شمارهٔ ۵۲
دلا تا کی هوای گشت باغ و می شود ما را
کمند زلف ساقی دام ره تا کی شود ما را
نه چندان راه دل زد جلوه ی ساقی سیمین تن
که میل قول صوفی و سماع نی شود ما را
مؤذن خواند و عاشق ز تقصیر عمل سوزد
وبال عمر تا کی نعره ی یاحی شود ما را
لبت فال مرادی بهر ما هرگز نخواهد زد
تمام عمر اگر در سحر و افسون طی شود ما را
فلک هر روز بر ما عیب دیگر می کند ظاهر
بیا تا زیر پا این نقش باطل پی شود ما را
ز گلشن می رسی می خورده ای گل گر دروغست این
غنیم آن رنگ آل و عارض پرخوی شود ما را
فغانی عشق چون آتش به مغز استخوانم زد
چه تسکین دل از باغ و بهار و می شود ما را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلا تا کی هوای گشت باغ و می شود ما را
کمند زلف ساقی دام ره تا کی شود ما را
هوش مصنوعی: عزیزم، تا چه زمانی به دنبال لذت و خوشی در باغ و شراب هستی؟ آیا تا همیشه اسیر زلفهای ساقی خواهی بود و نمیتوانی از این دام رهایی یابی؟
نه چندان راه دل زد جلوه ی ساقی سیمین تن
که میل قول صوفی و سماع نی شود ما را
هوش مصنوعی: دل به نمایش زیبایی ساقی سپیدتن نده، زیرا اشتیاق ما به گفتار صوفی و نواختن نی بر این جذبه غالب است.
مؤذن خواند و عاشق ز تقصیر عمل سوزد
وبال عمر تا کی نعره ی یاحی شود ما را
هوش مصنوعی: مؤذن در اذان صدا میزند و عاشق از عمل نادرست خود دچار عذاب و پشیمانی است. او با خود میاندیشد که تا چه زمانی باید به خاطر عمر ضایعشدهاش ناله کند و دعا کند که فرصت تازهای برای زندگی و بازگشت به خدا به دست آورد.
لبت فال مرادی بهر ما هرگز نخواهد زد
تمام عمر اگر در سحر و افسون طی شود ما را
هوش مصنوعی: لبهای شما به ما هرگز نشانهای از خوشبختی نخواهند داد، حتی اگر تمام زندگیمان را در جادو و سحر بگذرانیم.
فلک هر روز بر ما عیب دیگر می کند ظاهر
بیا تا زیر پا این نقش باطل پی شود ما را
هوش مصنوعی: هر روز آسمان عیب جدیدی از ما را نشان میدهد، بیا که با قدم گذاشتن بر این نقش بیاعتبار به حقیقت وجود ما پی ببریم.
ز گلشن می رسی می خورده ای گل گر دروغست این
غنیم آن رنگ آل و عارض پرخوی شود ما را
هوش مصنوعی: از باغ بهشتی که در آن نوشیدنی مینوشی، اگر این رنگ و زیبایی دروغین باشد، برای ما همین کافی است که آن جوانی با چهره زیبا و دلربا با ما باشد.
فغانی عشق چون آتش به مغز استخوانم زد
چه تسکین دل از باغ و بهار و می شود ما را
هوش مصنوعی: عشق همچون آتشی به عمق وجودم نفوذ کرده است و هیچ چیز به اندازه دلخوشی از باغ و بهار و نوشیدن شراب نمیتواند به من آرامش بدهد.