گنجور

شمارهٔ ۶۰

منم ای شمع دل رفته و جان آمده بر لب
شده بر آتش شوق تو چو پروانه مقرب
شب وصلت که دران پرده کند عقل گرانی
من و افسانهٔ لعلت که فسونی‌ست مجرب
من و خورشید جمالت چکنم ماه وشانرا
که بانوار تجلی نرسد پرتو کوکب
نرود از نظرم نقش خط و خال تو هرگز
که سواد نظر من شده زین هر دو مرکب
نبود عشوه گریهای تو در فهم معلم
که کسی این همه منصوبه نیاموخت بمکتب
بصد امید فگندم به سر راه تو خود را
چکنم گر نگذاری که ببوسم سم مرکب
اگر امروز دگر جرعه ی وصلم نرسانی
نرسانم من مخمور در این واقعه تا شب
می عشق تو حرامست بر آن سفله که هرگز
نکشد ساغر دردی و کند دعوی مشرب
صفت گرمی عشقت من سودا زده دانم
که کسی چون من سودا زده نگداخت درین تب
به نیاز شب و آه سحری یار نگردی
چه کند با تو فغانی جگر سوخته یا رب

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منم ای شمع دل رفته و جان آمده بر لب
شده بر آتش شوق تو چو پروانه مقرب
هوش مصنوعی: من همان شمعی هستم که دل از دست رفته و جانم در آستانه است. مانند پروانه‌ای که برای عشق تو، به آتش شوق سوخته‌ام و نزدیک به شعله قرار دارم.
شب وصلت که دران پرده کند عقل گرانی
من و افسانهٔ لعلت که فسونی‌ست مجرب
هوش مصنوعی: در شب وصال، زمانی که عقل من تحت تأثیر زیبا و سحرآمیز تو قرار می‌گیرد، احساس می‌کنم که داستان محبتت واقعی و ماهرانه است.
من و خورشید جمالت چکنم ماه وشانرا
که بانوار تجلی نرسد پرتو کوکب
هوش مصنوعی: من و زیبایی تو مانند خورشید چه کنیم، وقتی که ماه و ستاره‌ها نمی‌توانند به روشنایی تو دست یابند.
نرود از نظرم نقش خط و خال تو هرگز
که سواد نظر من شده زین هر دو مرکب
هوش مصنوعی: هرگز از خاطر من نقش خط و خال تو محو نخواهد شد، چون این دو ویژگی، رنگ و بوی دیدن من را شکل داده‌اند.
نبود عشوه گریهای تو در فهم معلم
که کسی این همه منصوبه نیاموخت بمکتب
هوش مصنوعی: عدم وجود جذابیت‌های تو در درک معلم باعث شد که کسی نتواند به این اندازه از دانش بهره‌مند شود.
بصد امید فگندم به سر راه تو خود را
چکنم گر نگذاری که ببوسم سم مرکب
هوش مصنوعی: با تمام امیدم، خودم را در سر راهت قرار می‌دهم، حتی اگر اجازه ندهی سم اسب را ببوسم.
اگر امروز دگر جرعه ی وصلم نرسانی
نرسانم من مخمور در این واقعه تا شب
هوش مصنوعی: اگر امروز نتوانی مرا به وصال برسانی، من هم تا شب در این وضعیت مستی باقی می‌مانم.
می عشق تو حرامست بر آن سفله که هرگز
نکشد ساغر دردی و کند دعوی مشرب
هوش مصنوعی: عشق تو برای کسی که هرگز درد و رنجی را تحمل نکرده و ادعای عشق و معرفت دارد، ممنوع و ناپسند است.
صفت گرمی عشقت من سودا زده دانم
که کسی چون من سودا زده نگداخت درین تب
هوش مصنوعی: وجود عشق تو را به قدری گرم و پرشور می‌دانم که هیچ‌کس مانند من که گرفتار این شوریدگی و جنون عشق است، نمی‌تواند در این همه سوز و گرما باقی بماند.
به نیاز شب و آه سحری یار نگردی
چه کند با تو فغانی جگر سوخته یا رب
هوش مصنوعی: اگر در تاریکی شب و در لحظات بیداری صبحگاهی به یاری او نرسی، چه کسی به فغان و ناله دل سوخته‌ات توجه خواهد کرد؟ ای خدا!