گنجور

شمارهٔ ۵۳

خیز و چراغ صبح کن، ماه تمام خویش را
ساغر آفتاب ده تشنهٔ جام خویش را
خال نهاده پیش لب زلف کشیده گرد رخ
کرده بلای عقل و دین دانه و دام خویش را
وه چه نبات نور سست آن خط سبز کز صفا
بر لب آب زندگی کرده مقام خویش را
تا چو مه دو هفته‌ات بر لب بام دیده‌ام
سجدهٔ شکر می‌کنم اختر بام خویش را
سنگ جفا چه می‌زنی بر دگران ز نازکی
بر سر ما حواله کن رحمت عام خویش را
ای که مدام می‌کشی می به خیال لعل او
شاد نشین و شکر گو عیش مدام خویش را
سوزدم اگر کسی دگر، عرضِ سلام من کند
رخ بنما که خود کنم عرض سلام خویش را
می‌گذری و می‌کنی ناز و عتاب زیر لب
بهر خدا نهان مکن لطف کلام خویش را
بی‌تو فغانی حزین کرد مزید آه دل
نالهٔ صبحگاهی و گریهٔ شام خویش را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خیز و چراغ صبح کن، ماه تمام خویش را
ساغر آفتاب ده تشنهٔ جام خویش را
هوش مصنوعی: برخیز و صبح را روشن کن، مانند ماهی که کامل است. به کسی که تشنه‌ی آفتاب است، جام نورانی خود را بده.
خال نهاده پیش لب زلف کشیده گرد رخ
کرده بلای عقل و دین دانه و دام خویش را
هوش مصنوعی: خطی زیبا بر لب زلف، چهره‌ای جذاب و فریبنده‌ای که عقل و دین را به چالش می‌کشاند، دانه و دام خود را پهن کرده است.
وه چه نبات نور سست آن خط سبز کز صفا
بر لب آب زندگی کرده مقام خویش را
هوش مصنوعی: وای بر آن گیاه نورس که آن خط سبز رنگ، به خاطر پاکی‌اش، در کنار آب زندگی می‌کند و جایگاه خود را پیدا کرده است.
تا چو مه دو هفته‌ات بر لب بام دیده‌ام
سجدهٔ شکر می‌کنم اختر بام خویش را
هوش مصنوعی: تا وقتی که دیدم تو مانند ماه نیمه بر لب بام من ایستاده‌ای، به خاطر این نعمت شکرگزاری می‌کنم و سجده می‌زنم برای ستاره‌ای که در آسمان زندگی‌ام درخشان است.
سنگ جفا چه می‌زنی بر دگران ز نازکی
بر سر ما حواله کن رحمت عام خویش را
هوش مصنوعی: ای سنگ جفا، تو چرا بر دیگران سختی می‌کنی؟ به نازکی، محبت و رحمت عمومی خود را نسبت به ما نازل کن.
ای که مدام می‌کشی می به خیال لعل او
شاد نشین و شکر گو عیش مدام خویش را
هوش مصنوعی: تو که مدام به یاد زیبایی او هستی، شاد باش و سپاسگزار خوشی‌های زندگی‌ات.
سوزدم اگر کسی دگر، عرضِ سلام من کند
رخ بنما که خود کنم عرض سلام خویش را
هوش مصنوعی: اگر کسی دیگر به من سلام کند و من را بسوزاند، تنها خودت را نشان بده تا من بتوانم سلام خودم را تقدیم کنم.
می‌گذری و می‌کنی ناز و عتاب زیر لب
بهر خدا نهان مکن لطف کلام خویش را
هوش مصنوعی: تو از کنار من می‌گذری و با ناز و نازک‌خیالی برخورد می‌کنی، اما خواهش می‌کنم با گفتار نیکوت چیزهای خوبت را از من پنهان نکن.
بی‌تو فغانی حزین کرد مزید آه دل
نالهٔ صبحگاهی و گریهٔ شام خویش را
هوش مصنوعی: اشعار کنایه از احساسات عمیق و غمگینی هستند که بر دل شاعر سنگینی می‌کند. این شاعر با شنیدن صدای فغان و ناله‌های دلگیر در صبح و غروب به شدت پریشان و حزین می‌شود، و این احساس از درد و دلتنگی ناشی از زندگی است. لحظات صبحگاهی و شامگاهی برای او مملو از غم و اندوه است و این غم به هم می‌آمیزد.