شمارهٔ ۶۶
گل خود روی مرا بوی بنی آدم نیست
آنچه من می طلبم در چمن عالم نیست
عیبم این است که دستم ز زر و سیم تهیست
ورنه از تحفه ی دردم سر مویی کم نیست
غرض از مهلت ده روزه ام اثبات وفاست
ورنه گر باشم و گر نیز نباشم غم نیست
بر خراش دل آزرده ی من ساغر عیش
آبگینه ست اگر دست دهد مرهم نیست
چون گشاید ز سر رشته ی امید گره؟
هر که در سلسله ی مهر و وفا محکم نیست
هر دم از عشق به صد ماتم و حسرت گذرد
وقت آسوده دلی خوش که درین ماتم نیست
اول و آخر عشاق درستست بعشق
نام این زنده دلان تازه همین یکدم نیست
گرچه صد بار حسود از سخنم پند گرفت
همچنان گر دهنش باز کنی ملزم نیست
از فلک نیست فغانی طمع خاطر شاد
در چنین منزل ویران که دلی خرم نیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گل خود روی مرا بوی بنی آدم نیست
آنچه من می طلبم در چمن عالم نیست
هوش مصنوعی: من نمیتوانم بوی گلی را که در چهرهام نمایان است نسبت به بوی انسانها مقایسه کنم؛ چرا که آنچه من در دنیای چمنها به دنبالش هستم، وجود ندارد.
عیبم این است که دستم ز زر و سیم تهیست
ورنه از تحفه ی دردم سر مویی کم نیست
هوش مصنوعی: نقص من این است که پول و ثروت ندارم، وگرنه از هدیههای دردم چیزی کم ندارم.
غرض از مهلت ده روزه ام اثبات وفاست
ورنه گر باشم و گر نیز نباشم غم نیست
هوش مصنوعی: هدف من از دادن مهلت ده روزه، نشان دادن صداقت و وفای من است. در غیر این صورت، چه من باشم و چه نباشم، برایم مهم نیست.
بر خراش دل آزرده ی من ساغر عیش
آبگینه ست اگر دست دهد مرهم نیست
هوش مصنوعی: دل آزرده و جریحهدار من، تنها نوشیدنی شادی و خوشیام همان جام شفاف و زرق و برقدار است. اگرچه اگر بر آن دل زخم من مرهمی وجود داشته باشد، اما من به آن دسترسی ندارم و نمیتوانم آن را بیابم.
چون گشاید ز سر رشته ی امید گره؟
هر که در سلسله ی مهر و وفا محکم نیست
هوش مصنوعی: زمانی که امید از دست برود، چه زمانی میتوانیم انتظار باز شدن مشکلات را داشته باشیم؟ هر کسی که در عشق و وفا استوار نباشد، به زودی دچار سردرگمی و ناامیدی میشود.
هر دم از عشق به صد ماتم و حسرت گذرد
وقت آسوده دلی خوش که درین ماتم نیست
هوش مصنوعی: هر لحظه از عشق، پر از غم و آرزوهای برآورده نشده است، اما وقتی دلی راحت و آرام باشد، دیگر در این غمها چیزی وجود ندارد.
اول و آخر عشاق درستست بعشق
نام این زنده دلان تازه همین یکدم نیست
هوش مصنوعی: عشق عاشقان همیشه و در همه حال از ابتدا تا انتها حقیقی و درست است و این تپشهای زندهدلها فقط متعلق به یک لحظه نیست.
گرچه صد بار حسود از سخنم پند گرفت
همچنان گر دهنش باز کنی ملزم نیست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه حسودان بارها از گفتارم عبرت گرفتهاند، اما اگر دهانشان را باز کنی، همچنان موظف به پذیرش نیستند.
از فلک نیست فغانی طمع خاطر شاد
در چنین منزل ویران که دلی خرم نیست
هوش مصنوعی: از آسمان فریادی نمیآید، امیدوار به خوشی در این خانه ویران نیست؛ چرا که دل شاد و خوشحال در اینجا وجود ندارد.