شمارهٔ ۷۳
خرام سرو تو جان را حیات دمبدمست
نهال قد ترا آب خضر در قدمست
خوشم بنقش جمالت که در صحیفه ی حسن
مراد از قلم آفرینش این رقمست
بغیر آن رخ چون گل که تا ابد باقیست
نظر به هر چه درین باغ می کنم عدمست
یکی هزار شد آشوب حسنت از خط سبز
فغان ز خامه ی صنع، این چه شیوه ی قلمست
به ماه روی تو این آزرو که من دارم
هزار سال اگر بینمت هنوز کمست
بناز بر مگذر از دعای اهل نیاز
که جلوه ی گل و سرو از نسیم صبحدمست
بزخم تیر جفا از حریم حرمت تو
برون نرفت فغانی که صید این حرمست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خرام سرو تو جان را حیات دمبدمست
نهال قد ترا آب خضر در قدمست
هوش مصنوعی: وقتی تو با سر و قدمهای پرجنبوجوشت حرکت میکنی، زندگی و انرژی به جان من میبخشی. مثل اینکه در هر قدمات، آب حیات و طراوتی وجود دارد که به تو قدرت رشد و شادابی میدهد.
خوشم بنقش جمالت که در صحیفه ی حسن
مراد از قلم آفرینش این رقمست
هوش مصنوعی: از زیبایی چهرهات خوشحالم، چرا که در کتاب زیباییها، این تصویر نتیجهی هنر آفرینش است.
بغیر آن رخ چون گل که تا ابد باقیست
نظر به هر چه درین باغ می کنم عدمست
هوش مصنوعی: به غیر از چهرهی او که مانند گل همیشه باقیست، هر چیزی که در این باغ میبینم، مانند نیستی و عدم است.
یکی هزار شد آشوب حسنت از خط سبز
فغان ز خامه ی صنع، این چه شیوه ی قلمست
هوش مصنوعی: آشوب زیبایی تو به حدی است که هزاران نفر را مجذوب خود کرده است. نالهای از خط سبز تو به وجود آمده که از آن دستان هنرمند زاده میشود. این چه نوعی از خطوط است که اینچنین تأثیری میگذارد؟
به ماه روی تو این آزرو که من دارم
هزار سال اگر بینمت هنوز کمست
هوش مصنوعی: من هزار سال هم که منتظرت باشم، باز هم آرزوی دیدن چهرهات برای من کم خواهد بود.
بناز بر مگذر از دعای اهل نیاز
که جلوه ی گل و سرو از نسیم صبحدمست
هوش مصنوعی: به زیبایی کسی که در حال نیاز و درخواست است نرمی کن، چرا که زیبایی گل و سرو ناشی از نسیم صبحگاهی است.
بزخم تیر جفا از حریم حرمت تو
برون نرفت فغانی که صید این حرمست
هوش مصنوعی: به خاطر زخم تیر و جفای دیگران، احترام و حریم تو دیگر پابرجا نمانده است و این فغان و ناله ناشی از غم همین به هم ریختگی میباشد؛ چرا که این دل به هر حال اسیر این حریم و محبت توست.

بابافغانی