهٔ ما
هوش مصنوعی: وقتی از او پرسیدم که این چه گلی است که هیچ خار و سیاهی ندارد، او لبخند زد و شکفته شد، تا اینکه صورتش مانند گل لاله زیبا شد.
دریغ و درد فغانی که از نعیم وصال
نوالهٔ جگر خسته شد حوالهٔ ما
هوش مصنوعی: اندوه و تاسفی که از خوشی ناشی از وصال و دیدار عزیزان به دل می‌نشیند، نشان از حالتی دارد که ما را به سوی سرنوشت خود می‌کشاند.