گنجور

شمارهٔ ۷۶

باران و موج آب و می و روز عشرت است
از هر طرف که می نگرم دام صحبت است
بوی بهار مژده ی فردوس می دهد
وین خوبی هوا اثر لطف رحمت است
آمد برای عشرت این فصل در جهان
آدم که سایه پرور بستان جنت است
خواهی نظر به لاله فکن خواه گل نگر
اکنون که در میان سخن رنگ وحدت است
عمری چنین شریف و هوایی چنین لطیف
بیدار شو نه وقت شکر خواب غفلت است
این یک نفس که بوی گلی می توان شنید
بیرون مرو ز باغ که فرصت غنیمت است
دهر آنچنان که قاعده ی اوست می رود
اینجا چه احتیاج به قانون حکمت است
شاید که پرتوی فکند بر شکسته ایی
آن راکه در سراچه ی دل نور دولت است
اکنون که سبز گشت فغانی کنار کنار کشت
گر باغبان درت نگشاید چه منت است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باران و موج آب و می و روز عشرت است
از هر طرف که می نگرم دام صحبت است
هوش مصنوعی: در هر گوشه‌ای که نگاه می‌کنم، باران، امواج آب، شراب و روزهای شادمانی وجود دارند و همه جا پر از مجالس گفتگو و صحبت است.
بوی بهار مژده ی فردوس می دهد
وین خوبی هوا اثر لطف رحمت است
هوش مصنوعی: بوی بهار خبر از نعمت‌های بهشتی می‌دهد و این زیبایی هوا نتیجه‌ی محبت و رحمت خداوند است.
آمد برای عشرت این فصل در جهان
آدم که سایه پرور بستان جنت است
هوش مصنوعی: این فصل به دنیای آدمی آمده تا لذت و خوشی را برای او به ارمغان بیاورد، زیرا سایه‌ای از بهشت را برایش به ارمغان می‌آورد.
خواهی نظر به لاله فکن خواه گل نگر
اکنون که در میان سخن رنگ وحدت است
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی زیبایی لاله را ببینی، به گل نگاه کن، زیرا حالا که در میان صحبت‌ها، رنگ اتحاد و یک‌دلی وجود دارد.
عمری چنین شریف و هوایی چنین لطیف
بیدار شو نه وقت شکر خواب غفلت است
هوش مصنوعی: عمری پر از شرافت و هوایی دلپذیر داریم، از خواب غفلت بیدار شو و وقت شکرگزاری را غنیمت شمار.
این یک نفس که بوی گلی می توان شنید
بیرون مرو ز باغ که فرصت غنیمت است
هوش مصنوعی: این لحظه که بویی از گل به مشام می‌رسد، از باغ خارج نشوید، چون این زمان فرصتی ارزشمند است.
دهر آنچنان که قاعده ی اوست می رود
اینجا چه احتیاج به قانون حکمت است
هوش مصنوعی: زندگی و دنیا به روال و قوانین خود ادامه می‌دهد و نیازی به استدلال و فلسفه وجود ندارد.
شاید که پرتوی فکند بر شکسته ایی
آن راکه در سراچه ی دل نور دولت است
هوش مصنوعی: شاید نوری از دلشکستگی کسی به تابش بیفتد، همان کس که در قلبش روشنایی و خوشبختی جا دارد.
اکنون که سبز گشت فغانی کنار کنار کشت
گر باغبان درت نگشاید چه منت است
هوش مصنوعی: اکنون که صدای خوش فغان و ناله در کنار مزرعه به گوش می‌رسد، اگر باغبان درخت را سرو مرتب نکند، انتظار چه چیزی را باید داشت؟