شمارهٔ ۴۷
خراش سینه شد امروز عیش دینهٔ ما
چه سنگ بود که آمد بر آبگینهٔ ما
ستاره تیره و طالع ضعیف و بخت زبون
به قرنها نتوان یافتن قرینهٔ ما
شکست گرمی بازار گنبد مینا
چو آفتاب تو پیدا شد از مدینهٔ ما
تو دور میروی از راه ورنه نزدیکست
رهی به سوی تو باز از شکاف سینهٔ ما
ز حال خویش نگردد چنانکه نقش نگین
در آب و آتش اگر افگنی سفینهٔ ما
چه جای جام جم اکنون که عشق شد ساقی
زلال خضر بود جرعهٔ کمینهٔ ما
تو دوست باش فغانی و بد مگردان دل
ببند خلق جهان، گو کمر به کینهٔ ما
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خراش سینه شد امروز عیش دینهٔ ما
چه سنگ بود که آمد بر آبگینهٔ ما
هوش مصنوعی: امروز لذت ما به خاطر آزار و درد از دست رفته است. چه سنگین و سخت بود که بر زیبایی و لطافت زندگی ما افتاد.
ستاره تیره و طالع ضعیف و بخت زبون
به قرنها نتوان یافتن قرینهٔ ما
هوش مصنوعی: ستارهای تاریک و سرنوشتی ضعیف و بختی ناتوان بهراستی در طول قرنها قابل مقایسه با حال و روز ما نیست.
شکست گرمی بازار گنبد مینا
چو آفتاب تو پیدا شد از مدینهٔ ما
هوش مصنوعی: وقتی تو از مدینه به ما رسیدی، گرمای بازار گنبد مینا مانند آفتاب روشن و درخشان شد.
تو دور میروی از راه ورنه نزدیکست
رهی به سوی تو باز از شکاف سینهٔ ما
هوش مصنوعی: تو از مسیر دور میشوی، اما راهی که به سوی تو میرسد نزدیک است؛ این راه از خلاء و شکاف دل ما میگذرد.
ز حال خویش نگردد چنانکه نقش نگین
در آب و آتش اگر افگنی سفینهٔ ما
هوش مصنوعی: حال انسان مانند نقش نگین در آب و آتش دگرگون میشود. اگر به وضعیت و احساسات خود توجه نکند، همانطور که نگین در این دو عنصر به راحتی تغییر میکند، او نیز دچار دگرگونی خواهد شد.
چه جای جام جم اکنون که عشق شد ساقی
زلال خضر بود جرعهٔ کمینهٔ ما
هوش مصنوعی: در حال حاضر، دیگر چه جایی برای جام جم (نماد معرفت و دانش) وجود دارد، وقتی که عشق در مقام ساقی (سرویسدهنده عشق) به ما جرعهای از زلال خضر (نماد زندگی و جوانی) میدهد.
تو دوست باش فغانی و بد مگردان دل
ببند خلق جهان، گو کمر به کینهٔ ما
هوش مصنوعی: به دوستی با من ادامه بده و به دلهایتان آسیبی نرسانید. مردم جهان را فراموش کنید و به یاد کینهای باشید که از ما دارید.